تبیان، دستیار زندگی
در مورد صلح بین دو طایفه دشمنى ما با شما براى خدا و در راه خداست. بنابراین با دنیاى شما صلح نمى‏كنیم
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پاسخ دندان شکن امام حسن(علیه‌السلام) به معاویه

امام حسن مجتبی(ع)

چند روز بعد از امضاى قرارداد صلح، امام حسن(علیه‌السلام) با مردم كوفه وداع كرد و رهسپار مدینه شد.(1) به دنبال آن معاویه به طور كامل بر سرنوشت مسلمانان حاكم شد و حكومت تمام‏ عیار اموى را به پیش برد. اما طبیعى بود كه ماهیت ضد دینى حكومت معاویه اجازه نمى‏داد، مصالحه با امام به همان حالت‏ باقى بماند به عبارت دیگر هر چند صلح در ظاهر به وقوع پیوسته بود ولى در حقیقت ماهیت متضاد این دو جریان اجازه مصالحه واقعى به آنان نمى‏داد و على‏رغم زدوده شدن تضادهاى ظاهرى كه موجب حفظ جان شیعیان شد، تضادهاى واقعى همچنان باقى بود و جبهه حق و باطل هرگز قابل تفاهم و تصالح نبودند.

در مورد جدایى بنى‏امیه از اسلام و مباین بودن جبهه آنان با جبهه حقیقى دین، شهید مطهرى(ره)‏ اینگونه به بررسى دلایل ضدیت آنان با اسلام اشاره مى‏كند:

«مبارزه شدید امویان كه در راس آنها ابوسفیان بود، با اسلام و قرآن ... دو علت داشت: یكى رقابت نژادى كه در سه نسل متوالى متراكم شده بود. دوم تباین قوانین اسلامى با نظام زندگى اجتماعى رؤساى قریش مخصوصا اموى‏ها كه اسلام بر هم‏زننده آن زندگانى بود... گذشته از اینها مزاج و طینت آنها طینتى منفعت‏پرست و مادى بود و در اینگونه مزاج‏هاى روحى، تعلیمات الهى و ربانى اثر ندارد و این ربطى به باهوش یا بى‏هوشى آنها ندارد. كسى به تعلیمات الهى اذعان پیدا مى‏كند كه در وجود خودش پرتوى از شرافت و علو نفس و بزرگوارى باشد. این مطلب خود یك اصل بزرگى است. داستان ابوسفیان و عباس و گفتن «لقد صار ملك ابن اخیك عظیما...» قصه «بالله غلبتك یا اباسفیان‏» ایضا قصه «تلقفونها تلقف الكره‏» همگى دلیل كورى باطنى ابوسفیان است. (2)

در مورد صلح بین دو طایفه دشمنى ما با شما براى خدا و در راه خداست. بنابراین با دنیاى شما صلح نمى‏كنیم

و بر پایه همین تفسیر است كه به طور متوالى شاهد بروز تضادهاى درونى به صورت توطئه‏هاى متعدد معاویه براى قتل امام هستیم(استفاده از هر وسیله ممكن) و در مقابل، امام را نیز مى‏بینیم كه (تنها با وسایل مشروع) در صدد تضعیف حكومت معاویه است. البته معاویه بارها مى‏كوشید بر تضادهاى حقیقى جبهه باطل و حق سرپوش گذارد و حداقل در منظر عمومى منازعات خود و امام را امرى در نهایت ‏حزبى، قبیله‏اى و طایفه‏اى جلوه دهد و در مقابل امام با درایت كامل اجازه شكل‏گیرى چنین تصورى را نمى‏داد. بنابراین تمام تلاش معاویه این بود كه بر تضادهاى حقیقى دو جبهه سرپوش گذارد و جبهه حق را در سایه صلح ظاهرى در خود هضم كند و برعكس امام مى‏كوشید در سایه صلح ظاهرى بیشترین منافع متصور را نصیب خود و شیعیان كند و در عوض تضادهاى درونى را در هر فرصت ممكن بروز دهد. نمونه‏اى تاریخى را در این باره مى‏خوانیم:

معاویه براى مروان نامه‏اى نوشت و در آن از مروان خواست دختر عبدالله بن جعفر، برادرزاده امام على (علیه‌السلام)، را براى پسرش یزید خواستگارى كند و افزود: مهریه‏اش هر قدر باشد، مى‏پذیرم و هر قدر قرض داشته باشد، مى‏دهم. به علاوه این وصلت موجب صلح بین بنى‏امیه و بنى‏هاشم خواهد شد.

مروان بلافاصله بعد از دریافت نامه با عبدالله بن جعفر ملاقات و موضوع خواستگارى را مطرح كرد. او گفت: اختیار این امور با حسن بن على(علیهماالسلام) است. از او خواستگارى كن. مروان به ناچار نزد امام رفت و دختر عبدالله را خواستگارى كرد. امام به او فرمود: هر كسى را كه مى‏خواهى دعوت كن تا گرد هم آیند. وقتى بزرگان دو طایفه جمع شدند، مروان بلند شد و بعد از خطبه و حمد و ثناى الهى گفت: امیرمؤمنان معاویه به من فرمان داده تا زینب دختر عبدالله بن جعفر(3) را براى یزید خواستگارى كنم به این ترتیب كه: هر قدر پدرش خواست مهر تعیین كند. هر قدر پدرش مقروض بود، مى‏دهم. این وصلت موجب صلح بین دو طایفه بنى‏امیه و بنى‏هاشم مى‏شود. یزید پسر معاویه كسى است كه نظیر ندارد. به جانم سوگند حسرت و افتخار شما به یزید بیشتر از حسرت و افتخار او به شماست و او كسى است كه به بركت چهره‏اش از ابرها طلب باران مى‏شود.

