تبیان، دستیار زندگی
وقتی شاعری در صدد برمی آید یک جریان اجتماعی و تاریخی و سیاسی را به رشته نظم بکشد طبیعتاً در این شرایط زمینه آفرینشهای چشمگیر و ساحت جلوه گری و صحنه‌آرایی‌های شاعرانه‌اش بسیار تنگ خواهد شد. ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

از طلوع تا عروج امام(ره)

نقد و تحلیل ادبیات انقلاب اسلامی

مجموعه‌ای که در پیش روی دارید مقدمه رساله دکتر اکبری است که تحت عنوان «نقد و تحلیل ادبیات انقلاب اسلامی از طلوع تا عروج امام(س)» به رشته تحریر در آمد.

مقدمه:

امام خمینی

وقتی شاعری در صدد برمی آید یک جریان اجتماعی و تاریخی و سیاسی را به رشته نظم بکشد طبیعتاً در این شرایط زمینه آفرینشهای چشمگیر و ساحت جلوه گری و صحنه‌آرایی‌های شاعرانه‌اش بسیار تنگ خواهد شد. در این شرایط انتظار زیادی برای هنرنمایی و ظرافت کاری و باریک خیالی و... از او نباید داشت، مگر جزء نوابغ و افرادی باشد که به مقام خداوندگاری در قلمرو شعر رسیده باشد. زیرا نوابغ می‌توانند به کارهای خلاف انتظار دست بزنند و از خلاف آمد عادت کام بطلبند، جادوگرانی که با معجون جادویی شعر هر کاری خواهند کرد. البته این ویژگی دوران ما نیست بلکه می‌توان آنرا در تمام اعصار و مکاتب شعری صادق دانست، بدین معنی که ماندگاری و تداوم یک شعر بلحاظی به موضوع و پیام آن بر می‌گردد و هر چه موضوع شعر کلی و فراگیرتر و درجه تخصیص‌پذیری آن کمتر باشد میزان عمر مفیدش بیشتر خواهد بود، در صورتی که یک شاعر موضوع شعرش را مفاهیمی چون: عشق، زندگی، مرگ، آزادی، دردهای بشریت و... انتخاب کند و بتواند بخوبی از عهده این کار براید، چون موضوعش زمان بردار نیست، از جهت درون ساخت یا ژرف ساخت به وادی جاودانگی نزدیک شده است.

البته تنها شرط تداوم و استمرار و درخشندگی یک شعر خوب و خوش و بقول حافظ یک شعر تر موضوع آن نیست. اگر موضوع فراگیر بود و شاعر هم از توان و پشتوانه و ذوق و خلاقیت و نکته سنجی لازم و... برخوردار بود تازه لطف و عنایت حضرت حق سبحانه و تعالی هم او را همراهی و رهیاری کرد، در آنصورت می‌تواند طرحی نو در اندازد و در جهت آفرینش یک اثر ارزشمند و بزرگ حرکت کند؟ و گرنه ضعف هر کدام از موارد مذکور، هم از عمر مفید شعر می‌کاهد و هم از رنگ و رونق آن. چه بسا شاعرانی که موضوعات مهمی را مطرح کرده‌اند ولی چون نتوانسته‌اند آن را بخوبی بار بیاورند چشمگیر و ماندنی نشده است و جزء کالاهای متروکه در انبار و بایگانی تاریخ و فرهنگ هر کشور نگهداری و به دست فراموشی سپرده است. در مقابل دقیقاً هر چه از عمر بعضی از آثار می‌گذرد، به اهمیت و عظمت آنها افزوده می‌شود و از رنگ و رونق اعتبار بیشتری برخوردار می‌شوند. برای مثال می‌توان حافظ و مولوی و فردوسی و سعدی و نظامی و... سایر چکادنشینان قله ادب و فرهنگ و شعر و عرفان و حماسه را با افراد دست سوم و چهارم مقایسه کرد که نامشان در اذهان جا نگرفته است، اگر شاعری بقدرت و توان و پشتوانه علمی و ادبی محمدتقی بهار هم باشد و مسائل اجتماعی و سیاسی و وقایع عصر خویش را با آن صلابت و استادی به رشته نظم بکشد و در عصر خود هم جزء آثار چشمگیر و درجه اول باشد، حتی همین توفیق هم نمی‌تواند مانع فراموشی آنها در بستر زمان شود. نام و یاد این اشعار و آثار و آفرینندگان تنها در مواردی بکار می‌اید که کسی تاریخ فرهنگ یا ادبیات و مطبوعات و جامعه‌شناسی عصر شاعر مطالعه و به شواهد شعری آن عصر مراجعه کند در آنصورت است که اشعار بازخوانی می‌شود وگرنه جز ابیاتی پراکنده که آنها هم خارج از موضوع مورد استفاده واقع می‌شود و در اذهان خواص باقی می‌ماند، چیزی در ذهن و زبان مردم نخواهد ماند. پس این اشکال نیست که چرا حدود سیزده یا چهارده سال پس از انقلاب اسلامی اشعار دوران انقلاب زبانزد و نقل کلام مردم نیست. زمان زمان تحول و دگرگونی‌های لحظه‌ای است، البته اگر شاعر بتواند شعری را با توجه به موضوعی خاص بگونه‌ای بسراید که از حوزه احتمال بیشتری برخوردار باشد و افراد بیشتری بتوانند آنرا زبان حال خود بدانند، از همین طریق شعر را از محدوده تاریخی خاص خارج و تا حدی بدان رنگ تعمیم زده است. مثلاً در دوران انقلاب خصوصاً ایام ورود حضرت امام(ره) به وطن بر هر کوی و برزن و پارچه و دیوار این مصرع از شعر حافظ را نوشته بودند:

