تبیان، دستیار زندگی
نفس در سینة همه‌شان حبس شد. باورشان نمی‌شد. دیگر داشت این جور صحنه‌ها از ذهنشان پاک می‌شد. آخر خیلی وقت بود که علی را با شمشیر عریان ندیده بودند. انگار که بدر است یا احد، حنین است یا خیبر! همه چیز را به بازیچه گرفته بودند. خیال خام برشان داشته بود... آ
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

معجزه در معجزه

امام علی

معرفی کتاب سیمای امیرمومنان در قرآن

نفس در سینة همه‌شان حبس شد. باورشان نمی‌شد. دیگر داشت این جور صحنه‌ها از ذهنشان پاک می‌شد. آخر خیلی وقت بود که علی را با شمشیر عریان ندیده بودند. انگار که بدر است یا احد، حنین است یا خیبر! همه چیز را به بازیچه گرفته بودند. خیال خام برشان داشته بود...

آن از خلافت و سقیفه. در فدک هم که کاری نکرد. در کوچه هم کشیدیمش، بیعت هم گرفتیم، خبری نشد، اما چرا؟ چرا حالا این طور برافروخت؟ ایستاد؛ بی‌درنگ. تیغ از نیام برکشید. همه بودند. حتی سرداران فاتح ایران و روم، اما هیچ کس جرأت نکرد. حالا این که از کسی بترسد پیشکش، ملاحظة هیچ کس را هم نکرد؛ نه ملاحظة ‌خلیفه را، نه ملاحظة ما را، صحابة‌ پیامبر،‌ مهاجر و انصار،‌ کاتبان وحی. مگر ما مشرکان قریش بودیم یا یهود خیبر که این طور برجست! مگر ما مرتد شده بودیم که این طور شمشیر کشید!

قرآن نه به او که به اسب او و یارانش قسم خورد. گفت قسم به این مادیان‌های تازنده که نفس نفس می‌زنند و با سم‌های خود برق از سنگ برمی‌جهانند و صبحگاهان هجوم می‌آورند و گرد و خاک برپا می‌کنند و به قلب کافران می‌زنند...

... و شده بودند. خودشان هم می‌دانستند. قبول داشتند. تا مدت‌ها پس از آن کسی جرأت نداشت به چهرة‌ علی نگاه کند. شب‌ها خوابشان آشفته‌تر شده بود و روزها هم بیشتر به یاد گذشته می‌افتادند. دربارة کتابت قرآن هم که همه درسشان را حفظ شدند. دیگر به اندازة‌ دهانشان سخن گفتند و به اندازة‌ گلیمشان پا دراز کردند. فهمیدند که هنوز قرآن آن قدر تنها نشده است که هر کاری دلشان خواست بکنند.

آن بار هم تقصیر ما نبود. پیشنهاد خود خلیفه بود. بزرگان و علما بودند؛ همه. داشتیم قرآنی را عرضه می‌کردیم که در شورا جمع کرده بودیم، شورایی که خود خلیفه گفته بود. باید قرآنی آماده می‌شد تا مرجعی باشد برای همة دیگر قرآن‌ها که شد و شد مصحف امام. دیگر قرآن‌ها را بعد از آن، از روی آن نوشتند تا اختلافی در کتاب خدا نیفتد. نتیجة‌ کار را آوردیم. ایه به ایه و سطر به سطر خواندیم و جلو آمدیم تا رسیدیم به این دو آیه: ایة 34 و 35 سورة توبه، برائت.

در این دو ایه یک خبر بود؛ خبر رسوایی؛ خبر بدی که تحملش را نداشت. اصلا راستش را اگر بخواهی با این ایه که نه با کل این سوره مشکل داشت. نه فقط الان که از همان ابتدای نزول. اول قرار شد دیگری سورة‌ برائت را به مشرکان مکه ابلاغ کند. او که به طرف مکه راه افتاد پیام آمد که نه! فقط تو ای پیامبر یا یکی از اهل تو، و علی بود که رفت و آن را بر مشرکان خواند. ایه می‌گفت ای مومنان بدانید که بسیاری از این عالمان و راهبان اهل کتاب اموال مردم را به ناحق می‌خورند و جلوی راه خدا را می‌گیرند.

