تبیان، دستیار زندگی
ندیدن حق مردم است پس از مدت‌ها سرانجام سینمای كمدی دوباره با فیلم نان و عشق و موتور 1000 به روی مردم لبخند زد. شاید آخرین باری كه می‌شد با تماشای یك فیلم، یك شكم سیر خندید مربوط به 2 سال پیش و اكران فیلم مومیایی 3 بود. از آن ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نقد فیلم ( نان عشق موتور 1000 )

خندیدن حق مردم است

پس از مدت‌ها سرانجام سینمای كمدی دوباره با فیلم نان و عشق و موتور 1000 به روی مردم لبخند زد. شاید آخرین باری كه می‌شد

با تماشای یك فیلم، یك شكم سیر خندید مربوط به 2 سال پیش و اكران فیلم مومیایی 3 بود. از آن به بعد سیل فیلم‌های خیلی جدی با

حرف‌های بزرگ و یا فیلم‌های به اصطلاح جوانانه با داستان‌های اخمو سینماها را روز به روز از تماشاگر خالی كردند.

سینمای كمدی مدت‌هاست كه از لیست ژانرهای مورد علاقه‌ی فیلم‌سازان، خارج شده و به جایش انبوهی از فیلم‌های تابوشكن و جسور

و پر گیتار با هنر پیشه‌های جوان و آماتور بازار كساد سینما را قبضه كرده است.

اگر فیلم‌های كمدی – رمانتیك همه‌ جای دنیا طرف‌داران پر و پا قرصی دارد و فیلم‌سازان زیای هم در این نوع سینما طبع‌آزمایی كرده‌اند،

در ایران دیگر مردم به نخندیدن و جدی نشستن و گوش سپردن به سخن‌رانی كارگردان‌ها در فیلم‌هایشان عادت كرده‌اند.

به فیلم‌های تابستان امسال دقت كنید: اتانازی، مونس، كاغذ بی‌خط، عروس مهتاب، شب برهنه، مانی و ندا، آبی و... در حالی كه همه

جای دنیا تابستان فصل به نمایش درآمدن سرگرم كننده‌ترین فیلم‌های سال است (به دلیل تعطیلات تابستانی) و بیش‌تر انیمیشن‌ها و

فیلم‌های كمدی در این زمان از سال اكران می‌شوند، در كشور ما داستان‌های ناقص و بی‌مایه‌ای درباره‌ی مسائل سیاسی و اجتماعی روز

و به خصوص خط قرمز مسائل اخلاقی‌ و روابط عاشقانه حرف اول را می‌زنند. درست به همین دلیل است كه نمایش نان و عشق و

موتور 1000 در این بستر خشك و جدی یك اتفاق خوب است. یك اتفاق كوچك و خوب.

مطمئناً مهم‌ترین وجه موفقیت نان و عشق... هجو موقعیت آدم‌های روزگار ماست. در واقع تمام مسائلی كه در فیلم‌های

جدی و پر حرف به آن‌ها پرداخته می‌شود در این فیلم هم مورد توجه قرار گرفته اما با روی‌كردی مضحك و طنز‌آمیز. درگیری‌های سیاسی و

جناحی، وضعیت جوانان نسل امروز، اختلاف طبقاتی، كلاه‌برداری‌های بزرگ و كوچك اقتصادی و ریا و دورویی همه در داستان دقیق و پر

جزئیات فیلم پرداخته شده‌اند و جالب است كه باعث خنداندن مردم هم می‌شوند. داستان در قالبی روایت می‌شود كه به فیلم فارسی معروف است

و نماد ابتذال و انحطاط سینمای پیش از انقلاب ماست اما فیلم‌ساز استفاده‌ی هوش‌مندانه‌ای از این قالب كرده تا داستان خودش را تعریف كند.

داستان در واقع مفصل شده‌ی همان كلماتی است كه عنوان طولانی فیلم راتشكیل می‌دهند. نان، حكایت برزو مكانیك جوان و با استعدادی است كه

البته «جوان» به تمام معنا اما ساده دل و مهربان و با غیرت است. او هم مثل هر كسی می‌خواهد در زندگی پیشرفت كند و خوشبخت شود. در راه

خوشبختی او عاشق باران دختر ثروتمند و خیال‌پرداز خانواده‌ی «دده بالا» می‌شود.

