تبیان، دستیار زندگی
بى‏تردید یكى از بزرگترین انگیزه‏هاى امام در قیام علیه نظام شاهنشاهى وابستگى رژیم به قدرتهاى بیگانه بوده است. خودباختگى، سلطه‏پذیرى، از خود بیگانگى و غرب‏زدگى عناصرى است كه روح غیور او را رنج داده است. البته تعامل فرهنگ‏ها و دادوستد در آن امرى طبیعى است...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

امام خمینی و توسعه ی فرهنگی(2)

امام خمینی و توسعه ی فرهنگی(2)

 قسمت اول را اینجا بخوانید

خود باورى

  1. بى‏ترديد يكى از بزرگترين انگيزه‏هاى امام در قيام عليه نظام شاهنشاهى وابستگى رژيم به قدرتهاى بيگانه بوده است. خودباختگى، سلطه‏پذيرى، از خود بيگانگى و غرب‏زدگى عناصرى است كه روح غيور او را رنج داده است. البته تعامل فرهنگ‏ها و دادوستد در آن امرى طبيعى است. داشتن علم ديگران، فرهنگ ديگران و صنعت ديگران تا آنجا كه به سلطه‏گرى نينجامد مسأله‏اى نيست، بلكه اسلام به فراگيرى آن مسلمانان را واداشته است. مرعوب بيگانه شدن، به تمسخر گرفتن ذخاير و اندوخته‏هاى خودى و از بيگانه نسخه گرفتن كه چه بكنيم؟ چه باشيم؟ كه باشيم و چگونه زندگى كنيم؟ مورد نكوهش است. همان برهنگى كه اقبال از آن مى‏گويد و با نقل داستانى به زيبايى نياز مسلمانان را در بازگشت به هويت اسلامى خويش بيان كرده است:

"  ما از آن خاتون طى عريانتريم پيش اقوام جهان بى‏چادريم

"  پيش اقوام جهان بى‏چادريم پيش اقوام جهان بى‏چادريم

در يكى از جنگها دختر حاتم طايى اسير شد، وقتى اين دختر را پيش پيامبر(ص) آوردند نيمه برهنه بود. پيامبر(ص) عباى خود را روى آن دختر انداختند تا پوشيده بماند. اقبال مى گويد ما در اين روزگار، از دختر حاتم طايى هم لخت‏تر مانده‏ايم و آن همه عزت و شرف خود را از كف داده‏ايم و پيش تمام اقوام دنيا، بى‏چادر شده‏ايم. پيامبرى مى‏خواهيم كه دوباره با عباى خودش ما را بپوشاند.

نظام سلطه براى تحميل و ترويج فرهنگ و ارزش‏هاى نظام خود ناچار است ملت‏ها را عليه فرهنگ، سنت‏ها، علايق روحى و فكريشان بشوراند، و به گفته‏ى شاد روان جلال آل‏احمد: «هجوم استعمار نه تنها به قصد غارت مواد خام معدنى و مواد پخته آدمى ـ فرار مغزها ـ از مستعمرات صورت مى‏گيرد، بلكه اين هجوم، زبان، آداب و موسيقى و اخلاق و مذهب محيط‏هاى مستعمراتى را نيز ويران مى‏كند.»1 امام با شناختى كه از عملكرد استعمار در سال‏هاى پيش از انقلاب داشته است، خطر آن را اين‏گونه گوشزد مى‏كند: «به قدرى ما را از پيشرف‏هاى خود و قدرت‏هاى شيطانيشان ترسانده‏اند كه جرأت دست زدن به هيچ ابتكارى نداريم و همه چيز خود را تسليم آنان كرده و سرنوشت خود و كشورهاى خود را به دست آنان سپرده و چشم و گوش بسته مطيع فرمان هستيم. و اين پوچى و تهى مغزى مصنوعى، موجب شده كه در هيچ امرى به فكر و دانش خود اتكا نكنيم و كوركورانه از شرق و غرب تقليد كنيم. بلكه از ادب و فرهنگ و صنعت و ابتكار، اگر داشتيم، نويسندگان و گويندگان غرب و شرق‏زده‏ى بى‏فرهنگ، آنها را به باد انتقاد و مسخره گرفته و فكر و قدرت بومى ما را سركوب و مأيوس نموده و مى‏نمايند و رسوم و آداب اجنبى، هر چه مبتذل و مفتضح باشد، با عمل و گفتار و نوشتار ترويج و با مداحى و ثنا جويى، آنها را به خورد ملتها داده و مى‏دهند. فى‏المثل، اگر در كتاب يا نوشته يا گفتارى، چند واژه فرنگى باشد، بدون توجه به محتواى آن، با اعجاب پذيرفته وگوينده و نويسنده‏ى آن را، دانشمند و روشنفكر به حساب مى‏آورند. و از گهواره تا قبر، به هر چه بنگريم، اگر با واژه غربى و شرقى اسم‏گذارى شود، مرغوب و مورد توجه و از مظاهر تمدن و پيشرفتگى محسوب، واگر واژه‏هاى بومى خودى به كار رود، مطرود و كهنه و واپس‏زده خواهد بود.»2

