تبیان، دستیار زندگی
چه سی روزه هایی که سیروس در پای این هیمه ها/ خاک کردی و افسوس/ ! نه آن جنگل کاج ها را هنوز/ در این برفزاری که این سال ها دور هر خانه پیچید/ می بینم آری/ ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

زمان رفته است

زمان رفته است

نه ، آن جنگل کاج ها را هنوز

در این برفزاری که این سال ها

دور هر شهر پیچیده ، می بینم آری

بلی یاد من مانده است

که یک روز هم این طرف ها

همین جا

همین جا که از شاخه و برگ یک تپه ماهور در زیر برف است

خیابان یک باغ بود و بهاری

که گفته است

زمان رفته است

زمین و زمان گرد و هر گرد گردنده است ؟

زمان رفته است

زمین مرده است

هر آن رفت ، رفته است

زمان مستقیم است و آغاز و انجام آن هیچ و پوچ

از الحان آن خیمگی مرد داننده است

نه این برف تا هست هستم

و چون می رود می برد ذرّه ام را

در این دشت ناووس

نه این سقف تاب کشیدن ندارد

نه ایوان ما یک قدم بیش تا مرز ویران ندارد

چه سی روزه هایی که سیروس در پای این هیمه ها

خاک کردی و افسوس !

نه آن جنگل کاج ها را هنوز

در این برفزاری که این سال ها دور هر خانه پیچید

می بینم آری

آذر 86 – سیروس شمیسا

زمان رفته است

دریافت

در باران اتهام و یقین

در هوایِ زایشِ زمین

خود ویرانی سرودن

همه ی تو نیست !

چشم هایی می نگرند

چشم هایی گریانند

چشم هایی بی یاور

زمان رفته است

و چشم هایی می دانند

گاه

سقوط

صعود است

در آشفتگی

به دور از چشم ها

می اندیشم

دریافت را و

دیگر هیچ ...

خسرو شافعی

صاعقه

زمان رفته است

فراسوی سکوت

چشم اندازیست که اراده ها را می شوراند

و تعلل را

به توبیخ می کشاند

اسب های جوان

در دشت ها

چهار نعل

و ابرهای حادثه ساز

زمان رفته است

در فضا انبوه

صاعقه ، شاید پریشانشان کند

اما

حرکت در آنها نهادینه است

آنجا که روح حرکت جاریست

صخره های راکد

توان تقابل نخواهد داشت.

*

پس از صاعقه

باران خواهد بارید.

1380 – سیلوانا سلمانپور