چیزی به عشق نمانده است
شعرها، از عاقبت به خیریِ خود میگویند که یازدهمین عطر را بوییدهاند؛ عطشناک و مشتاق.
زمین، امروز متبسم است و آسمان، طرحی از نشانههای یکریز، از سوی فرشتگان مسرور دارد. همه آراستگیها، بر صفحه امروز باریده است.
چه تابناک میتوان از مدایح امروز، پیاله برگرفت و با مستانگی، تا آخرِ دنیا، به عشق و شور و خلوص پرداخت.
مدینه، بار دیگر، در اندامی قُدسی ظاهر شده است؛ ایستاده بر درگاهِ صبح.
جماعت شاید نیز صف کشیدهاند پشت خانه رونق شکوفایی. تولد چکامههای اردیبهشتی است.
مدینه، قلمرو روشن عشق است؛ بافتِ محکم دلدادگی.
چیزی به عشق نمانده است
با نام «حَسَن»، باب یازدهم کتاب امامت نگاشته میشود و این، مژدهای است برای ما که چیزی به کلیّت روشنی نمانده است. چیزی نمانده به سر زدنِ یگانه گوهر عشق و اتمام حجت.
از هم اکنون، دنیا چشمان پرفروغش را به انتظار مینشیند.
نوشتهی : محمدکاظم بدرالدین
تنظیم : گروه دین و اندیشه تبیان