تبیان، دستیار زندگی
جز به وسیله ی «آب» به هیچ وسیله ای نمی توانست بمیرد . از همان سال 1915 که نخستین داستان اش انتشار یافت ، آرزو داشت که «در آب انداخته شود » روی امواج بالا و پایین برود و به این سو و آن سو کشانده شود از «فانوس دریایی » گرفته تا «امواج» در هر یک از ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آب ،مرگ یا زندگی!

به مناسبت مرگ ویرجینیا وولف

آب ،مرگ یا زندگی!

ویرجینیا وولف در سال 1882 در لندن به دنیا آمد ، در سال 1912 ازدواج کرد و در بهار 1941 خود را کشت . ازآثارش می توانSussex«ساسکس» lewes مارس 1941 در لیوز امواج میان پرده ها و یادداشت orlando فانوس دریایی ، اورلاندوmrs .dakoway میسیزداکووی های یک نویسنده را نام برد.

جز به وسیله ی «آب» به هیچ وسیله ای نمی توانست بمیرد . از همان سال 1915 که نخستین داستان اش انتشار یافت ، آرزو داشت که «در آب انداخته  شود » روی امواج بالا و پایین برود و به این سو و آن سو کشانده شود از «فانوس دریایی » گرفته تا «امواج» در هر یک از داستان هایش کوشش به کار می برد که به تاثرهایی که جویبار زمان همراه خود می برد دست بیابد اما موج به دنبال موج می آمد و هم چنان که زندگی در آغوش زمان ناپدید می شود همه چیز در اعماق اقیانوس ناپدید می شد . دغدغه ی رمانتیک و یرجینیا وولف چنین بود : «برای آن که بتوان به همه چیز در آمیخت باید خود را در آن میان انداخت » و روزی از روزها –در بهار 1941 – عصا و کلاه خود را به دقت در ساحل گذاشت و خود را در آب انداخت .

"آب" که سر نوشت وبرجینیا وولف بود جوهر رمان های او نیز باید خوانده شود . این آب که از نقاشان اسپرسیونیست گرفته شده بود بیشتر از نمونه ی (سمبل ) ساده ای که از طرف ویلیام جیمز ،و برگسون به نام «جریان وجدان » شناخته شده است معنی دارد . آب در نظر ویرجنیا وولف چون نویسندگان رمانتیک وسوسه فنای نفس است چه این مایع سیال و با شکوه که همان ذات حیات است ، تنها وقتی به جنگ بر می خیزد همان ذات حیات است . تنها وقتی به جنگ بر می خیزد که وجدان دست از سکون و ثبات بردارد و «وجود» در هم ریزد .......و تن دادن به این «کل » به منزله ی برگزیدن مرگ است و چون اوفلی  (قهرمان کتاب اش ) فروشدن در دریای انوار است : «نه دیگر نفس نمی کشید چه خوش تر از این مرگ بود. چیز مهمی نبود»سمبولیسم «آبی» ویرجینیاوولف ، رویای تازه ای در برابر چشم ها و وظیفه ی تازه ای پیش روی رمان گذاشت. چون حقیقت در نظر این نویسنده چیز سیالی است ، دیگر سخن از «پاره های زندگی » در میان نخواهد بود . این موضوع همان طور که «رمبو» شاعر فرانسوی رابه صورت «عالم .غیب » درآورده بود ، ویرجینیا وولف نویسنده را نیز به صورت  «غیب بین» در می آورد موضوع بر سر آفرینش « شخصیت های جاودانی در عالم ادب نیست ... بلکه گسترش قدرت احساس و تاثر است . رمان دوره ی ملکه ی «ویکتوریا» با آن جذبه و آذین خود ، با آن بازیگران و شرح و بسط خود در این زمان از میان رفته است . ویرجینیا وولف آثار دیکنزها  بنت را ( نه به عنوان اینکه رئالیست بوده اند .....) بلکه به این عنوان که wellsها  و ولزها bennet «حقیقی زنده رادر قالب قرارداد های داستان پردازی ریخته اند و از این راه همه چیز را «قلب کرده اند به گوشه ی موزه ها می اندازد ویرجینیاوولف در داستان نویسی فن خاصی دارد و می توان او را در این زمینه عنصری «دست چپ » نامید : «رمان نو» باید خود را از بند قرار دادهای داستان پردازی رهایی بخشد. هم چنان که بشر باید گریبان خود را از چنگ قراردادهای اجتماعی دوره ای که عمرش به سر آمده است برهاند.

