چاقاله بادوم تابستون
با بابا و مامانش
رفت به ده «کلاسر»
خانه خاله چانش
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : يکشنبه 1389/01/22
هزار تا پرتقال
چاقاله بادوم تابستون
با بابا و مامانش
رفت به ده «کلاسر»
خانه خاله چانش
وقتی برای بازی
رفت تو حیاط خاله
یکدفعه دید تو باغچه
درخت پرتقاله
به شاخهها نگاه کرد
هزار تا پرتقال بود
ولی تمامشان حیف
که ریز و سبز و کال بود
چاقاله بادوم پکر شد
ساکت و بیصدا شد
نشست یکی دو ساعت
خیره به شاخهها شد
طفلک در انتظار بود
زرد بشه پرتقالها
خالهش با خنده میگفت:
«یه ماه دیگه ایشالله»
شعرهای شیرین برای بچهها
گروه کودک و نوجوان سایت تبیان
************************************