استاد شهيد مطهرى ضمن آنكه استعمار فرهنگى را مقدمه‏ى استعمار اقتصادى و سياسى مى‏داند، چنين مى‏گويد: «براى بهره‏كشى از فرد بايد شخصيت فكرى او را سلب كنند و او را به آنچه مال خودش است بد بين كنند و در عوض او را شيفته‏ى هر آنچه از ناحيه‏ى استعمار عرضه مى‏شود بسازند. مى‏بايد در مردم حالتى به نام تجدد زدگى به وجود بياورند به طورى كه از آداب و رسوم خودشان متنفر بشوند، امّا از آداب و رسوم بيگانه خوششان بيايد. مى‏بايد آنها را به ادبيات خودشان، به فلسفه خودشان، به كتابهاى خودشان، به دانشمندان و مفاخر علمى و فرهنگى خودشان بد بين كنند و در عوض مسحور ادبيات، فلسفه و كتاب‏هاى ديگران كنند.»3

خودباورى در نگاه امام جايگاه ويژه‏اى دارد. و پيشبرد همه امور را در گرو آن مى‏داند. اگر اين معماى روحى وفكرى حل شود اولين و اساسى‏ترين قدم براى رسيدن به خودكفائى و استقلال برداشته شده است. «اعتماد به نفس بعد از اعتماد به خداوند منشأ خيرات است.»4 «بدانيد كه نژاد آرياوعرب از نژاد اروپا و آمريكا و شوروى كم ندارد و اگر خودى خود را بيابد و يأس را از خود دور كند و چشمداشت به غير خود نداشته باشد، در دراز مدّت قدرت همه كار و ساختن همه چيز را دارد.»5

تلاش بزرگ امام تزريق روحيه‏ى خودباورى و خود اتكايى به كالبد جامعه بود: «بايد به خود بباورانيم كه اگر يك ملت بخواهند بدون وابستگى‏ها زندگى كنند مى‏توانند، و قدرتمندان جهان بر يك ملت نمى‏توانند خلاف عقيده آنان را تحميل كنند.»6 در سخنان امام، از دلبستگى به فرهنگ بومى و هويت اسلامى و ملى و كوشش در جهت حفظ و اعتلاى آن، اعتماد به نفس و قطع اميد از بيگانگان به همراه عزم واراده، تلاش و هشيارى و شناخت استعدادها و امكانات و ذخاير درونى شرط خود باورى و موفقّيت در توسعه‏ى فرهنگى و راه رسيدن به آن ياد شده است.

