فاوست کیست؟
بخش اول ، بخش دوم ، بخش سوم :
شخصیت تاریخی فاوست
در باره شخصیت تاریخی "فاوست" گفته ها و نوشته ها بسیار زیاد است . یكی از مشكلا ت اصلی در رابطه با تحقیق در مورد شخصیت تاریخی "فاوست" كمبود منابع دست اول و تاریخی می باشد . گذشته از این ، بعد از مرگ "فاوست" نیز بلا فاصله حكایات و داستانها و افسانه های زیادی در مورد وی ساخته و پرداخته شده و از لحاظ ادبی نیز بدان پرداختند و همین موضوع خود نیز سبب گشت تا حقیقت و افسانه و فانتزی شاعرانه در هم آمیزند و تفكیك آنها نیز اینك مشكل شده است.
یكی از آخرین تحقیقات در این مورد كتابی است به نام "فاوست ، آثاری از یك زندگی مرموز" به قلم "گونتر ماهال " - برن 1980- . به نویسنده این اثر در چند جا از طرف محققین دیگر هشدار داده شده است و نكاتی كه وی در آنها به خطا رفته نیز گوشزد داده شده است . كتاب دیگر از "فرانك بارون" است با عنوان : "فاوست ، تاریخ ، افسانه ،شعر" - مونیخ 1982-
نظرات ضد و نقیضی كه در مورد "فاوست" وجود دارند را می توان در یك سؤال خلا صه كرد: آیا منظور از "فاوست" همان "گئورگ فاوستوس فون هلم اشتاد " می باشد ، یا منظور از "فاوست"، شخصی است به نام " یوحان فاوستوس فون كنیت لینگن " ؟ در تحقیق در مورد "فاوست" ، همیشه تكیه بر روی نام دوم بوده است ، بدون اینكه نام اول را به كلی فراموش كنند . باوجودیكه سؤالا تی از قبیل : فاوست كیست؟ در كجا و در چه زمانی متولد شده؟ آیا تحصیل هم كرده؟ اگر جواب آری است، در كدام شهر و كدام دانشگاه؟ پایه تحقیق در مورد "فاوست" را تشكیل می دهند ، ولی باید سعی كرد كه نظراتی كه در مورد وی در زمان حیاتش ابراز شدهاند را باز سازی كرده و جمع آوری نمائیم تا این موزائیك به تدریج تكمیل گردد. و بدین ترتیب این امكان مهیا می گردد كه ما بدانیم چرا چند شخصیت با مشخصات مختلف به این اسم خوانده می شوند. اگر ما ادعا می كنیم كه منظور از شخصیت تاریخی "فاوست" ، همانا كسی است با نام "گئورگ فاوستوس فون هلم اشتاد" و "یوحان فاوستوس فون كنیت لینگن" را ساخته و پرداخته افسانه ها می دانیم، این یك تصمیم سرسری نیست ، بلكه از روی اسناد و مدارك و وقایع تاریخی و تاریخ آنها چنین ادعائی می كنیم ، كه با منابع تاریخی بدون شك و تردید در رابطه هستند. (بارون ص 7) . اسم این شخصیت "فاوستوس" می باشد. و "فاوستوس" به زبان لا تین یعنی "خوشبخت" . این شیوه به شیوه علمای قرون وسطی و دوره رفورماسیون شبیه است كه اسم خود را به لا تین می نوشتند و بدین ترتیب برنامه ای برای خود ثبت می كردند . برنامه و هدف "فاوستوس" نجوم و ستاره شناسی است و تبلیغ برای حرفه خویش. گذشته از این ، می توان به این نكته هم اشاره كرد كه "فاوست" نه تنها از سنت علما استفاده می كرد، بلكه خود را اندیشمند و هومانیست نیز می دانست . "بارون" معتقد است كه از تجزیه و تحلیل نام ها چنین بر می آید كه این مرد خود را "گئورگ" می نامیده است. در حكایات بعدی نام وی را به "یوحان" تغییر داده اند . محل تولد وی نیز دهكده "هلم اشتاد" در 20كیلومتری شهر "هایدلبرگ" بوده است . القاب و عناوینی كه وی به خود نسبت داده ، شاهد این مدعاست كه وی تحصیلا ت دانشگاهی داشته و لا اقل تا مرحله ماگیستر (استادی، مدركی دانشگاهی بوده است) نیز تحصیل كرده است . "بارون" ضمناً بر این عقیده است كه تغییر نام وی از "گئورگ "به "یوحان" خود دلیل دیگری است كه این شخصیت تاریخی با شیطان و شیطان پرستی و سحر به تحصیل و جادو در رابطه بوده است . ولی با وجود این رابطه ای نمی توان میان وی و هومانیست های دیگری كه در دانشگاه هایدلبرگ یا تعلم اشتغال داشته اند ، نشان داد.
