تبیان، دستیار زندگی
با نفوذ علوم غربی در ایران، محفل های علمی جدیدی در تحصیل و تدریس به وجود آمد که در شیوه درسی و نیز جهت و کاربرد، با حوزه های علوم دینی، مشابهت نداشتند
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پیشینه تعاملات حوزه و دانشگاه
وحدت حوزه و دانشگاه

با نفوذ علوم غربی در ایران، محفل های علمی جدیدی در تحصیل و تدریس به وجود آمد که در شیوه درسی  و نیز جهت و کاربرد، با حوزه های علوم دینی، مشابهت نداشتند

قسمت اول را اینجا ببینید

در گذشته ای نه چندان دور، در کشور ما، حوزه های رایج علوم دینی، علاوه بر علوم حوزوی و دینی به معنای مصطلح کنونی، مهد علوم طبیعی و ریاضی بود و عالمان دینی به علوم ریاضی، طبیعی و تجربی نیز می پرداختند. در واقع نوعی ارتباط عمیق میان رشته های تحصیلی وجود داشت به گونه ای که در عین اختلاف در زمینه های تحصیل، در ساختن تمدن اسلامی، مساعدت و همسویی داشتند. با ورود فرهنگ غرب به جوامع اسلامی و ایران، رفته رفته مکتب‌خانه ها که نماد سنت حوزوی بودند، تعطیل شدند و مدارس جدید و دانشگاهها سر برآوردند. با نفوذ علوم غربی در ایران، محفل های علمی جدیدی در تحصیل و تدریس به وجود آمد که در شیوه درسی  و نیز جهت و کاربرد، با حوزه های علوم دینی، مشابهت نداشتند به گونه ای که حتی غالب دانش پژوهان در این دو محفل علمی به زبان یکدیگر آشنایی نداشتند. پس از آغاز حکومت رضاخان، نوعی خصومت و دشمنی آشکار در روابط این دو نهاد علمی و فرهنگی مشهود است.

حمایت بی قید و شرط رژیم از روشنفکران و علوم دانشگاهی و از سوی دیگر مقابله با کلیه مظاهر شرعی و نیز حوزه های علمیه دینی موجب شد که روحانی، به دستاورد محافل علمی جدید بدگمان شود.

مدارس و دانشگاه‌های جدید کفرستان نامیده شد و دوری کردن از آنها بهترین گزینه بود. در رژیم گذشته در جهت اختلاف و جدایی میان حوزه و دانشگاه تلاش می شد. در همین دوران بود که افرادی مانند شهید مطهری، شهید بهشتی و شهید مفتح در دانشگاهها نفوذ علمی یافتند و تلاش کردند تا پیوندی میان حوزه و دانشگاه پدید آورند (برزنونی، 1383: 98 ـ 90)

با پیروزی انقلاب اسلامی در ایرانع موانع رشد و گسترش علمی آموزه های دینی برچیده شد. مسئله وحدت حوزه و دانشگاه از جمله مسائلی است که بعد از انقلاب اسلامی کانون توجه اندیشمندان جامعه ما بوده است (برزنونی، 1383: 102 ـ‌ 101). سنگ بنای این حرکت ابتدا توسط همان کسانی نهاده شد که در نظام گذشته پیشگام رفتن از حوزه به دانشگاه شدند. در ادامه حضور اساتید حوزه و دانشگاه ها، اساتیدی از دانشگاه نیز در حوزه حضور یافتند. متقابلاً‌در هر یک از دو نهاد رشته هایی از نهاد مقابل تأسیس شد و درس هایی از هر نهاد در نهاد دیگری دایر گردید. به طور مشخص در ادامه حضور اساتید حوزوی در دانشگاه ها، برخی از اساتید دانشگاه نیز به دعوت حوزویان پاسخ مثبت دادند و برای تدریس برخی از دروس علوم انسانی به حوزویان، روانه حوزه ها شدند. اما آنچه مسلم است همه این تلاشها و راهکارها تاکنون نتوانسته است شکاف نسبتا عمیق میان حوزه و دانشگاه را پر نماید و کماکان وحدت دو نهاد به عنوان یک ضرورت انکارناپذیر مورد توجه قرار دارد. با دور شدن از سال 1357 که دوره خاص و پرحرارتی در طرح شعار وحدت حوزه و دانشگاه بود، به نظر می رسد فاصله دو نهاد بدون آنکه این بار نقش عوامل خارجی یا داخلی مؤثر هویدا باشد، در حال افزایش است.

