سر برفراز، تا نزنندت به سرقفا
مروری بر برجسته ترین آموزه های اجتماعی شعر پروین
الف) مقدمه
شعر پروین، آیینهای گونهگون از مفاهیم رنگارنگ و بلند در عرصهی ادبیات تعلیمی فارسی است. شعر او، خواه قصیده باشد و خواه مثنوی و قطعه ، خواه تشكیل شده از مناظرهی دو یا چند شخصیت خیال انگیز غیرجاندار و یا جاندار و خواه یك روایت ساده از تجربهای كشف شده در عرصهی زندگی بشری، از تصاویر خاص و معنیهای بلند اخلاقی و انسانی خالی نیست.
كافی است صفحههای دیوان اشعارش را ورق بزنیم و به شكلی كاملاً اتفاقی و تصادفی بیت یا ابیاتی را بخوانیم. انسان، روزگار، عمر و اخلاق شیوای بشری، مفهوم خود را به خوبی نشان خواهد داد. اگر چه پروین اعتصامی با شیوهی زبانی كاملاً مردانهاش گاه هدف انتقاد گروهی ادبیات خوان ِ فراری از سنتهای ادبی گذشته قرار گرفته است؛ اما بی شك حضور همیشگی او، در ذهن معناگرای جامعهی ایرانی هیچگاه دچار ركود نشده است. حتی در اوج كلاسیكگریزی و نوگرایی شاعران پس از مشروطیت.
بیشك، از دیدگاه عموم فارسی زبانان، هیچ شاعری به اندازهی او، در عصر رضاخانی نتوانسته است خود را بر سفرهی ذهن دیرپسند ایرانی مهمان كند. تا آنجا كه، برخلاف شاعران مردِ زبان فارسی، كه پس از حافظ نتوانستند، قلهای آنچنان بایسته و شایسته در ادبیات این سرزمین به خود اختصاص دهند؛ پروین، خود را به عنوان قلهی اول شعر زنان ایران از زمان رودكی تا معاصر نمایاند.
اگرچه، برخی محققان و منتقدان ادبی، لقب بزرگترین شاعرهی زبان فارسی را ارث واقعی او نمیدانند و گاه نام فروغ فرخزاد، به عنوان رقیبی نزدیك و حتی پیشرو به میان میآید اما؛ با این حال، هیچ كس به برترین بودن او در شعر شاعران زن سنتگرا شكی نخواهد داشت. علاوه بر این ذهن عام ایرانی، آنقدر كه با او همسویی دارد و حافظهها آنچنان كه شعر او را به خاطر سپردهاند، شعر هیچ شاعر زن دیگری را به یاد ندارند؛ تا آنجا كه دانسته یا نادانسته، بیتهایی از دیوان او، ضربالمثل مردم این سرزمین شده است.
در این نوشته ی کوتاه، برجسته ترین آموزههای اجتماعی شعر پروین اعتصامی با یادکرد برخی از نمونه های آن به دست داده می شود بدان امید که دریچه ای بگشاید برای خواندن آثار شاعری که در میان نسل امروز مهجور مانده است.
ب) متن
از مطالعه ی آثار پروین می توان دریافت که او به عنوان یك مصلح اجتماعی خودی نشان می دهد و شعارها و تعلیمهای خود را برای بهترسازی اجتماع ارایه می كند. مضامین مورد اشاره و توجه او در این زمینه عبارتند از:
1ـ تحریك عموم مردم به ظلم ستیزی و مقاومت در برابر ستمگران:
-تا به كی جان كندن اندر آفتاب ای رنجبر/ریختن از بهر نان از چهر آب ای رنجبر
-از حقوق پایمال خویشتن كن پرسشی/چند میترسی ز هر خان و جناب ای رنجبر
-جمله آنان را كه چون زالو مكندت خون بریز/وندران خون دست و پائی کن خضاب ای رنجبر
-حاكم شرعی كه بهر رشوه فتوی میدهد/کی دهد عرض فقیران را جواب ای رنجبر
-گر كه اطفال تو بی شامند شبها باك نیست/خواجه تیهو می كند هر شب كباب ای رنجبر
-در خور دانش امیرانند و فرزندانشان/تو چه خواهی فهم كردن از كتاب ای رنجبر...