تا این جا حرفی نبود. مشکل قسمت دوم بود که می‌گفت ای پیامبر به کسانی که طلا و نقره می‌اندوزند و در راه خدا انفاق نمی‌کنند یک مژده بده، مژدة دوزخ و کیفر دردناک! وه که چقدر تلخ و گزنده است طعنة‌ این ایه. به همین هم ختم نمی‌شد. ایة‌ بعد رسوا کننده‌تر بود. روزی را به آنان مژده بده که این گنجینه‌ها را بر آتش دوزخ بگدازند و بر پیشانی و پهلو و پشت آنان بگذارند و به آنان بگویند که این‌ها همان چیزهایی است که برای خودتان می‌اندوختید، پس بچشید آنچه را که ذخیره می‌کردید.

و این ایه در همین دنیا، پیش از آن دنیا، شده بود عذابی برای بعضی‌ها. در بین مسلمانان چه کسی بود که دم و دستگاه خلافت را به زراندوزی و سیم سالاری نشناسد. همه می‌دانستند. خودش هم قبول داشت. انکار هم نمی‌کرد. نمی‌توانست انکار کند. برایش دلیل هم می‌آوردند:

پناه بر خدا، کسی که به کلام خدا ایرادی نداشت. همه‌اش برای این بود که ساحت خلیفة ‌رسول خدا از تهمت و افترا به دور بماند و بازیچة‌ اغراض سیاسی این و آن نشود. تا یکی مثل ابوذر و همین علی پیدا نشوند و حرف‌هایی بزنند و مردم به اشتباه بیفتند. خوب خلافت خرج دارد. ندارد؟ خراج هم که الحمدلله از اطراف بلاد اسلامی می‌رسد. ایا هنوز باید صحابة‌ رسول خدا در مضیقه باشند. پس آن همه شمشیر زدن و سختی کشیدن برای چه بود؟ نباید بالاخره چیزی به این یاران رسول خدا برسد که دلشان نلرزد و پشتیبان خلافت اسلامی باقی بمانند. می‌گویند چرا به خویشانش داده، خوب اگر بویی از اسلام برده بودند چنین نمی‌گفتند. مگر کم پیامبر در مورد خویشاوندان و صلة‌ رحم سفارش کرد. از آن گذشته خلیفة‌ مسلمین باید ناخن خشک و خسیس باشد؟! مگر سران دیگر کشورها را ندیده‌اند. خلیفه، نمایندة‌ مسلمین است. باید جلال و جبروت خودش و اطرافیانش رنگ و جلای کفر و کفار را ببرد تا آن‌ها حساب کار دستشان بیاید...!

پس چاره‌ای اندیشید که با برداشتن فقط یک واو از این ایه ننگ این رسوایی را دور کند. اگر آن واو کوچک را برمی‌داشتند معنی چنین می‌شد که ای مومنان بدانید که بسیاری از این عالمان و عابدان اهل کتاب اموال مردم را به ناحق می‌خورند و جلوی راه خدا را می‌گیرند، عالمان و عابدانی که طلا و نقره می‌اندوزند و آن را در راه خدا انفاق نمی‌کنند. پس ای پیامبر! آنان را به عذاب دردناک مژده بده.

و علی که تاکنون به خاطر قرآن سکوت کرده بود، به خاطر قرآن این سکوت را شکست و به یاد همه آورد که پیامبر به او گفته بود ای علی همان طور که من بر سر تنزیل قرآن با این قوم جنگیدم تو بر سر تأویل و تفسیر قرآن با آنان خواهی جنگید.

و این گونه اجازه نداد تا [نا]کسی با دست‌اندازی به کتاب خدا این خیانت را باب کند. کتابی که از ابتدای نزولش کنار آن بود. برایش شمشیرها زده بود. تنش زخم‌ها و دل خسته‌اش طعنه‌ها دیده بود برای آن. چه شب‌ها که با آن صبح کرده بود و چه خلوت‌ها که با آن پر کرده بود.

