تبیان، دستیار زندگی
دنیا در مشت های مهیار آیا ممکن است که بتوان با مهیار منشی پورصحبت کرد؟ این کار حداقل در کوچه های پوآتیه غیر ممکن است. یکی سلام می دهد، یکی با او دست می دهد و یکی او را می بوسد. او هر10 متر مجبور است توقف کند. او که برای دفا...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

گزارشی از مبارزات بوکسور ایرانی فرانسه

دنیا در مشت های مهیار

آیا ممکن است که بتوان با مهیار منشی پورصحبت کرد؟ این کار حداقل در کوچه های پوآتیه غیر ممکن است. یکی سلام می دهد، یکی با او دست می دهد و یکی او را می بوسد. او هر10 متر مجبور است توقف کند. او که برای دفاع از چهارمین عنوان قهرمانی جهانش به مارسی آمده، می گوید: "در مارسی هم همین طور است. همه مرا می شناسند." مهیار منشی پور30 ساله که 20 سال از عمرش را در پوآتیه گذرانده. دوست دارد که همه او را بشناسند نه به خاطر چهره اش، به خاطر انیکه گمنام بودن در یک کشور غریبه خیلی دشوار است. "ایرانی در فرانسه، این دیگر چیست. هیچ!"

"من همیشه به فکر جلب توجه هستم. تلاش می کنم که تا جای ممکن، مودب و خندان باشم. این برای فرار از نقش یک مهاجر گمنام اجتناب ناپذیر بود. برای اینکه یک شخصیت مطرح باشم." بیشتر بوکسورها از این ورزش برای ترفیع اجتماعی استفاده می کنند ولی مهیار منشی پور می توانست پزشک شود. حداقل این چیزی بود که پدرش آرزوی آن را داشت. پدر بزرگ او، متولد بم یک خیاط ساده بود ولی تمام فرزندان او موفق شدند. دو عمه معلم و یکی پرستار و عمویش هم افسر ارتش بود. در بحبوحه جنگ ایران و عراق پدرش او را به فرانسه و نزد عمه اش فرستاد. مهیار 11 سال داشت و حتی یک کلمه فرانسوی بلد نبود. چند سال بعد، پس از اینکه به خاطر دل پدرش یک سال پزشکی خوانده بود توانست مدرک تربیت بدنی را بگیرد. ولی این برای او کافی نبود. "اگر معلم ورزش می شدم، تنها یک خارجی معمولی بودم که در درس هایش موفق شده. می خواستم در نوک قله باشم. این از طریق بوکس ممکن بود چون فکرمی کردم برای این کار ساخته شدم." او در سال 1996 حرفه یی شد و شش سال بعد قهرمان فرانسه و اروپا شد. ژان کلودبوتیه قهرمان سابق اروپا و مفسر کانال پلوس می گوید: "مهیار استثنایی است. انگیزه زیادی دارد که او را از یک فرد عادی متمایز می کند، او یک بوکسور تماشایی با استیلی تهاجمی است."

هر کسی که یکی از مبارزات او را دیده باشد می تواند این مساله را تایید کند. بیرون رینگ آرام و متمرکز است ولی از لحظه اول به روی حریفش می پرد و با ضربات بی وقفه و صاعقه وارش او را نابود می کند.

این دلیلی است که حریفانش تمایل زیادی برای رویارویی با او ندارند. چه درون رینگ و چه بیرون از آن می خواهد کارش را با تمام وجود به پایان برساند، گویی که دینی را باید ادا کند. "فکر می کنم که حالا شایستگی فرانسوی بودن را داشته باشم، چون برای این کشور افتخار کسب کرده ام." ماجرای تغییر ملیت او مثل زخمی است که هنوز درمان نشده. 11 سال پس از آمدن به فرانسه، در سال 1997 او تقاضای ملیت فرانسوی کرد در حالی که چند روز پیش از آن قهرمان تورنمنت فرانسه شده بود، اما دو سال و نیم طول کشید تا به او جواب دادند. جواب منفی بود. به بهانه اینکه او دانشجو است "خیلی ناامید شدم چون هیچ اشتباهی مرتکب نشده بودم. تنها زمانی به خاطر می آورم متولد فرانسه نیستم که از کارتون یا آهنگ هایی صحبت می کنند که مربوط به بیست یا بیست و پنج سال پیش است و من آنها را نمی شناسم. اما تاریخ فرانسه را خیلی بهتر از اکثر کسانی می دانم که هر روز ملاقاتشان می کنم."

مهیار منشی پور بالاخر در سال 2001 ملیت فرانسوی گرفت و این به لطف نماینده مجلس در منطقه اوت گارون بود.

فرانسوا زاینیبرت می گوید: "من به لطف او توانستم با ارزش های این ورزش آشنا شوم. احترام به دیگری، فروتنی، و سرسختی مثل قبل از همه مبارزات، مهیار پیش از مصاف یا شیگر و ناکازاتای ژاپنی در مارسی گفت که در صورت شکست بوکس را کنار می گذارد."من عاشق این ورزش هستم، ولی به محیط آن دلبستگی ندارم." او تایپ رییس ورزشی در شواری ناحیه اوت وین است. به این ترتیب سازمانی تشکیل داده که 150 پسر و دختر، 11 تا 25 ساله به آموزش بوکس می پردازند. البته این سبکی است که در آن ضربات خیلی سنگین ممنوع است."ما با مردم ناجور با آرزوهای متفاوتی روبرو می شویم این کار به کودکان خیابان وحومه کمک می کند که با یکدیگر ملاقات کنند. این باعث افتخار من است." او خاطره بدی از ایران دارد.

"مادرم وقتی 2 سال داشتم مرا ترک کرد. دیگر نمی خواستم چیزی از کشورم بشنوم." زمانی که در دسامبر2003 زلزله بم اتفاق افتاد او به آن شهر رفت و با مردمی مهربان روبرو شد. "با دیدن مردم تسکین یافتم و یا سربلندی برگشتم." او در بازگشت اتحادیه همیاری فرانسه – بم را به وجود آورد. و به لطف آن از تابستان امسال ساخت یک مدرسه را شروع می کند. مهیار منشی پور در ژوییه امسال به همراه همسرش "آن" – یک روانشناس است – به ایران می آید و امیدوار است که تا آن زمان کسر بودجه هفتاد هزار یورویی برای ساخت مدرسه را به دست آورد.

"این یک وظیفه نیست بلکه یک دین است. باید این پروژه را به پایان برسانم. تنها زمانی آرام و مفتخر می شوم که این کار به پایان برسد. این چیزی نبود که تصورش را داشتم اما امکانات ما اجازه بیش از این را نمی دهد."

این رفتار او نشانه همدردی است مثل رفتار "مادام بیلی" معلمی که بدون هیچ چشمداشتی به او درس می داد یا "موبیوماتیو" مدیر دبیرستان اشار که او را با آغوش گرم پذیرفت و او هرگز آنها را فراموش نمی کند."تا چهار یا پنج سال دیگر، هیچ کس از من نمی خواهد که نامم را هجی کنم. فرزندانم هم احتیاجی به این کار ندارند." شاید حالا دیگر مهیار نامی فرانسوی شده باشد.