انقلاب دینی

«دیو چو بیرون رود فرشته دراید» یا به مناسبت ورود امام(ره) و اخراج شاه می‌نوشتند «جاء الحق و زهق الباطل» که مصرع حافظ برداشت و صورت شاعرانه‌ای از همین آیه شریفه است. از آنجا که حافظ یک فرد خاص را بعنوان «دیو» و یک فرد معین را بعنوان «فرشته» در نظر نداشته، شعر کلیت بردار است و می‌تواند برای مصادیق مختلفی در طی اعصار و قرون بکار برود. همانطور که در دوران انقلاب از کارایی و تناسب خاصی برخوردار بود، در سالهای اینده هم قطعاً به مناسبتهای دیگر در زمینه‌های گونه گون می‌تواند بکار آید، حتی اگر خارج از قلمرو کشور ایران مثلاً عراق انقلابی رخ دهد و صدام را اخراج کنند فارسی زبانان باذوق آن خطه می‌توانند در صورت روی کار آمدن حکومت اسلامی و قدرت یافتن رهبری مسلمان به این شعر استناد کنند. یا در جریان رحلت جانگداز آن خورشید (حضرت امام ره) باز این غزل معروف حافظ  ورد کلام همگان شد و در هجران و خسوف خورشید میخواندند:

شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت

روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت

گویی از صحبت ما نیک به تنگ آمده بود

بار بربست و بگردش نرسیدیم و برفت

نکته دیگر در ادبیات انقلاب اسلامی اینست که آنچه بعنوان آثار ادبی از دوران خشم و عشق و فریاد و حماسه و شور و شهادت و خون بجای مانده از نظر من قابل تأمل و ارزشمند است، حتی اگر ضعیف باشد و شعار زده و سطحی و گذرا. شاعر در آن مرحله از انقلاب شکوهمند و توفنده اسلامی فرصت اندیشه شاعرانه را نداشت و تا می‌خواست با تأمل و درنگ و حوصله کافی شعر را در کارگاه خیال بپزد و آن را به رنگ و عاطفه بسپارد و به نگارگری و میناگری‌اش بپردازد، جریانها و موضوعهای شاعرانه متعدد و اساسی اما زودگذر و غیر قابل تکراری را از کف داده بود لذا می‌توان شعرهای دوران انقلاب خصوصاً دوره اول (تا سقوط رژیم طاغوت) را شعرهائی تا حدی روززده و شتابزده نامید. شاعر در مرحله نخست یا در شرایط خاص تاریخی بضرورت جو کلی و وضع خاص در دام روزمرگی افتاده است.

اگر بپرسند چرا شعر دوران انقلاب چندان سخته و پخته و پرمایه نیست؟ در پاسخ این سوال بطور مختصر باید گفت: یکی عظمت و شکوه وصف‌ناشدنی و حرکت توفنده و دریاوار انقلاب بود و دیگر ضعف و جوانی شاعران.

اگر بپرسند چرا شعر دوران انقلاب چندان سخته و پخته و پرمایه نیست؟ در پاسخ این سوال بطور مختصر باید گفت: یکی عظمت و شکوه وصف‌ناشدنی و حرکت توفنده و دریاوار انقلاب بود و دیگر ضعف و جوانی شاعران. اولاً انقلاب چنان به سرعت به پیش می‌رفت که حتی بعضی از سران و دولتمردان هم باورشان نمی‌شد که به این زودی‌ها بتوان نظام طاغوت را سرنگون کرد ثانیاً شاعران اهل ولایت اندک بودند و غلبه با شاعرانی بود که قلباً حکومت اسلامی و امام(ره) را نمی‌توانستند برای همیشه بپذیرند. دیده و دل بسوی قبله دیگر داشتند، و پس از سقوط فیزیکی رژیم طاغوت، اکثر شعرای معروف قبل از انقلاب اسلامی که بیشتر هم با زبان کنایه و رمز برای جماعت روشنفکر و روشنفکرزده دانشگاهی شعر می‌گفتند، دچار کوررنگی شده بودند، زیرا یا سرخ می‌دیدند و می‌اندیشیدند و یا سفید. توده مردم با اکثر این شعرا و زبان و حتی شیوه شاعری آنها بیگانه بودند، در حقیقت کسانی که به لبیک امام عاشقان و پیر عارفان پاسخ جانانه دادند اصلاً رابطه و آشنایی با این جماعت شاعر خیال باف نداشتند. عجیب اینکه اکثر روشنفکران و از آن جمله شاعران هم هرگز نمی‌توانستند قبول کنند که جماعت دیگری که اکثر قریب به اتفاق مردم را تشکیل میدادند نظام حکومتی را در دست بگیرند و مردی مردستان، آنهم در روزگار قحطی فریاد براید و بفرماید: حکومت اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه بیش.

