تبیان، دستیار زندگی
یک گل بهار نیست/ صد گل بهار نیست/ حتی هزار باغ پر از گل بهار نیست/ وقتی/ پرنده ها همه خونین بال/ وقتی ترانه ها همه اشک آلود/ وقتی ستاره ها همه خاموشند/ ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

یک گل بهار نیست

دو شعر بهاری از زنده یاد فریدون مشیری

یک گل بهار نیست

یک گل بهار نیست

صد گل بهار نیست

حتی هزار باغ پر از گل بهار نیست

وقتی

پرنده ها همه خونین بال

وقتی ترانه ها همه اشک آلود

وقتی ستاره ها همه خاموشند

وقتی که دستها با قلب خون چکان

در چارسوی گیتی

هر جا به استغاثه بلند است

آیا کسی طلوع شقایق را

در دشت شب گرفته تواند دید ؟

وقتی بنفشه های بهاری

در چارسوی گیتی

بوی غبار وحشت و باروت می دهند

آیا کسی صفای بهاران را

هرگز گلی به کام تواند چید ؟

یک گل بهار نیست

وقتی که لوله های بلند توپ

در چارسوی گیتی

در استتار شاخه و برگ درخت هاست

این قمری غریب

روی کدام شاخه بخواند ؟

وقتی که دشت ها

دریای پرتلاطم خون است

دیگر نسیم زورق زرین صبح را

روی کدام برکه براند ؟

کنون که آدمی

از بام هفت گنبد گردون گذشته است

 گردونه زمین را

از اوج بنگریم

از اوج بنگریم

 ذرات دل به دشمنی و کینه داده را

وزجان و دل به جان و دل هم فتاده را

از اوج بنگریم و ببینیم

در این فضای لایتناهی

یک گل بهار نیست

از ذره کمترانیم

غرق هزار گونه تباهی

از اوج بنگریم و ببینیم

آخر چرا به سینه انسان دیگری

شمشیر می زنیم ؟

ما ذره های پوچ

در گیر و دار هیچ

در روی کوره راه سیاهی که انتهاش

 گودال نیستی است

آخر چگونه تشنه به خون برادرانیم ؟

 از اوج بنگریم

انبوه کشتگان را

خیل گرسنگان را

 انباشته به کشتی بی لنگر زمین

سوی کدام ساحل تا کهکشان دور

 سوغات می بریم ؟

آیا رهایی بشریت را

در چارسوی گیتی

یک گل بهار نیست

در کائنات یک دل امیدوار نیست ؟

آیا درخت خشک محبت را

یک برگ در سبز در همه شاخسار نیست ؟

دستی برآوریم

باشد کزین گذرگه اندوه بگذریم

روزی که آدمی

خورشید دوستی را

در قلب خویش یافت

راه رهایی از دل این شام تار هست

و آنجا که مهربانی لبخند میزند

در یک جوانه نیز شکوفه بهار هست

ای بهار

ای بهار

ای بهار

ای بهار

تو پرنده ات رها

بنفشه ات به بار

یک گل بهار نیست

می وزی پر از ترانه

می رسی پر از نگار

هرکجا رهگذار تست

شاخه های ارغوان شکوفه ریز

خوشه اقاقیا ستاره بار

بیدمشک زرفشان

لشکر ترا طلایه دار

بوی نرگسی که می کنی نثار

برگ تازه ای که می دهی به شاخسار

چهره تو در فضای کوچه باغ

شعر دلنشین روزگار

آفرین آفریدگار

ای طلوع تو

در میان جنگل برهنه

چون طلوع سرخ عشق

چون طلوع سرخ عشق

پشت شاخه کبود انتظار

ای بهار

 ای همیشه خاطرات عزیز !

عاقبت کجا ؟

کدام دل ؟

یک گل بهار نیست

کدام دست ؟

آشتی دهد من و تو را؟

تو به هر کرانه گرم رستخیز

من خزان جاودانه پشت میز

یک جهان ترانه ام شکسته در گلو

شعر بی جوانه ام نشسته روبرو

پشت این دریچه های بسته

می زنم هوار

ای بهار ای بهار ای بهار

مطالب مرتبط:

ب ه ا ر یه

نگاهی گذرا به چند شعر بهارانه

سرود گل / بهار را باور کن

برای تو ای روز اردیبهشتی

عاشقا خیز کامد بهاران

بهار شد در میخانه باز باید کرد

با شکر خندی به استقبال سال نو برو

جیک جیک های عاشقانه

شاعرانی که با آنها گریسته ام

فریدون مشیری

تهیه و تنظیم برای تبیان : زهره سمیعی - بخش ادبیات تبیان