«نه دیگر نفس نمی کشید چه خوش تر از این مرگ بود. چیز مهمی نبود»
آب ،مرگ یا زندگی!

چه ویرجینیا وولف در پایان دوره ای چشم به جهان گشوده است که اخلاق دوره ی ملکه ویکتوریا در زیر مطایبه ها و طنزها ی کسانی مانند اسکار وایلد و برناردشا ویران می شد .غل و زنجیر از گردن ها فرو می افتاد و انسان که از خواب رخوت بیدار شده بود به این نکته پی می برد که نباید اسیر اقتصاد و اجتماع باشد و به جای این ، باید آزاد ، فریفته ی همه چیز و مجذوب جلوه های بی شمار و گوناگون و پر تحرک حیات باشد . لطف انسان در این است که «خودش » باشد و وجود خود را از گزند اجتماع و اقتصاد مصنوعی آن رهایی بخشد . هرگز دیگر نباید شخصیت هایی با خصایل و روحیاتی که نویسنده می خواهد و می آفریند در عالم ادب به وجود آید ..... و هرگز دیگر نباید «پیکویک ها » و «سزا بیروتو» ها پدید آیند . دیگر جز وجدانهایی که تا ابد تر و تازه پر تحرک و شاداب اند نباید چیزی آفریده شود .رمان جدید ویرجینیاوولف چیزهایی بسی بالاتر از یک اسلوب داستان نویسی در بر دارد .این رمان که از چیرگی بر شیوه های دوران ملکه ی ویکتوریا پدید آمده است آزادی نگریستن را تعلیم می دهد تا این که احساس و وجدان هرگز از ین پس به اسارت و بردگی نیفتد از آن جا که زن – احساس و عاطفه ی زن – بیش تر از هر چیز دیگر دستخوش فشار و محرومیت بوده است ، باید پیش ازهر چیز زن را نجات داد . چه نجات وجدانی که بیش از هر وجدان دیگر زیر فشار بوده است ، به منزله ی نجات وجدان همه ی افراد بشر خواهد بود . و پیش از هر چیز ویرجینیا وولف را از این لحاظ می توان  داستان نویسی دانست که هوادار جنس زن است . در داستان های وی مردان به صورت شخصیت های باستانی و کم و بیش خنده آور دیده می شوند زنان ویرجینیا وولف شایسه ی تعمق و توجه هستند . ویرجینیا وولف از نظر سیاسی خواستار حقوقی برای زنان نیست .این کار را به عهده ی کسانی گذاشته است که هوادار شرکت زنان در انتخابات  مجلس هستند. این داستان نویس «امیرسیونیست» روشن بینی است که در میان گروهی روشنفکر به دنیا آمده بود این Thackeray ادیب و داماد تکری sir leslie Stephen است .پدرش سرلسلی استیفن ،Meredith مرد با روشنفکران عصر خود چون داروین  ، مردیث استیونسن ، راسکین  و هاردی دوستی داشت و آنان رادر محفل خود می پذیرفت .چون دخترش توانایی آن را نداشت که به مدرسه برود خود مراقب تعلیم و تربیت وی بود .

