بهلول و طبیب هارون الرّشید طبیب مخصوصی از یونان به دربارش آورده بود، که بسیار مورد تکریم و احترام بود. روزی بهلول بر وی وارد شد، پس از سلام و احوالپرسی از طبیب سوال نمود: شغل شما چیست؟ طبیب از باب تمسخر بهلول گفت: شغل من زنده کردن مردههاست. بهلول در جواب گفت: ای طبیب تو زندهها را نکش، مرده زنده کردنت پیش کش! بیماری فراموشی مردی به مطب پزشکی رفت و گفت: آقای دکتر، مدتی است که به بیماری فراموشی دچار شدهام، چه کار باید بکنم. دکتر : اولین کار این است که تا فراموش نکردی حق ویزیت مرا بپردازی. بهترین مسابقه از دانش آموزی پرسیدند: به نظر تو بهترین مسابقه کدام است؟ خوب معلومه، مسابقه ماست خوری. وقتی علت را پرسیدند جواب داد: به این دلیل که در آخر همه از آن رو سفید بیرون میآیند. لاف زنی نوچه پهلوانی برای دوستان خود لاف میزد و میگفت: دیروز با یک نفر به اسم قدرت کشتی گرفتم، به محض این که دست بردم و کمرش را گرفتم... در همین حال وسط جمعیّت چشمش به قدرت افتاد، بدون اینکه خودش را ببازد، ادامه داد: بله به محض اینکه کمرش را چسبیدم دیدم حریفش نمیشوم با التماس گفتم: «ببین پهلوان، من زن و بچه دارم، به من رحم نمیکنی به آنها رحم کن. یا با من کشتی نگیر یا اگر میگیری یواش زمین بزن که استخوانهایم خرد و خاکشیر نشود». پدر دزد و پسر دزد زده شخصی پیراهنی را که دزدیده بود به پسر خود داد تا به بازار ببرد و بفروشد در راهبازار پیراهن را از پسر دزدیدند، پسر وقتی به خانه برگشت پدر از وی پرسید: پیراهن را چند فروختی؟ پسر گفت: به آن قیمتی که شما خریده بودید. تنظیم:بخش کودک و نوجوان مطالب مرتبط گوسفندی که سکه ها را خورد گناه شش ماهه با شکم گرسنه نباید آب خورد (طنز) جلد کلنگ(طنز) غش نکنی! نقل و نمک قند و نمک درس خوب لبخند بزن دوست من! گل لبخند برای تو