در حال حاضر هیچ گونه اجماعی بر سر یکی از شقوق اتحاد یا وحدت حوزه و دانشگاه وجود ندارد. گاه دعوا بر سر الفاظ است و گاهی نیز هر دسته براساس اعتقادات ریشه ای خود، راهی جداگانه در پیش گرفته

و به همین سبب تاکنون نتوانسته اند به وفاق و همگرایی قابل قبولی دست پیدا کنند زیرا هنوز درباره شناخت ریشه ها و علل واقعی جدایی این دو نهاد توافقی به دست نیامده است. عده ای وجود تضاد و تعارض جدی را انکار می کنند. به نظر آنها«علیرغم خواست عده‌ای، هرگز حوزه و دانشگاه، به صورت همه جانبه معارض و متضاد نبوده‌اند. بلکه همواره نقاط وصل متعددی داشته‌اند و حتی برخی از پیشروان و بنیانگذاران دانشگاه که دارای سوابق حوزوی بوده‌اند، این طور نبوده که از یکی بریده و به دیگر پیوسته باشند» (کچویان، 1378: 312) و «واقعیت آن است که در گذشته فرهنگ درخشان ما، علم دین و علم دنیا تجزیه شدنی نبودند و حتی در محیط مشترکی، آموزش داده می‌شدند این دو ذاتاً و ماهیتاً با هم تعارض و تناقضی نداشته‌اند» (وکیلی 1378: 366).

برخی نیز معتقدند «بین علم و دین (و به تبع بین حوزه و دانشگاه) هیچ وقت ارتباط منطقی وجود نداشته است بلکه ارتباط این دو غیرمنطقی بوده است. مثلاً عالم متقی دینی داشته ایم که طبیب هم بوده است ولی این ارتباط منطقی بین علم و دین نیست» (میزگرد، 1378: 1278).

در مسئله حوزه و دانشگاه، نسبت میان حوزه و دانشگاه در سطوح و ابعاد مختلف مطرح است و نسبت میان دین و علم یکی از این سطوح و اصلی ترین و مبنایی ترین آنهاست اما زمانی از نسبت علم و دین سخن می‌رود و زمانی از نسبت عالمان و دینداران و این دو در مقام تحقق با یکدیگر متفاوت‌اند (میزگرد، 1378: 312).

به همین سبب برداشت های مختلفی از نسبت میان حوزه و دانشگاه وجود دارد «در محدودترین برداشتها، موضوع در حد دو نهاد آموزشی و تعارض میان آنها تنزل داده می شود. از این دید مشکل اصلی به تفاوت در ساخت و قالب آموزشی بر می گردد که یکی متعلق به دوران جدید است و دیگری در گذشته ریشه دارد. می توان در تاریخ پیدایش این مشکل بالاخص در دوران اولیه ورود نهادهای آموزشی جدید به ایران حوادثی دریافت که مبین وجود چنین  دیدی نسبت به مسئله بوده است. هنگامی که بر سر نوع پوشش، سبک نشستن در سر کلاس، ‌استفاده یا عدم استفاده از میز و نیمکت و نظیر آن با نزاع برپا می‌شود، مسئله دقیقاً چنین صورتی به خود می گیرد (کچویان، 1374ک 58 ـ 57).

ادامه دارد...


منبع:فصل نامه تخصصی راهبرد فرهنگ شماره سوم،اصغر احمدی عضو هیئت علمی جهاد دانشگاهی و دکتر سید رضا افشانی استادیار دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه یزد

تنظیم:نقدی-حوزه علمیه تبیان