ویرجنیا وولف آثار ادبی جهان را به زبان های انگلیسی و فرانسه و روسی و یونانی خوانده است و خواندن برای او به منزله آموختن راه نویسندگانی بوده به سبب همین مطالعه ی مختلف ویرجیناوولف در داستان اورلاندو  به تقلید همه شیوه های ادبیات انگلیس پرداخته است این نویسنده در همه ی انواع ادب : شرح حال نویسی ، تحقیق ، رمان و انتقاد دست داشت و درباره ی هنر ، تاریخ ، ادب و موسیقی مقاله های بسیار روشن بینانه ای نوشته است .عشق او ، (فراست و بانوی نویسنده فرانسوی ) داستان نویس بی بند و باری نبودColette کیاست بود .مانند کولت ویرجیناوولف پیش از هر چیز روشنفکر و اهل ادب بود روشن بینی و بصیرت او ، قدرت آفرینش اش را شکنجه می داد و بیم آن می رفت که او را در دنیای ادب «نازا» سازد .... و کار به جایی رسید که مانند والری  یا تی .اس الیوت t.s.eliot انتقاد یگانه کار و کوشش وی در جهان ادب شد . آری این روشن بینی خطرناک را بر ذمه ی خود گرفته بود و این نکته را پذیرفته بود که «برتر از دیگران » باشد .«ملکه ی روشنفکران بلومزبری، عمرش را در میان روشنفکران و هنرمندانی چون تی .اس .الیوت کاترین  مانسفیلد   ، راجر فرای  ، لیتن استراچی  ، و یتاکوبل وست  ، می گذراند .با منتقدی بنام لیونارد وولف ازدواج کرد و با هم بنگاهی بنام «هوگارت پرس» برای نشر کتاب بنیاد گذاردند ، عمرش چه به نام مولف و چه به نام ناشر ، همه در خدمت ادبیات گذشت زیر این عشق و علاقه ی به فرهنگ اضطرابی خفته بود  . سقوط اجتماع دوره ی ویکتوریا که زن را آزاد کرده و اجازه این روشن بینی رابه او داده بود این تکامل وجدان بشری ، سبب سقوط و انهدام بلومزبری شد . انقلابی که به آنان آزادی داده بود به نوبه ی خود آنان را در محاصره انداخت ، چون ویرجینا وولف از نظر خانوادگی و فرهنگ ، به طبقه اعیان واشراف تعلق داشت باید گفت که وی از طبقه سرمایه دار و اعیان بود . زنانی که در داستان های وی می بینیم میزبانانی دلفریب هستند .کلاریسا دالووی در سراسرکتاب سرگرم تدارک ضیافتی است . در داستان «فانوس دریایی » میسیز رمزی که گوشت گاوی را نرم نرم در کماجدان می پزد و کشبافی در دست دارد ، مظهر گذشت زنان است ، چون این ها اعانه ای ست که باید برای نگهبان فانوس دریایی برده شود. این نویسنده در چنین دنیایی اشرافی پرورش یافته است . در این جا حسن ادب سلاح مهمی در برابر بی ادبی و هرج و مرج است .حتی می توان آن را ناز و دلبری اجتماعی منحطی دانست که محکوم به زوال است :

آثار وی جزیره ی تنهایی ها است و در این جزیره هیچ کس از زنگار زمان بر کنار نیست .برای آن که بتوان به سیل مطلق درآمیخت باید در فنای نفس فرو شد . باید خود را به دست آب سپرد تا این که ما را به سوی اقیانوس مرگ به جایی ببردکه هرج و مرج در آن وحدت خود را باز می یابد .
آب ،مرگ یا زندگی!

