قدر واقعی تو را جز خدا و ائمه علیهم السلام کسی نمی داند
میگویند: طلبهای به استاد و معلم اخلاق خود گفت: چرا مردم به ما آنطور که در احادیث آمده است احترام نمیگذارند و حتی در بعضی موارد، بعضی از اشخاص به ما بیادبی میکنند.
استاد برای تفهیم مطلب، سکهای طلا به او داد و گفت برو سبزی بخر، رفت ولی سبزی فروش سکه طلا را قبول نکرد چون نمیدانست ارزش آن چقدر است لذا گفت: پول بیاورید تا سبزی به شما بدهم، وقتی که برگشت، استاد دوباره او را برای خرید نان و برنج و قند فرستاد، ولی آنها نیز سکه را قبول نکردند لذا به نزد استاد بازگشت استاد فرمودند: حالا به بازار طلا فروشها برو و این سکه را بفروش. طلبه رفت و فروخت و به خدمت استاد برگشت.
سپس استاد فرمودند: همان طوری که قدر و قیمت این سکه طلا را، جز زرگر و طلا فروش کسی ندانست، و به غیر از او، کسی حاضر به معامله با تو نشد و تو را تحویل نگرفتند، بدان که، قدر واقعی تو را نیز جز خدا و ائمه علیهمالسلام کسی نمیداند.
روزی منزل حضرت آیةاللّهالعظمی بروجردی رحمةاللّهعلیه بودم که وزراء و همچنین روِسای قم وارد منزل ایشان شدند، ولی ایشان جلوی پای آنها بلند نشدند و فقط یااللّه میگفتند، ناگهان یک طلبه روحانی وارد شد، آقا با تمام قامت، برای آن طلبه بلند شدند، تا ارزش علم و طلبه را به آن روِسا و مسئولین بفهمانند.
شبیه این جریان هم در منزل آیةاللّه کاشانی رحمةاللّهعلیه اتفاق افتاد، وقتی که روِسا و وکلای مجلس وارد منزل شدند، ایشان جلوی پای آنها بلند نشدند و فقط فرمودند: بیسواد بیا اینجا بنشین و وقتی که نشستند، ناگهان طلبهای وارد شد، ایشان با زحمت، و تمام قد، برای آن طلبه بلند شدند و آن طلبه متحیر مانده بود، ولی من فهمیدم که ایشان میخواستند با این کار، ارزش طلبه و روحانی را به آنها بفهمانند.
غرض اینکه، شما به خاطر حرف چند نفر، چه آشنا و چه غریبه، ناراحت نشوید و دست از طلبگی برندارید و بدانید که اگر ما خوب باشیم، مردم هم با ما خوب خواهند بود ما باید شکر کنیم که در لباس و راهی هستیم که اهل گناه از آن شرم دارند.
(منبع: آداب الطلاب ، ص70)
تهیه و تنظیم: محمد حسین امین - گروه حوزه علمیه تبیان