 حوزه و دانشگاه، نقش و جايگاه

امام(ره) نقش حوزه و دانشگاه را در تحولات فرهنگى و توسعه‏ى آن بسيار مهم ارزيابى مى‏كند. ريشه‏ى صلاح و فساد مردم و جامعه را در آنجا مى‏بيند. از اين‏رو اجرا و تحقق اصلاح و توسعه‏ى واقعى را ابتدا در همين مراكز لازم مى‏داند. حوزه و دانشگاه را مكرر به تهذيب و تعهد فرامى‏خواند. و از تحجّر و غرب‏زدگى باز مى‏دارد. در همان زمان روحانيت و حوزه‏ها را در برابر انحرافات و استعمار سدّ بزرگى دانسته است. «ترديدى نيست كه حوزه‏هاى علميه و علماى متعهد، در طول تاريخ اسلام و تشيع، مهمترين پايگاه محكم اسلام در برابر حملات و انحرافات و كج روى‏ها بوده‏اند.»7 امّا از اجتهاد مصطلح در حوزه، مقدّس مآبى، تحجّر گرايان و روحانى نمايان بارها ناليده است و حوزه‏ها را به هشيارى و پيشتازى دعوت كرده: «حوزه‏ها و روحانيت بايد نبض تفكر و نياز آينده جامعه را هميشه در دست خود داشته باشند، و همواره چند قدم جلوتر از حوادث، مهيّاى عكس‏العمل مناسب باشند.»8 همچنين دانشگاهها را مراكز اداره امور كشور، تربيت نسل‏ها و تعيين كننده مقدرات كشور مى‏بيند. «دانشگاه مبدأ همه تحولات است.»9 استقلال دانشگاهها، به روز شدن حوزه‏ها، پيوند اين دو در كنار تعهد و تهذيب موجب سعادت يك ملت و كشور و اصلاح توسعه آن است. «توجه داشته باشيد كه اگر دانشگاه و فيضيه اصلاح بشود، كشور شما استقلال خودش را بيمه مى‏كند.»10

 آزادى

آزادى سياسى و اجتماعى ضمن آنكه برآمده از توسعه‏ى فرهنگى است، خود نيز مقدّم و گسترش دهنده آن است. آزادى‏هاى فردى، اجتماعى و سياسى و از جمله آزادى قلم و آزادى بيان تا جايى كه به ضرر مردم نباشد و در چارچوب اسلام و قوانين كشورى باشد، هيچ كس نمى‏تواند آن را محدود كند. قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران در هنگام تصويب، نسبت به آزادى مطبوعات با ابهام مواجه بود. هنگامى كه كميسيون، اصل مربوطه را تصويب كرد متن آن چنين بود: «بيان و نشر افكار و عقايد و مطالب از طريق مطبوعات، سينما، تئاتر، نوار و رسانه‏هاى گروهى در جهت خدمت به فرهنگ جامعه و تنوير افكار و انتقادات سازنده آزاد است و آنچه مخالف عفت عمومى، توهين به شعاير دينى، فاش كردن اسرار نظامى يا مخل به استقلال و تماميت ارضى و امنيت عمومى كشور يا موجب گمراهى مردم باشد ممنوع است. مجازات تخلّف از اين اصل را قانون تعيين مى كند.»11

امام نسبت به مشاركت‏هاى اجتماعى و سياسى مردم و آزادى‏هايى كه موجب شكوفايى استعدادها و در جهت توسعه‏ى سياسى، فرهنگى اقتصادى جامعه باشد واز جمله انتقادات سازنده از دولت تأكيد داشتند: «مسأله‏ى ديگر راجع به انتقاد. البته روزنامه‏ها بايد مسايلى را كه پيش مى‏آيد نظر كنند. يك وقت انتقاد سالم است، اين مفيد است؛ يك وقت انتقام است نه انتقاد، اين نبايد باشد؛ اين با موازين جور در نمى‏آيد. انسان چون با يكى خوب نيست او را در مطبوعات بكوبد كار درستى نيست. اما اگر كسى خلاف كرده است بايد او را نصيحت كرد. پرده درى نباشد ولى انتقاد خوب است.»12

نسبت به آزادى زنان ونقش آنان درفعاليت‏هاى اجتماعى در نگاه دينى كليه‏ى آزادى‏هايى كه مطرح است محدود و مقيد به قشر خاصى نيست. اما سابقه‏ى تاريخى نشانگر محروميت زنان از حقوق اجتماعى برابر با مردان به ويژه در جوامع سنتى آن هم به اسم دين مى‏باشد.

امام(ره) درباره موضع اسلام نسبت به آزادى‏هاى زنان، نه تنها زنان را در اسلام آزاد، مى‏داند بلكه اسلام را پايه‏گذار آزادى زنان مى‏بيند. «اسلام با آزادى زنان نه تنها موافق است، بلكه خود پايه گذار آزادى زن در تمام ابعاد وجودى زن است.»13 «اسلام به زن‏ها بيشتر عنايت كرده است تا مردها. اسلام زن‏ها را، بيشتر حقوقشان را ملاحظه كرده است تا مردها. زن‏ها حق رأى دارند، از غرب بالاتر است اين مسايلى كه ما براى زن‏ها قايل هستيم، حق رأى دادن دارند، حق انتخاب دارند، حق انتخاب شدن دارند، همه اين‏ها هست؛ معاملاتشان به اختيار خودشان هست و آزاد هستند، اختيار شغل آزاد را دارند.»14