انقلاب اسلامی

دلیل دیگر بر ضعف شعر و ادبیات انقلاب، جوان بودن شاعران آنست. در کشوری که حدود 70% جمعیت آنرا افراد زیر 35 سال تشکیل می‌دهند و از نظر میانگین سنی جزء جوانترین کشورهای جهان است، در کشوری که اکثر شعرای امروز آن زیر 40 سال دارند، می توان گفت از میان تمام شاعرانی که امروز در صحنه انقلاب و در مطبوعات و نشریات کشور آثارشان منتشر می‌شود 50% از آنها حتی زیر 40 سال هستند و مسلماً این چهل ساله‌ها در دوران انقلاب بین 20 تا 25 سال بیشتر نداشته‌اند، در این شرایط انتظار دارید آثاری به عمق و قوت و پختگی آثار سعدی و مولوی و عطار و حافظ و فردوسی و نظامی و حتی شعرای دست دوم داشته باشیم؟ البته بگذریم از اعجوبه‌ها و نوابغی چون حلاج و عین‌القضاة که مورخین عمرشان را کوتاه‌تر از انتظار ذکر کرده‌اند. می‌گویند عین‌القضاة همدانی با آن عظمت روح و مدارج عرفانی و علمی و مراحلی که از سلوک سپری کرده بود در هنگام مرگ و شمع آجین شدن حدود 27 تا 30 ساله بوده است. قضاوت یک بعدی و چشم بسته و عجولانه نه مورد رضای خداوند است و نه مقبول طبع منتقدان منصف و جامع. من معتقدم با تمام شرایط شاعران از هر چه در طبق اخلاص داشته‌اند مایه گذاشته‌اند و بی‌تردید در همین یک دهه بسوی تعالی و ترقی حرکت کرده‌اند، همانطور که اشاره شد، اگر ادبیات و شعر روزهای نخستین انقلاب چندان پخته و جاافتاده نیست بعلت عظمت و حرکت تند و طوفان‌واری است که به شاعران فرصت اندیشیدن و آفرینش آثار قوی و مایه‌دار را نمی‌دهد. نکته دیگر اینکه مردم ما جزء مردم اهل ادب و شعر دوست و ادب‌شناس جهانند، با وجودی که بلحاظ میزان افراد باسواد جزء کشورهای به اصطلاح جهان سوم هستیم، اما بسیاری از همین بی‌سوادها که حتی در حد نوشتن و خواندن ابتدایی هم سواد ندارند، گوششان با اشعار حافظ و سعدی و فردوسی آشناست. حتی در میان آنها کم نیستند افرادی که غزلها یا ابیات پراکنده‌ای از شعرای بزرگ را در یاد و حافظه دارند. وقتی کسی از کودکی با دیوان حافظ آشناست و زمزمه شعر جادوئی حافظ را با گوش جان شنیده است و این شعر را در خاطر دارد که:

بیا تا گل برافشانیم و می‌در ساغر اندازیم/فلک در سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم

هر شعری را به این زودی‌ها نخواهد پذیرفت حتی اگر صاحب‌نظر هم نباشد، تنها کافی است اشعار امروز را با آثار گذشتگان مقایسه کند و در آنصورت حق دارد ایراد بگیرد.

بی تردید شعر آینه تمام نمای فرهنگ و تمدن یک کشور است. تعدد و گستردگی مسائل و اتفاقات مهم سرنوشت‌ساز و نیز تحول سریع این جریانات، بررسی و دیدار را در صحیفه و دل این آینه دشوار می‌سازد. تنها صورتها و تصویرهایی در این مجلا و مرآة به وضوح دیده می‌شوند که از سنخ و نوع جاودانه‌ها باشند و عجیب اینکه حتی اگر به مرور زمان این اینه اندکی غبارآلود و یا زنگارین شود باز آن بزرگان را می‌توان در دل این آینه دید. کثرت و تنوع آثار و اشعار ما را مکلف می‌کند که به‌گزینی بپردازیم.

ادامه دارد ....

تهیه و تنظیم برای تبیان : زهره سمیعی - بخش ادبیات تبیان