شهادت امام حسن (ع)

بعد از این سخنان مروان نشست وامام حسن(علیه‌السلام) به پاخاست و فرمود:

«... اما ما ذكرت من حكم ابیها فى الصداق فانا لم‏ نكن لندعب عن سنة رسول الله فى اهله و بناته

... و اما الصلح الحیین فانا عادینا لله و فى الله فلا نصالحكم للدنیا...؛

1- در مورد مهریه، ما از سنت پیامبر صلى الله علیه و آله (840 درهم) تجاوز نمى‏كنیم.

2- در مورد قرض‏ها، چه وقت زن‏هاى ما قرض پدران‏شان را داده‏اند؟

3- در مورد صلح بین دو طایفه، دشمنى ما با شما براى خدا و در راه خداست. بنابراین با دنیاى شما صلح نمى‏كنیم.

4- در مورد افتخار ما به وجود یزید... اگر مقام خلافت ‏بالاتر از مقام نبوت است، ما باید به یزید افتخار كنیم و اگر مقام نبوت بالاتر است، او باید به ما افتخار كند.

5- در مورد طلب باران به بركت چهره یزید... تنها از محمد و آل محمد طلب باران مى‏شود. نظر ما این است كه دختر عبدالله را به ازدواج پسرعمویش قاسم بن محمد بن جعفر در آوریم... .» (4)

در ضمن همین رویداد به ظاهر خانوادگى است كه امام در جمع بزرگان هر دو گروه مبناى دشمنى آنان را یادآور مى‏شود و نقشه معاویه را كه درصدد بود، ابتدا سطح منازعات را به دعواهاى حزبى و قبیله‏اى تقلیل دهد و بعد خود را منادى صلح و آشتى معرفى كند، نقش بر آب مى‏كند و همین نكته كلیدى است كه باعث مى‏شود على‏رغم مصالحه ظاهرى، تعارضات همچنان ادامه یابد و با به اوج رسیدن آن در زمان امام حسین (علیه‌السلام) آتش جنگ شعله‏ور شده، لایه‏هاى پنهان منازعات بار دیگر چهره خود را بنمایاند و نشان دهد كه حق و باطل هرگز آشتى‏پذیر نیستند و صلح امام حسن(علیه‌السلام) تنها یك حركت تاكتیكى براى بقاى اقلیت ‏شیعه بوده است. (5)

برگرفته از مقاله الف. آشورى

گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی


پی‌نوشت‌ها:

1- الكامل فى التاریخ، ج 3، ص 407.

2- حماسه حسینى، ج 3، صص 19 و 20.

3- طبق برخى روایات نام دختر ام كلثوم و نام امام «حسین‏» علیه السلام ذكر شده است. بحارالانوار، ج 44، صص 207 و 208، با این وصف روایات دیگرى نیز وجود دارد كه به امام حسن علیه السلام استناد شده مانند روایت معاویة بن خدیج كه معاویه او را براى خواستگارى از یكى از دختران یا خواهرهایش براى یزید فرستاد... و... كه در تمام موارد امام درایت كامل به خرج مى‏داد و مانع چنین وصلت‏هایى مى‏شد (مقتل خوارزمى، ج 1، ص 124 مجمع الزواید، هیثمى، ج 4، ص 278.

4- بحارالانوار، ج 44، ص 119- 120.

5- متاسفانه برخى از محققان متاثر از سیاست معاویه كوشیده‏اند تحلیل قبیله‏اى براى رویداد منجر به صلح ارائه كنند. به این صورت كه سه جریان بنى‏هاشم، بنى‏امیه و گروه‏هاى میانى(بنى‏تمیم و عدى...) در پى رسیدن به حكومت ‏بودند. اما بنى‏هاشم بعد از پیامبر(صلى الله علیه و آله) نتوانستند به حكومت ‏برسند. بنى‏امیه نیز همچنان صفات نفاق و طلقا را یدك مى‏كشیدند. لذا بنى‏امیه گروه‏هاى میانى ابوبكر - عمر) را بر سر كار آوردند و سرانجام بعد از آن دو كوشیدند مانع رسیدن بنى‏هاشم به حكومت ‏شوند. یعنى، در مرحله اول با گروه‏هاى میانى كنار آمدند و بعد به تعارض با گروه بنى‏هاشم پرداختند و سرانجام در زمان امام حسن(علیه‌السلام) به هدف خود رسیدند. در نقد این دیدگاه باید گفت: معاویه نیز بسیار كوشید جنگ بین آنان از زاویه حزبى و طایفه‏اى دیده شود اما امام هرگز اجازه چنین برداشتى نداد و در ماجراى خواستگارى دختر عبدالله؛ در بین بزرگان هر دو قبیله بر اعتقادى و دینى بودن تعارضات و جنگ تاكید كرد. بنابراین اگر امام على یا امام حسن(علیهماالسلام) با گروه بنى‏امیه یا گروه‏هاى میانى رو در رو مى‏شود، از خاستگاه قبیله‏اى نیست ‏بلكه از اعتقاد دینى است و این جنگ طایفه‏اى براى دست‏یابى به قدرت نیست. هر چند رقابت ‏بین گروه‏هاى میانى و بنى‏امیه را مى‏توان از چنین مقوله‏اى دانست و یا از دیدگاه آنان رقابت ‏با بنى‏هاشم را از باب قبیله‏اى دانست، ولى مطمئنا از دیدگاه امام على و امام حسن(علیهماالسلام) تلاش براى دستیابى به حكومت ‏به عنوان نزاع طایفه‏اى نبود و شایسته نیست اقدامات آنان را چنین بى‏محابا تحت اینگونه برداشت‏ها ارزیابى كرد.

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.