آخرین خبر و مدركی كه از "گئورگ هلم اشتتر" در دست است ، مدركی است كه نشان می دهد كه وی از كتابخانه دانشگاه هایدلبرگ در رشته فلسفه استفاده كرده است . ما می توانیم حدس بزنیم كه وی دو سال بعد از خاتمه تحصیل در دانشگاه هایدلبرگ باقی مانده و خدمت كرده است. زیرا كه دكتر هائی كه تحصیلا تشان در دانشگاه خاتمه می یافت، مجبور بودند كه دو سال در دانشگاه باقی بمانند و به تدریس دانشجوهای جوانتر بپردازند .
"یوحانس فیردونگ" (منجم و ستاره شناس مخصوص دربار فیلیپ پرنس فالتس) از شهر "هاس فورت" هایدلبرگ آمد . ما از اظهارات "تریتمیوس" می دانیم كه "یوحانس فیردونگ" ، "فاوست" را در این زمان شخصاً نمی شناخته است و بدین ترتیب می توانیم حدس بزنیم كه "گئورگ هلم اشتتر"، كه به احتمال قریب به یقین همان "فاوست" شخصیت تاریخی است ، در این زمان به خدمتش در دانشگاه هایدلبرگ خاتمه داده و شهر را ترك كرده است . (بارون ص 20) منابع مختلف نشان می دهند كه "فاوست" در شهرهای مختلف اقامت داشته و در این شهر ها به عناوین مختلف از جمله جادوگر و ساحر و ستاره شناس و فال گیر به كار اشتغال داشته است . او به جرگه هومانیست ها تعلق نداشته است. باوجودیكه در باره او هم نكات مثبت و هم نكات منفی زیادی نقل شده است . ولی با اطمینان می توان گفت كه كارهای جادوگری وی در نزد مردم و برای آنها اعجاب انگیز و تحسین كننده بوده است . " فاوست " برای اسقف كلیسای " بامبرگ " نیز طالع بینی كرده است و در آنجا با عزت و احترام بسیار روبرو شده است . " فرانتس فون زیكینگن " توقعات زیادی از " فاوست " داشته ولی هیچكدام از آنها نیز برآورده نشده است. درباره مرگ " فاوست " نیز مطلب دقیقی گفته نشده است .
تاریخ مرگ وی نیز به وضوح معلوم نشده است، و حدس زده می شود كه مابین سالهای 1536و 1538بوده باشد . شخص "فاوست" نیز میان زندگی كولی وار و تحصیلات دانشگاهی خود نیز ضدیتی نمی دیده است . از منابع تاریخی می توان چنین دریافت كه تحصیلات دانشگاهی " فاوست " برای خود وی و در آن زمان (یعنی نیمه قرن شانزدهم) كاری بوده است بسیار قابل تحسین . ولی وی دیگر دنبال تحصیل خود را نگرفته است . "تریتمیوس" وی را ولی عالمی قابل توصیف كرده است . "فاوست" یك منجم و ساحر خانه بدوش بوده است ، كه با جار و جنجال نظر ها را به طرف خود معطوف می كرده است .
دلایلی در دست است كه نشان می دهند كه " بگاردی "حق داشته است كه مدعی شود كه "فاوست" با حقه و كلك بسیاری از مردم را به بیراهه كشانده است . ولی "فاوست" به اسراری آگاهی داشت كه نه تنها دوستانش ، بلكه دشمنانش نیز وی را جدی می گرفتند . "فرانتس فون زیكینگن"، "گئورگ شنك فون لیمپورگ" (اسقف كلیسای بامبرگ) ، "فیلیپ فون هوتن " و "دانیال اشتی بار" از جمله كسانی هستند كه دانش و اطلا عات "فاوست" را تأیید كرده و جدی گرفته اند . ضمناً "فاوست" خود را همیشه فیلسوف می نامیده است . پس می توان "فاوست" را از جمله كسانی دانست كه در زمینه رنسانس نجوم فعالیت می كردند . نجوم و ستاره شناسی از جمله علومی بودند كه خاصه در قرون وسطی با جدیت و پشتكار بسیار دنبال می شدند ، زیرا كه این علوم از علوم قدیمه و آنتیك بشمار می رفته اند . همین امر نیز موجب شهرت "فاوست" ، و دیگر مشاهیر این دوره مانند "پاراسلزوس"، "آگریپا" و "تریتمیوس" شده است . از عالم بودن "فاوست" ، كه از او هیچ مقاله یا رساله ای باقی نمانده است ، سندی هم در دست نیست و البته او قابل مقایسه با "پاراسلزوس" و دیگر علما نیست كه در تاریخ علوم عقلی و طبی و امثالهم از خود كتب و اسنادی به یادگار گذاشته اند . ولی نكته مهم این است كه "فاوست" و "پاراسلزوس" و "آگریپا" و "تریتمیوس" باعث رونق و گرمی بازار سحر و جادو در قرون وسطی شدند .