صدا و سيما و رسانه‏ها

قانون اساسى يكى از مهم‏ترين رسالت‏هاى صدا و سيما را توسعه‏ى فرهنگ و حفاظت و پاسدارى از آن در سراسر كشور مى‏داند. رسانه‏ها به ويژه صدا و سيما همان‏گونه كه در انتقال فرهنگ نقش اساسى دارند در توسعه‏ى فرهنگى نيز يك عامل مهم به شمار مى‏آيند. امام نقش صدا و سيما را در جامعه به يك دانشگاه عمومى تعبير مى‏كند. به اين معناست كه مسايل علمى و داده‏هاى آن پس از تصفيه از قالب‏هاى تخصصى به قالب‏هاى عمومى تبديل گردد و به صورت همه كس فهم درآيد. اين نه به معناى كشانده شدن آموزش‏هاى دانشگاهى به صدا و سيما و نه به معناى تنزل دادن علم است، بلكه به معناى قابل فهم شدن عمومى مسايل علمى و فرهنگى است، تا با ارتقا و رشد سطح آگاهى و بينش مردم، توسعه در آن جامعه رشد بيشترى يابد. امام با بينشى عميق و مردم گرايانه از اين‏كه رسانه‏ها در خدمت دولت باشد يا از منافع طبقه‏ى خاصى حمايت كند، پرهيز مى‏دهد. «روزنامه‏ها مال طبقه سوم است، مال طبقه اول نيست، و اين هم نيست كه همه‏اش مال حكومت باشد»15 و نقش رسانه‏ها و نشر را هم چون جهاد و با اهميتى هم چون خون شهيدان مى داند: «آن كه از همه خدمت‏ها بالاتر است اين است كه نيروى انسانى ما را رشد بدهد، و اين به عهده‏ى مطبوعات است. اهميت انتشارات مثل اهميت خون‏هايى است كه در جبهه‏ها ريخته مى‏شود.»16

جمع بندى

رشد و توسعه از ديدگاه امام(ره) مفهومى وسيع و فراگير دارد به گونه‏اى كه همه ابعاد وجود انسان را شامل شده و او را از تك بعدى و تك ساختى بودن در گرايشات مادى رها ساخته و معنويت، اخلاق، تهذيب نفس و قرب الى‏اللّه را در مسير اهداف و زندگى او قرار مى دهد.

فرهنگ، هم زير بناى توسعه وهم عامل آن و هم هدف و نتيجه‏ى توسعه تلقى شده است. فرهنگ هر ملّتى نشانه‏ى هويت و استقلال اوست. كسب و حفظ استقلال فرهنگى و فكرى نشانه‏ى حيات و قدرت يك جامعه است. ويرانى و انهدام يك فرهنگ، ويرانى يك ملّت است. تمدن سيماى تجسم يافته‏ى فرهنگ و از مظاهر بر جاى ماندنى و باقى آن است. همه‏ى مردم عموما و حكومت خصوصاً و بالأخص بخش‏هاى مربوطه همانند حوزه و دانشگاه و... در حفظ و ارتقا و توسعه‏ى فرهنگ ملى و اسلامى مسئول مى‏باشند.


دكتر محمدحسن شيبانى‏فر

تنظیم:آشتیانی.حوزه علمیه تبیان


منابع و مآخذ

1. آل احمد، جلال، خدمت و خيانت روشنفكران، ص 52.

2. وصيت‏نامه سياسى ـ الهى رهبر كبير انقلاب اسلامى، وزارت فرهنگ وارشاد اسلامى، ص 15 ـ 16.

3. مطهرى، مرتضى، پيرامون انقلاب اسلامى، ص 160 ـ 161.

4. صحيفه نور، ج 17، ص 65.

5. همان، ج 21، ص 184.

6. همان، ص 198.

7. كلمات قصار، ص 189.

8. همان، ص 194.

9. همان، ص 199.

10. همان، ص 203.

11. صورت مشروح مذاكرات مجلس بررسى نهائى قانون اساسى ج.ا.ا.، ج 1، ص 645.

12. صحيفه نور،ج 19، ص 216.

13. همان، ج 4، ص 192.

14. همان، ج 5، ص 221.

15. كلمات قصار، ص 179.

16. همان.