ویا:
-سر برفراز، تا نزنندت به سرقفا/تن نیك دار، تا ندهندت به تن فشار
-از خود مرو، زدیدن هر دست زورمند/جان عزیز، خیره به هر پا مكن نثار...
-آن را كه پای ظلم نهد برسرت، بزن/چالاك باش همچو من اندر زمان كار...
2ـ معرفی زن به عنوان نیمی از پیكرهی جامعه در حركتهای اجتماعی:
زن سبكساری نبیند تاگران سنگ است و پاك / پاك را آسیبی از آلوده دامانی نبود
زن چون گنجور است و عفت گنج و حرص و آز، دزد / وای اگر آگه ز آیین نگهبانی نبود
(ص 253)
از نكات جالب توجه در تعریف پروین از جایگاه زن، توجه او به دانش اندوزی، عفت و هنر و پرهیز از آرایه پرستیها و تجملگراییهای زنانه است:
-در آن سرای كه زن نیست انس و شفقت نیست /در آن وجود كه دل مرد، مرده است روان
-به هیچ مبحث و دیباچهای قضا ننوشت/برای مرد كمال و برای زن نقصان
-زن از نخست بود ركن خانهی هستی/كه ساخت خانهی بی پای بست و بی بنیان؟
-اگر فلاطن و سقراط بودهاند بزرگ/بزرگ بوده پرستار خردی ایشان
-به گاهوارهی مادر به كودكی بس خفت/سپس به مكتب حكمت، حكیم شد لقمان ...
-چه زن چه مرد كسی شد بزرگ و كامروا/كه داشت میوهای از باغ علم، در دامان
-زنی كه گوهر تعلیم و تربیت نخرید/فروخت گوهر عمر عزیز را ارزان ...
-نه بانو است كه خود را بزرگ میشمرد/به گشواره و طوق و به یارهی مرجان
-برای گردن و دست زن نكو، پروین/سزاست گوهر دانش، نه گوهر الوان
(ص30-297)
3ـ پرهیز از دوست ناسازگار و همنشین ناموافق:
چنانچه میدانیم یكی از علل اشاعهی بزه در اجتماع این مقوله از ارتباطات اجتماعی است كه در دیوان پروین هم به آن پرداخته شده است؛ مثلاً در حكایت "موش و گربه":
زحیله، بر در موشی نشست گربه و گفت /كه چند دشمنی از بهر حرص و آز كنیم
بیا كه رایت صلح و صفا برافرازیم/به راه سعی و عمل، فكر برگ وساز كنیم
بگفت: كارشناسان به مابسی خندند/اگر كه گوش به پند تو حیله ساز كنیم
بلای راه تو بس دیدهایم، به كه دگر/نه قصّهای ز نشیب و نه از فراز كنیم ...
(ص 4-303)
یا زمانی كه از عدم سازش گرگ و سگ می نویسد:
پیام داد سگ گله را شبی گرگی/ كه صبحدم بره بفرست، میهمان دارم
مرا به خشم نیاور كه گرگ بد خشم است/درون تیره و دندان خون فشان دارم
جواب داد مرا با تو آشنایی نیست/كه رهزنی تو و من نام پاسبان دارم
(ص 331)
یا:
گفت گرگی با سگی دو راز رمه/ كه سگان خویشند با گرگان، همه
از چه گشتستیم ما از هم بری/خوی كردستیم با خیره سری
گفت: این خویشان و بال گردند/دشمنان دوست، ما را دشمنند
گرز خویشان تو خوانم خویش را/كشته باشم هم بزو هم میش را...
(ص 7-356)
یا:
گرگ نزدیك چراگاه و شبان رفته به خواب/ بره دور از رمه و عزم چرایی دارد
(ص 397)
و:
گرت اندیشهای ز بدنامی است/ منشین با رفیق ناهموار
عاقلان از دكان مهره فروش/نخریدند لؤلؤ شهورا
(ص 407)
ادامه دارد ...
مطالب مرتبط ( درباره ی پروین ...)
شاعری با چشم های آرامو خداوند بعضی شاعران را دوست دارد
محمد مرادی (دانشجوی كارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شیراز)
تهیه و تنظیم برای تبیان : زهره سمیعی - بخش ادبیات تبیان