ما در تمام طول عمر امام، شاهد بودیم كه ایشان چیزى بر اموال خود نیفزودند . تنها ملك مختصرى از پدربزرگشان مانده بود كه مزروعى بود . امام در آمدى كه از همان زمین به دست مىآمد را خرج مىكردند.
زاهد بودن طلبه از نظر امام به این معنى نبود كه طلبه لباس ژنده بپوشد، خوار شود یا علامت گدایى در لباسش باشد . امام معتقد بودند كه طلبه در عین حال كه باید لباس متناسب بپوشد، باید قلب خود را نیز آماده كند و مى فرمودند عمران و آبادى قلب با معنویت و توجه به خداست. (1)
در منزل امام درخت توتى وجود داشت. توت زیادى مىآورد كه معمولا به زمین ریخته شده و از بین مىرفت .امام مى فرمودند : «اینها را نگذارید خراب بشوند، جمع كنید.» درخت خرمالویى هم بود كه آقا مىفرمودند:«از خرمالوهایى كه مىچینید به باغبان ها هم بدهید» . (2) یك بار كه خدمت امام بودیم، از من خواستند پاكت دارویشان را به ایشان بدهم . داخل پاكت، دارویى بود كه باید به پایشان مىمالیدند. |
بعد از مصرف دارو، امام یك دستمال كاغذى را به چهار تكه تقسیم كردند و با یك قسمت از آن چربى پایشان را پاك كردند و سه قسمت دیگر را داخل پاكت گذاشتند تا براى دفعات بعد بتوانند از آن استفاده كنند .
به امام گفتم: اگر برنامه زندگى این گونه است، پس ما همه جهنمى هستیم! چون ما واقعا این رعایت ها را به خصوص در مورد دستمال كاغذى نمىكنیم . آقا فرمودند: «شما این طور نباشید، ولى باید رعایت كنید» . (3)
هیچ كس مثل امام از دنیا دورى نگرفت
با این كه به طور قطع و یقین خصوصا پس از انقلاب براى هیچ مرجعى سیل وجوهات ، خیرات ، نذورات ، هبهها و هدیههاى شخصى به اندازه امام سرازیر نمى شد اما این كثرت و فراوانى در زندگى امام حتى در امور مربوط به زندگى شخصى و خصوصى ایشان هیچ تفاوت و تغییرى را پدید نیاورد كه باعث شود با مصرف زیادتر و هزینه بیشتر از روال زندگى زاهدانه و على گونه خودشان فاصله بگیرند . در حقیقت، مى توانم بگویم براى هیچ كس مثل امام ، شهرت ، ریاست ، دنیا و متاع آن روى نیاورد وهیچ كس هم مانند امام از این مناصب دورى و فاصله نگرفت . (4)
امام در مصرف برق، بسیار صرفه جویى مىكردند. در اتاق اندرونى كه محل استراحت و مطالعه ایشان بود سه لامپ وجود داشت ، یك لامپ مهتابى ، یك لامپ صد و یك چراغ بسیار كوچك 15 ولت.
وقتى امام ، قرآن تلاوت مىكردند یا گزارشات مختلف را مطالعه مى نمودند، دو چراغ مهتابى و یك لامپ صد ولت روشن بود ولى وقتى كه مطالعه و تلاوت ایشان قطع مىشد امام على رغم كهولت سنى كه داشتند و برخاستن برایشان مشكل بود، خودشان از جاى بر مىخاستند، لامپ را خاموش مىكردند و فقط از نور مهتابى استفاده مىنمودند. آنگاه كه به نماز مىایستادند نیازى به مهتابى هم احساس نمىكردند و فقط چراغ كوچك را در حدى كه نور ضعیفى در اتاق باشد روشن نگه مىداشتند. (5)
لباس هاى امام از یكى دو دست تجاوز نمىكرد با این كه پارچهها و لباس هاى دوخته و ندوخته زیادى براى ایشان هدیه مىآوردند ولى هر چه براى ایشان سوغات یا هدیه مىآوردند همه را به دیگران مىدادند. در خوراك نیز خیلى اهل قناعت بودند و اقتصادى زندگى مىكردند، در حالى كه همه گونه امكانات براى ایشان فراهم بود. (7)