چه در ویرجینیا وولف جنبه ای هست که آن را « رمانتیک منحط » می توان خواند و این نکته کلید آثار این نویسنده است . در همه رمان های او سخن از اضطراب می رود .چند تن را می بینم که به میل خود به گوشه ای چون گوشه ی تبعید پناه برده اند و از دوستان و هنر پرستان چشم دارند که آنان را از مرگ و سر گردانی نجات دهند .این  موضوعی است که در واپسین نویسندگان رمانتیک بسیار دیده شده است : عشق نیز در آثار ویرجینیا وولف تجربه ی گوشه گیرانه ای ست و اشراق زن و منطق مرد بیهوده در آن میان در جستجوی یکدیگر هستند .در داستان اورلاندو ، ویرجینیا لحظه ای با رویای آندروژین (هرمافرودیت) به بازی می پردازد .آثار وی جزیره ی تنهایی ها است و در این جزیره هیچ کس از زنگار زمان بر کنار نیست .برای آن که بتوان به سیل مطلق درآمیخت باید در فنای نفس فرو شد . باید خود را به دست آب سپرد تا این که ما را به سوی اقیانوس مرگ به جایی ببرد که هرج و مرج در آن وحدت خود را باز می یابد .شش بازیگر «امواج » که در گوشه ی تنهایی روی تخته سنگی نشسته اند به یاد مرده ای «به نام پرسیوال » که نام اش رمزها می گوید با هم دمساز می شوند . «فانوس دریایی نیز سفر از دیار تنهایی به دیار اتحاد و اتفاق در سایه ی زن مرده ای صورت می پذیرید . ویرجینیا وولف در همه جا زیر وسوسه ی «رمانتیک» مرگ به سر می برد . مرگ کوششی برای وصلت است . مردم به این نکته پی می برند که اصل عرفان از چنگ شان در می رود.  آن چه نزدیک است ، دور می شود . جذبه و دلدادگی نابود می گردد .انسان تنها می ماند ....... پس در مرگ وصلتی هست .اما ویرجینیا وولف این مرگ را تا حدی که دل اش می خواهد از خود می راند . مرگ در آثار ویرجینیا وولف با همه ی فاجعه ی پیچیده و خیال انگیزش پدیدار می شود ، مانند «اوفلی» در جویبار زمان افتادن وصلت با جهان سیال است اما در عین حال سپردن خود به دست آشفتگی دریا و چشم پوشی از خویش است .کتاب «امواج » با رجزی خیال پرستانه چون رجز پرومته پایان می پذیرد : «مرگ دشمن ما است » من که شمشیر آخته ام  و زلف به دست باد داده ام ، بر ضد مرگ اسب می تازم .... مهمیزهای خود را بر پهلوهای اسبی می فشارم . ای مرگ ، من بر ضد تو دل به دریا زده ام کردن به شکست نمی فهم و از تو عفو و امان نمی خواهم ... »

پیچیدگی اسلوب ویرجینیا وولف دوعالم داستان نویسی که گاهی وجدان را از پای در می آورد و گاه آن را نجات می بخشد ما را به «متافیزیک» خیال پرستانه ای حواله می دهد که در آثار نویسندگان رمانتیک دیده می شود و اضطراب نسل گم گشته و از کف رفته را خوب بیان  می دارد. چه همان چیزی که وجدان انسان رادر سیلان تاثرها در هم می ریزد ،چیزها و احساس هایی از جویبار زمان بیرون می آورد و حصاری در برابر مرگ برمی افرازد و در این راه هر چیز به صورت دوست انسان در می آید .

کشباف میسیز رمزی ، پیراهن کلاربسا دالووی ، کارد پیتر ،... سلاح های بر ضد رمان بی کران است .ویرجینیا وولف تاثرها و خاطره هایی به اشیاء می بندد و به این ترتیب آن چه مورد نظرش است بزرگ می شود و داستان را فرا می گیرد و گاهی چنان روح و حیاتی به کف می آورد که از روح و حیات بازیگران داستان برجسته تر می شود و در پرتو همین قدرت است که انسان در آثار وی لحظه ای می تواند بر مرگ غلبه یابد. این گونه استمدادها از اشیاء و این گونه همدستی ها با آن ها در مقابل مرگ ، شاید در آثار ناتالی ساروت  دیده شود . در نوشته های ویرجینیا وولف مثل شعرای رومانتیک ، انسان براثر تماس مغازله آمیز خود با شیء ، در روح  خویش جلوه ای خاص می یابد .....  و آن لحظه ای که از چنگ مرگ گرفته می شود ، در اطراف شییی استوار می گردد . وقتی ،که در داستان «فانوس دریایی » میسیز رمزی ظرف گوشت گاو خود را روی میز می گذارد لحظه ای بر مرگ غلبه می یابد . شاید بر این پیروزی «فن خانه داری » خنده مان بگیرد ...به نظر ویرجینیا وولف اگر این همدستی و اتحاد میان شیء و انسان نباشد دیگر راهی جز تسلیم در برابر امواج بی کران زمان نیست .

ترجمه : عبدالله توکل

تنظیم برای تبیان : زهره سمیعی