گل خوشبویی از دنیا
آنچه از زبان پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) در مورد حضرت مجتبی(علیهالسلام) بیان شده است چنین است:
«هر كس میخواهد آقای جوانان بهشت را ببیند به حسن(علیهالسلام) نگاه كند.»(1)
«حسن گل خوشبویی است كه من از دنیا برگرفتهام.»(2)
روزی پیامبر اكرم(صلیاللهعلیهوآله) به منبر رفت و امام حسن(علیهالسلام) را در كنارش نشانید و نگاهی به مردم كرد و نظری به امام حسن(علیهالسلام) انداخت و فرمود: «این فرزند من است و خداوند اراده كرده كه به بركت و جود او بین مسلمانان صلح را برقرار سازد.»(3)
یكی از یاران پیامبر اکرم میگوید: پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) را دیدم كه امام حسن(علیهالسلام) را بر دوش میكشید و میفرمود: «خدایا من حسن را دوست دارم، تو هم دوستش بدار.»(4)
شبی پیامبر خدا(صلیاللهعلیهوآله) نماز عشاء میخواند و سجدهای طولانی به جا آورد. پس از پایان نماز، دلیل را از حضرتش پرسیدند، فرمود: پسرم حسن، بر پشتم نشسته بود و ناراحت بودم كه پیادهاش كنم.(5)
انس بن مالك نقل میكند كه: رسول الله(صلیاللهعلیهوآله) دربارهی امام حسن(علیهالسلام) به من فرمود:
ای انس! حسن فرزند و میوهی دل من است، اگر كسی او را اذیت كند، مرا اذیت كرده و هر كس مرا بیازارد، خدا را اذیت كرده است.(6)
پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) دربارهی امام حسن(علیهالسلام) فرمود:
حسن فرزند و میوهی دل من است، اگر كسی او را اذیت كند، مرا اذیت كرده و هر كس مرا بیازارد، خدا را اذیت كرده است.
زینب دختر ابو رافع میگوید: حضرت زهرا(سلام الله علیها) در هنگام بیماری رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) هر دو فرزندش را نزد پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) آورد و فرمود: اینان فرزندان شما هستند. اكنون ارثی به آنان بدهید. حضرت فرمود:
«شرف و مجد و سیادتم را به حسن(علیهالسلام) دادم و شجاعت وجود خویش را به حسین(علیهالسلام) بخشیدم.»(7) البته باید در این مورد توضیحی بدهیم و آن این که اگر پیامبر اکرم فرمودند که شرف و مجد و سیادتم را به حسن دادم؛ به این معنا نیست که این خصوصیات در امام حسین(علیهالسلام) وجود ندارد و یا شجاعت در امام حسن(علیهالسلام) وجود ندارد؛ بلکه ائمه اطهار به عنوان انسانهای کامل، تمام فضائل را دارا هستند ولی برخی از صفات در ائمه اطهار ظهور بیشتری پیدا کرده است.
گروه دین و اندیشه تبیان
مهری هدهدی
1 ـ البدایة والنهایة، ج 8 .
2 ـ الاستیعاب، ج 2.
3 ـ مسند احمد حنبل، ج5، ص 44.
4 ـ البدایة و النهایة، ج 8 .
5 ـ الاصابه، ج2.
6 ـ كنزالعمال، ج6، ص222 .
7 ـ ترجمه اعلام الوری، ص304، طبرسی .