تبیان، دستیار زندگی
اوّلی: من هر وقت چیزی در کلّه‏ام فرو رود، دیگر بیرون نمی‏آید و فراموشش نمی‏کنم. دوّمی: پس چرا پولی را که از من قرض گرفتی، یادت رفت و پس ندادی!
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

معلم ناشی
معلم ناشی

شاگردی از معلمش پرسید: سعدی در چه سالی فوت کرد؟

معلم گفت: مرگ سعدی در سال‏های 690 تا 694 هجری قمری اتفاق افتاده است.

شاگرد گفت: معلوم می‏شود آن بیچاره چهار سال تمام جان می‏کنده است.

فراموشی

اوّلی: من هر وقت چیزی در کلّه‏ام فرو رود، دیگر بیرون نمی‏آید و فراموشش نمی‏کنم.

دوّمی: پس چرا پولی را که از من قرض گرفتی، یادت رفت و پس ندادی!

اولی: برای اینکه آن در جیبم فرو رفت نه در کلّه‏ام.

دروغ نوکر

شخصی به نوکرش سفارش کرد: اگر طلبکاری آمد بگو ارباب به اروپا رفته است و سپس از منزل خارج شد.

هنگام ظهر که به خانه مراجعت کرد از نوکر پرسید: کسی نیامد؟

نوکر گفت: چرا یک نفر آمد، ولی من گفتم ارباب به اروپا رفته.

آفرین، خوب او چه گفت:

فقط پرسید مسافرتشان چقدر طول می‏کشد و کی برمی‏گردد؟

خوب تو چه جواب دادی؟

هیچی گفتم نمی‏دانم، اما ظهر که ارباب آمدند می‏پرسم!

عاقبت ثروتمندان و فقیران از نظر بهلول

روزی بهلول در قبرستان بغداد کلّه‏های مرده‏ها را تکان می‏داد؛ گاهی پر از خاک می‏کرد و سپس خالی می‏نمود.

شخصی از او پرسید: بهلول! با این سرهای مردگان چه می‏کنی؟

گفت: می‏‏خواهم ثروتمندان را از فقیران و حاکمان را از زیردستان جدا کنم؛ لکن می‏بینم همه یکسان هستند.

به گورستان گذر کردم صباحی   شنیدم ناله و افغان و آهی

شنیدم کلّه‏ای با خاک می گفت   که این دنیا نمی‏ارزد به کاهی

به قبرستان گذر کردم کم و بیش    بدیدم قبر دولتمند و درویش

نه درویش بی‏کفن در خاک خفته   نه دولتمند برد از یک کفن بیش

تنظیم:بخش کودک و نوجوان

مطالب مرتبط

اگر آن طوطی بود،دیگر معما نمی‏شد

نفرین مادر(طنز)

از موی بلند خوشم نمیآید (طنز)

گدا و پیر زن

کم حافظه

طبیب تازه

یک طنز بی‏مزه!

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.