اسناد معاصران فاوست در باره وی
1 - یوحانس تریتمیوس (1507)
"یوحانس تریتمیوس" در نامه ای به "فیردونگ" راجع به "فاوست" چنین نوشته است : «این انسانی كه شما از وی صحبت می كنید ، و پادشاه "نكرومانتی" را می شناخته (یعنی شیطان را) ، انسان كلاش و حقه باز و سیاه كاری است كه مستوجب آن است كه به او شلا ق زده شود ، تا دیگر دست به این اعمال نزده و كلیسای مقدس ما را دیگر بیش از این آلوده نكند . این اسامی و القابی كه وی از آنها نام می برد ، چیزی نیست جز مشتی خرافات و حماقت كه از ارواح خبیث سرچشمه گرفته است . این چنین انسانی نه فیلسوف ، كه یك احمق و ابله است . و چنین است كه او این لقب را به خودش داده است : "استاد گئورگ فاوست" - سرچشمه نكرومانتی - نجوم - دومین نفر در سحر و جادو - شیرومانت - آئرومانت - پیرومانت - دومین نفر درهیدرومانتی - ببینید انسان به چه كارهائی دست می زند. چه حماقتی باعث شده كه او خود را سرچشمه نكرومانتی بداند . كسی كه حقیقتاً از همه علوم زمان خود بی اطلا ع است ، باید خود را یك احمق بداند نه یك استاد. اینگونه اعمال او برای من چندان هم ناآشنا نیست. سال قبل، وقتی كه از "مارك براندنبورگ" بر می گشتم، او را در نزدیكی شهر "گلن هاوزن" دیدم. مردم در یك مسافرخانه پاره ای از شاه كارهای گستاخانه او را برای من تعریف كردند . وقتی كه مطلع شد كه من هم در همان مسافرخانه اقامت دارم، وسایلش را برداشته و به سرعت آن محل را ترك كرد . مردم سعی كردند كه او را پیش من بیاورند ، ولی او حاضر به ملا قات با من نبود . به یاد دارید كه او چند ورق از نوشته های دیوانه وارش را برای ما فرستاده بود؟ در همان شهر چند نفر از علما برای من تعریف كردند كه او گفته بود ، اگر تمام دانش و اطلا عات بشری در باره افلاطون و ارسطاطالیس نیز از بین بروند ، او می تواند با دانش و حضور ذهنی كه دارد تمام این دانش بشری را دوباره به روی كاغذ بیاورد، مانند یك نفر كه عبری می داند، مانند عزرا. بعد ها كه در "اشپایر" بودم، شنیدم كه او هم به شهر "وورتسبورگ" آمده است و باز هم همان حرفها را زده و تعریف و تمجید ها را از خودش كرده و اضافه كرده است كه عیسی مسیح كار شاقی نكرده و من می توانم تمامی كارهائی را كه عیسی مسیح كرده، انجام دهم. موقع فاشینگ هم به شهر "كرویتسناخ " آمده بود و باز هم همین حرف ها و اراجیف را تكرار كرده و گفته است كه در علم كیمیاگری از همه آنهائی كه قبلاً زندگی می كرده اند و یا كسانی كه الآ ن زنده هستند ، سر است و او می تواند هر كاری را كه مردم از او طلب كنند ، انجام دهد. در همین زمان كرسی استادی یك مدرسه خالی شده بود و به توصیه دوست شما آقای "فرانتس فون زی كین گن" ، كه از عرفای بزرگ ماست. او را در این مقام استخدام كردند . ولی بعد از مدتی چنان بلا ئی بر سر تعدادی از پسر بچه ها آورد كه چه بگویم. بعد ها كه فهمید اگر او را دستگیر كنند ، تنبیه خواهند كرد، متواری شد. این ها مطالبی است كه من درباره او می دانم. درباره كسی كه تو مشتاقانه انتظارش را می كشی.»
