مرگ جناب نویسنده
ناشر به کتابهای پس مانده نگاه میکند. جلوی چشم کارگرهای انبار نمیشود سیگار کشید. موقوف است. شل بگیری یک روز میبینی یک ته سیگار آتش سوزی راه انداخته. کتابفروشی در اطراف میدان انقلاب حاضر است همهشان را به یکپنجم قیمت بخرد و در قفسهی هزار تومانیها و فوقش دو هزار تومانیها بچپاند. البته کتابها نو هستند؛ تر و تمیز. نخ نایلونی دستههای چندتاییشان باز نشده. اما پخشیها وقتشان را تلف نمیکنند. «حرفش را هم نزنید. اینها خواهان ندارد.» اجارهی انبار خداتومان است. کتابهای این نویسنده از مد افتادهاند. اگر مسالهی بیماری نویسنده در میان نبود؛ تبعید میشدند به مغازههایی بدون ویترین، کنار پیراشکی فروشی و این جور جاها.
مرگ نویسنده اغلب باعث میشود فروش کتابها تکانی بخورد. در کتابفروشی از قفسههای عمودی دیواری به میز و پیشخوان منتقل شود، در ردیف پرفروشها و تازهها. کتابفروش ممکن است ابتکاری به خرج دهد و با فونت "ترافیک" یا "تایمز نیو رومنس" جملهیی تایپ کند که کتابهای فلانی موجود است و به شیشهی ویترین بچسباند. برگههای دیگری هم به شیشه نصب شده. کتابهای پرطرفدار. اما این یکی ضمناً حامل خبر مرگ هم هست. نویسندهی مرده خبرنگارها را به صرافت میاندازد که دوستان و معاشرانش را از زیر سنگ هم که شده پیدا کنند. زنگ میزنند. میشنوند: «والله من تازه خبر را شنیدم. حالم زیاد مساعد نوشتن نیست. اصلاً الان وقتش نیست دوست عزیز.» بعد محترمانه گفته میشود: «ما دوست داریم در این موقعیت حتماً نوشتهیی از شما داشته باشیم. ایشان خیلی مهجور و بی سر و صدا بودند.» راضی میشوند. یادداشتهایی مینویسند یا میگویند و نوشته میشود. مشخص میشود که مرگ نویسنده دقیقاً به کدام ناحیه از ادبیات و فرهنگ صدمه وارد کرده است. یک نفر جمله کلیدی را کشف میکند؛ چیزی که از آن به بعد تکرار و تایید میشود. مثلاً «او واقعاً فروتن بود». به نظر میرسد آثار نویسنده همواره زیر ذره بین بوده است.
گروهی از نخبگان بدون چشمداشت به صورت مخفی و بدون جار و جنجال اما با وسواس و حساسیت فراز و فرود نویسنده را تعقیب کردهاند. گاهی به مناسبتی در موقعیتی که از هر لحاظ سنجیده و مناسب است نکتهیی را به نویسنده تذکر دادهاند. «به خودش گفتم. لزومی نداشت هرجا میرسم جار بزنم، به خصوص که آدم رکی هستم.» با مرگ نویسنده طلسم سکوت شکسته شده. موعد مقرر برای بازگویی دانستهها فرارسیده است. گفته میشود: «او البته هیچ گاه نتوانست موفقیت فلان کتاب را تکرار کند. با این همه برای نسل جوان و تازه به دوران رسیده واجب است که در این آثار تعمق کند؛ چراکه او خیلی پیشتر از فلانی و فلانیها در حیطهیی پرخطر طبع آزموده است.» واضح است که نویسندهی مرده در زمان حیاتش به جایگاهی که حقیقتاً مستحقش بود دست نیافته. اصولاً کسب تشخص مورد نیاز برای حضور در این جور جایگاهها از عهدهی آدم زنده خارج است. مردگان حائز سکون و ثبات مورد نظر هستند. البته خوشبختانه نویسنده به هیچ وجه نمیمیرد. گردش خون و ضربان قلب و اموری از این دست باعث نمیشود نویسنده با آثارش که بر اثر مرگ او موقتاً حیات پیدا کردهاند؛ به زندگی خود ادامه ندهد. بنابراین حالا که نویسنده مرده بهترین فرصت است تا شأن و جایگاهش برای همه آشکار شود. نویسنده به هر حال ویژگیهایی دارد.
با طرح همان ویژگیها سکه و مدالی ضرب میشود تا بر سینهی مرده نصب شود. گفته میشود: «او در این گونه یکی از بهترینها بود.» از آنجا که نویسندهی مرده یکی از بهترینها بوده است تردیدی نیست که در حقش ظلم شده و به دلایل مختلف منجمله اعمال نفوذ برخی محافل و پدرخواندهها دور از چشم نگه داشته شده. حالا وقت آن است که ناشر فایلها را به دقت وارسی کند. با خانوادهی آن مرحوم تماس بگیرد و برخی توافقات پیشین را یادآوری کند. پرسیده میشود: «مطمئنید که چیزی ندیدید؟ همه جا را گشتهاید؟ اتاق کارشان؟ دفتر و دستکهای قدیمی؟ دستنوشتهها؟ دوستی، آشنایی؟ خارج چطور؟ مثلاً سوئد؟» میگردند و پیدا میشود. آخرین نوشتهی نویسنده. وقت فس فس کردن نیست. خاطرات مرور میشود تا مواد لازم برای ایجاد دین به نویسندهی مرده تامین شود. این کتاب آخر باید به بهترین شکل و از آن مهمتر با عجله و بدون آنکه آبها از آسیاب بیفتد منتشر شود؛ قبل از آنکه جو بازار بشکند. «شنیدهیی که فلانی که اسم و رسمدارتر است هم حال و روز خوشی ندارد.» مهلت نویسندهی مرده تا مردن نویسنده بعدی است.
جواب سوال را در این جا بیابید.
امیرحسین خورشیدفر
تنظیم برای تبیان : زهره سمیعی