عشق، داستان رؤیاهای باران است. او به دنبال مردی است كه متولد ماه مهر است، پول‌دار، خوش تیپ و با كلاس است

و قرار است باران با دیدنش عاشق او شود. چیزی در مایه‌های لئوناردو دی كاپریو و فیلم تاتیانیك كه مورد علاقه‌ی باران است. اما فشار «یار

علی دده بالا» عمو و قیم باران به شوهر كردن او آن هم ظرف سه روز همه‌ی رویاهای این دختر احساساتی را به هم می‌ریزد. و سرانجام

موتور هزار كه حكایت دو جوان است كه می‌خواهند با ماشین ریش‌تراش سر جوان‌های «سوسول  فكلی»راچهار راه  كنند وجلویآنها

در بیایند.

برخورد این سه خط كلی در قالب یك داستان گنج قارونی فیلمی از كار درآمده كه بدون اغراق تا آخرین لحظه تماشاگرانش را از خنده روده بر

می‌كند. تماشاگرانی كه مدت‌هاست نخندیده‌اند و تشنه‌ی قهقهه و سوت‌زدن در سالن سینما (همان جایی كه آمده‌اند سرگرم شوند) بوده‌اند.

یكی از مهم‌ترین عوامل موفقیت فیلم نان و عشق... گذشته‌ از داستان جذاب آن، بازیگری دقیق و بی‌نقص بازیگران

آن است. اكبر عبدی پس از سال‌ها دوری از سینمای كمدی دوباره بازگشته و گوشه‌هایی از استعداد سرشارش را در خنداندن مردم به نمایش گذاشته

‌ است. او توانسته نقش یارعلی دده بالا را به شكل شخصیتی واقعی نزدیك كند و در این كار از تمام مهارتش (از حركات صورت وچشم و ابرو گرفته

تا لهجه‌ی خاصش) استفاده می‌كند. بهاره رهنما هم بدون شك بهترین انتخاب برای نقش باران به شمار می‌رود. به اندازه‌ی كافی لوس، رؤیایی و ناز

پرورده و به اندازه‌ی كافی دوست داشتنی و محبت‌برانگیز و قابل اعتماد. او به خوبی توانسته موقعیت دوگانه‌ی باران را در انتخاب میان آریو (همان

پسر پول‌دار كلاه‌بردار) و برزو به تصویر بكشد. موقعیتی كه در آن همه‌ی تماشاگران می‌خواهند او برزو را انتخاب كند. سروش صحت هم در اولین

نقش آفرینی سینمایی‌اش (البته در نقش اول) كاملاً موفق است. او درك صحیحی از پیچیدگی نقش كه بر عهده‌اش گذاشته شده دارد. نقشی كه با كمی

سهل‌انگاری می‌توانست به یك كپی نازل از كاراكترهای سینمای آبگوشتی گنج قارونی تبدیل شود و یا از آن طرف به سمت حالتی خشك و جدی متمایل

شود كه دیگر هیچ كس را نمی‌خنداند. صحت با دقت و وسواس توانسته مرام و معرفت بچه فقیرهای فیلم‌های گذشته را به روز كند. در كنار این نقش‌های

اصلی، بازی فوق‌العاده‌ی بازیگران نقش‌های فرعی هم كمك كرده تا فیلم به یك تولید موفق بدل شود.

گوهر خیراندیش، (مادربزرگ باران) مرحوم جمشید اسماعیل‌خانی (صاحب‌كار برزو)، امیر جعفری (همان فرید سپهری خودمان، نامزد دختر

خاله‌ی باران) ریما رامین‌فر (دختر خاله‌ی شكمو و لوس باران) و حتی حسام نواب صفوی (در نقش عباس الویس یا آریو یا هر كدام كه راحت‌ترید)

در كنار آن دو جوان گروه فشاری یعنی رضا آحادی و ارشام مؤدبیان مجموعه‌ای بی‌نظیر از هماهنگی و روانی در بازیگری را ارائه داده‌اند.

خدا كند این فیلم موفق راه را برای نمایش كمدی‌های دیگری در آینده باز كند چرا كه نباید فراموش شود خندیدن حق مردم است.