حضور آسمانی
و امروز، روز توست؛ روز تشییع غریبانه تو بر بال فرشته ها، روز رهایی تو از حصار «معتمد»ها
گویا واقعهای رخ داده است که بادها این گونه پریشانند، که رودها این قدر بی تابانه میخروشند، که ابرها ناله کنان میگریند، که زمین این قدر احساس غریبی میکند!
گویا واقعهای رخ داده است که صدای بی تابی و ضجه فرشتگان، در آسمان ها پیچیده، که اندوه و غم، بر در و دیوارها سایه انداخته، که سامرا سر در گریبان حزن فرو برده!
شاید مصیبتی بزرگ، دامن گیر خاک شده است.
آه، ای یازدهمین ستاره درخشان عشق! روشنان حضورت را از آسمان سامرا مگیر؛ تاریکی، افق های پس از تو را تاب نمیآورد.
سایه مهربانیات را از سر دنیا نگیر؛ دست های یتیمی خاک، تا ابد به جست وجوی وجود بهارانهات، در به در خواهد شد.
اگرچه سخت میگذرد برایت، اگرچه لحظه هایت سرخند و دلگیر، اگرچه دورت حصاری کشیدند تا فاصله ای باشد بین تو و دنیا، اگرچه دست های «معتمد»ها، تو را پنهان کردند از چشم ها؛ تنها از ترس حقیقت محضی که از خانه تو برخواهد خاست تا عدالت را در زمین فراگیر کند، کسی که پاره تن تو بود و وارث بعد از تو! سایهات را از سرِ زمین مگیر!
هر چند دیوارهای فاصله «بنی عباس» بلندتر میشد، عطر حضور آسمانی تو بیشتر منتشر میشد.
هر چه دایره محاصره «معتمد»ها تنگتر میشد، میدان جاذبه عشق و محبت تو گستردهتر میشد.
تو در احاطه کینهها و نفرتها، در حصار جهل و دشمنی گرفتار بودی و آن گاه، با سرانگشت معجزه و غیب، بند از پای
گرفتاران میگشودی.
آه، مولا! ماجرای تو و کودک دلبندت، آتشی انداخته بود به جان کوردلان که میپنداشتند میتوانند حقیقت محتوم جهان را
عوض کنند.
چه زیبا جانها را به عطر حضور یگانه فرزندت آشنا کردی! چه زیبا فلسفه غیبت و ظهور موعود را بیان کردی؛ جان ها هنوز در آتش انتظار موعود شعله ورند.
و امروز، روز توست؛ روز تشییع غریبانه تو بر بال فرشته ها، روز رهایی تو از حصار «معتمد»ها.
تنظیم: گروه دین و اندیشه - حسین عسکری