آری این علی است؛ پاسدار دین خدا، سرباز رسول خدا و محافظ کلام خدا، و قرآن بارها به تصریح و اشاره وی را ستوده و بر او آفرین گفته است.

یک بار وقتی علی شب هجرت در جای پیامبر خوابید و جان خویش را سپر بلای پیغمبر کرد، ایه آمد که برخی از مومنان جان خویش را می‌دهند برای رضای خدا و خدا رئوف و کریم است.1

و علی که تاکنون به خاطر قرآن سکوت کرده بود، به خاطر قرآن این سکوت را شکست و به یاد همه آورد که پیامبر به او گفته بود ای علی همان طور که من بر سر تنزیل قرآن با این قوم جنگیدم تو بر سر تأویل و تفسیر قرآن با آنان خواهی جنگید.

بار دیگر ایه آمد که فرماندار و سرپرست شما بعد از خدا و پیامبر آن است که آن جاست. همان که دارد نماز می‌خواند. همین که در رکوع انگشتر به بی‌نوا داد.2

در جنگ هوازن پس از فتح مکه چنان دشمن را غافلگیر کرد و عرصه را بر آنان تنگ گرفت که قرآن رشادت و درایت او را چنین آفرین گفت. قرآن نه به او که به اسب او و یارانش قسم خورد. گفت قسم به این مادیان‌های تازنده که نفس نفس می‌زنند و با سم‌های خود برق از سنگ برمی‌جهانند و صبحگاهان هجوم می‌آورند و گرد و خاک برپا می‌کنند و به قلب کافران می‌زنند...3

و این چند ایه، اندکی بود از بسیار. ایاتی که کتاب خدا با آن سیمای علی را که اکنون در بین ما نیست بر فراز دوران‌ها ترسیم می‌کند و الگویی روشن و درخشان از او برای ره‌پویان راه حق به تماشا می‌گذارد. این ایات کم نیستند. در لابه‌لای تفاسیر و کتاب‌های حدیث و تاریخ و سیره و جز آن می‌توان گشت و نمونه‌های دیگری هم پیدا کرد.

اما راه کوتاه‌تری هم هست. مراجعه به کتاب‌هایی که فقط به این منظور نگاشته شده است. هم در گذشته و هم در زمان ما کتاب‌هایی نوشته شده است که جداگانه به ایاتی از قرآن می‌پردازد که در شأن علی علیه‌السلام نازل شده‌اند. برخی از این کتاب‌ها مفصل و پرحجم و در چندین جلد است و به بررسی نظرهای مختلف در هر ایه می‌پردازد. کتاب‌های مفید و مختصری هم هست که به سادگی شهد کلام را در کام خواننده می‌ریزد. برای نمونه می‌توان کتاب سیمای امیرمؤمنان در قرآن را نام برد که به خامة‌ جناب آقای سید جواد رضوی تألیف شده و در آن 313 ایة‌ قرآن کریم در ارتباط با این موضوع ذکر شده است. در این کتاب پس از ذکر هر آیه، یک یا چند حدیث از ائمه(ع) آمده که بیان می‌کند این ایه در شأن امام علی علیه‌السلام نازل شده است. ایه‌های ذکر شده به ترتیب قرار گرفتن آن‌ها در سوره‌های قرآن از ابتدا تا انتها است و در مجموع 855 حدیث در توضیح این ایات آمده است.

این کتاب که در سال 85 توسط انتشارات راه سبز منتشر شده، کوشیده است در کمتر از 640 صفحه و با استناد به منابع حدیثی مهم شیعه و سنی خوانندة خود را به باغی نغز و خرم از کلام خدا و اولیای او ببرد که نفس کشیدن در آن جان می‌افزاید و سرکردن با آن در خلوت انس، روح می‌نوازد.4

پانوشت ها:

1. بقره:207.

2. مائده: 55.

3. عادیات:5-1.

4. در ترجمة‌ ایات به ترجمة آزاد بسنده شده است.

منبع: دیدار آشنا، شماره 87


تنظیم: شکوری_کارشناس بخش قرآن