2- موتیانوس روفوس (1513)
نامه زیر را "موتیانوس روفوس" به "هنریكوس اوربانوس" نوشته است :
«هشت روز قبل شخصی كه خود را "شیرومانت" می نامید ، وارد شهر شد . اسم او "گئورگیوس فاوستوس هلمی تئوس هدلبرگنیس" بود . یك احمق و ابله بزرگ . هنر او هم مانند هنر دیگر فال گیر ها و رمال ها می باشد . چنین ظاهری ساده تر از یك عنكبوت ، كه مردمان ابله و ساده را چنین مات و مبهوت كرده است . علمای ما باید با او مخالفت كنند ، نه اینكه به نابودی فیلسوفی مانند "رویشلین" همت گمارند . در یك میهمانخانه شنیدم كه با مردم حرف می زد . من حماقت های او را نادیده گرفتم و او را تبیه نكردم. به من چه كه یك مرد ابله چه می گوید.»
3- گئورگ شنك فون لیمپورگ (1520)
"گئورگ شنک فون لیمپورگ" كه اسقف كلیسای "بامبرگ" بوده است ، در این مورد چنین نوشته است :
«به او (دكتر فیلسوف فاستوس) مقداری پول (گولدن) دادم . از بركت خدای خود. یكشنبه بعد از جلسات اسكولاستیكها به من پس خواهد داد.»
4- كیلیان لایب (1528)
"گئورگیوس فاوستوس هلم اشتد" در روز 5 ژوئن گفته است:
«اگر خورشید و سیاره مشتری در یك زاویه مشخص قرار گیرند ، در این زمان پیامبران زیادی متولد خواهند شد ، (شاید منظورش خودش باشد) . او به ما اعتماد می داد كه وی مفسر و مربی گروه كوچكی است به نام "هالهاشتاین " كه وابسته به گروه بزرگتری به نام "یوهانیتر " می باشد كه در نواحی مرزی "كرنتن" فعالیت می كند .»
5- اینگول اشتاد (1528)
«به این رمال بگوئید كه بار و بنه اش را ببندد و به شهر دیگری برود و پولش را هم همانجا خرج كند . در یك روز چهارشنبه از سال 1528به مردی كه اسمش "دكتر یورگ فاوستوس " بود و از شهر هایدلبرگ می آمد گفتم كه او پولش را باید در جائی دیگر خرج كند و از او خواهش كردم كه بزرگان ما را آسوده بگذارد . »
6- نورنبرگ (1532)
«دكتر فاستوس" درخواست و اجازه ورود به شهر كرده است، كه با این خواهش وی مخالفت شد.»
امضا : شهردار شهر .
7- یوآخیم كامر آریوس (1536)
" یوآخیم كامرآریوس" در یك نامه به "دانیل اشتی بار " می نویسد:
«چندی پیش شب بدی داشتم. ماه و مریخ در حوت مقابل هم قرار گرفته بودند . دوست تو "فاوست" بالاخره كار خودش را كرد و مرا نسبت به این امور علا قمند كرد . كاشكی به تو هم چیزی در این مورد می آموخت ، نه اینكه چیزهای بی معنی به تو بیاموزد، چیزی كه من به آن خرافات می گویم.. . ولی حرف حساب او چیست؟ نه راستی او چه می گوید؟ من می دانم كه تو این گونه امور را با دقت مطالعه می كنی. آیا سزار پیروز خواهد شد ؟ ولی او باید پیروز گردد . »
8- فیلیپ بگاردی (1539)
«مرد شجاع و نام آوری پیدا خواهد شد ، كه من مایل نیستم نام او را در اینجا قید كنم . او هم مایل نیست كه غایب باشد ، و نه اینكه می خواهد ناشناس باقی بماند . سالها قبل در تمام مملكت سیر و سفر می كرد ، او اسم خود را به همه می گفت ، و بزرگترین هنر او نه تنها در علم دارو شناسی ، بلكه در علومی از قبیل شیرومانتی ، نیگرو مانتی ، ویزیونومی ، ویزیون در كریستال (اینها همه روشهای مختلف فالگیری و رمالی هستند- مترجم) و بسیار علوم و هنر های دیگر نیز صاحب نظر بود . او نه تنها معروف و مشهور بود ، بلكه خود را استاد نیز می دانست . او هیچ وقت حاشا نكرد كه اسم او همان "فاوست" است ، و خود را فیلسوف نیز می دانست . بسیاری از مردم ولی از دست او به من شكایت كردند كه وی به آنها خیانت كرده است . عده آنها بسیار زیاد بود . . . اعمال و هنر او ولی به نظر من بسیار كوچك و خائنانه آمد.»
نویسنده: گرد اِِِِِِِورِسبِرگ/مترجم: شاپور چهاردهچریک
تهیه و تنظیم برای تبیان: زهره سمیعی - بخش ادبیات تبیان