فرمانده بروسلی!!
توی یکی از عملیاتها، چهار پنج تا شهید و زخمی از گردان عبدالله افتادند دست دشمن. شب با خود حاجی نشستیم پای رادیو عراق. همان اول اخبارش، گوینده با آب و تاب گفت: تیپ عبدالله به فرماندهی بروسلی تارو مار شد!
تا این را شنیدیم، دو تایی با هم زدیم زیر خنده. دنباله وراجی شان، از کشتن بروسلی گفتند و دروغهای شاخ دار دیگر. حاجی بلند می خندید. به اش گفتم: پس من برم بگم برات حلوا درست کنن که یک مراسم ختمی بگیریم.
با خنده گفت: منم باید برم به مسئول لشکر بگم دیگه من فرمانده گردان نیستم، فرمانده تیپم. کمی بعد رادیو را خاموش کرد. قیافه جدی به خودش گرفت و آهسته گفت: اخوان، یک گلوله ای روش نوشته برونسی، فقط اون گلوله می آد می خوره به پیشانی زندگی من. هیچ گلوله دیگه ای نمی آد، مطمئن مطمئنم.
از کتاب خاک های نرم کوشک / سعید عاکف
برای خرید کتاب خاک های نرم کوشک کلیک کنید.برای خرید کتب دفاع مقدس کلیک کنید.
برای خرید از فروشگاه اینترنتی کلیک کنید.