نكتهاى كه مىتواند براى همه ما بسیار پند آموز باشد، این است كه همان شبى كه مىخواستند امام را غسل و كفن كنند، دیدند كه این رهبر عظیم و بزرگمرد عالم اسلام حتى یك كفن نیز از خود ندارد، و این حاكى از نفس مهذب و خصلت هاى پیامبر گونه امام بود. (8)
امام هدایاى عتیقه و نفیسى از قبیل قرآن خطى را كه به ایشان داده مىشد مىفرمودند بدهید به جایى كه بتوانند حفظ كنند. در یك مورد، قرآن خطى گران بهایى را فرمودند كه به كتابخانه آستان قدس رضوى فرستاده شود. ایشان كتاب هایى را كه از سوى مؤسسههاى انتشاراتى یا از سوى نویسندگان به محضرشان فرستاده مىشد جز در موارد انگشت شمار، كه كتاب هاى عرفانى جدید الطبع بود (كه آنها را نزد خودشان نگاه مىداشتند) در بقیه موارد، بعد از ملاحظه اجمالى مىفرمودند: «ببرید بدهید به كسى كه از آنها استفاده كند» . (9)
امام همواره ساده زندگى مىكردند، ساده مىپوشیدند و ساده مىخوردند . از غذاهاى چرب و سنگین پرهیز مىكردند. در نجف غذاى مورد علاقه ایشان نان و پنیر و مغز گردو بود. (10)
روزى من در نوفل لوشاتو به علت ارزانى، دو كیلو پرتقال خریدم و چون هوا خنك بود فكر كردم تا سه چهار روز پرتقال خواهیم داشت. امام با دیدن پرتقال ها فرمودند: «این همه پرتقال براى چیست؟» من براى این كه كار خودم را توجیه كنم عرض كردم: «پرتقال ارزان بود براى چند روز اینقدر خریدم.» ایشان فرمودند: «شما مرتكب دو گناه شدید، یك گناه براى این كه ما نیاز به این همه پرتقال نداشتیم و دیگر این كه شاید امروز در نوفل لوشاتو كسانى باشند كه تا به حال به علت گران بودن پرتقال نتوانستهاند آن را تهیه كنند و شاید با ارزان شدن آن مىتوانستند تهیه كنند، در حالى كه شما این مقدار پرتقال را براى سه چهار روز خریدهاید، ببرید مقدارى از آن را پس بدهید. » گفتم: « پس دادن آنها ممكن نیست » فرمودند: «باید راهى پیدا كرد.» عرض كردم: «چه كارى از دست من ساخته است .» فرمودند:« پرتقال ها را پوست بكنید و به افرادى بدهید كه تا به حال پرتقال نخوردهاند » . (11)
حاجى خیلى از آب استفاده مىكنى
یك روز من داشتم به باغچه آب مىدادم، امام به من گفتند:«این آب خوردن نباشد.» گفتم: نه آقاجان این آبى است كه از چاه مىآید. گفتند:« آب چاهى نباشد كه مردم از آن استفاده مىكنند.» گفتم نخیر آقا آب چاهى است كه مخصوص همین جا است و براى درختان همین جا كندهاند. روز دیگر آمدند و گفتند: « حاجى خیلى از این آب استفاده مىكنى.» من تعجب كردم كه مىگویند از آبى كه كسى از آن مصرف نمى كند زیاد استفاده نكنید. بعدا فهمیدم كه آقا در مورد برق كه براى بالا آوردن آب از چاه مصرف مىشود ملاحظه مىكنند. خیلى مقید بودند كه در هیچ زمینهاى اسراف نشود. اگر مىدیدند چیز خوراكى در سطل زباله ریخته شده بسیار ناراحت مىشدند كه چرا خوراكى را در سطل ریختهاند. (12)
پىنوشتها:
1. آیة الله جعفر سبحانى،پا به پاى آفتاب، ج 3- ص 213.
2. عیسى جعفرى.
3. فریده مصطفوى.
4 و5. حجة الاسلام و المسلمین رحیمیان.
6. حجة الاسلام و المسلمین رحیمیان.
7. حجة الاسلام و المسلمین رسولى محلاتى، حوزه، ش 37 و 38 .
8. تیمورى، از محافظین بیت امام .
9. حجة الاسلام و المسلمین مسعودى خمینى،نور علم،دوره سوم، ش 7.
10. سید رحیم میریان.
11. زهرا مصطفوى،شاهد بانوان، ش 149.
12. زهرا مصطفوى.