تبیان، دستیار زندگی
توی حیاط یک خانه‏ی قدیمی، دوتا درخت بزرگ بود. یکی این طرف حیاط و یکی دیگر آن طرف حیاط.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آرزوی مورچه‏ی قرمز
آرزوی مورچه ی قرمز

توی حیاط یک خانه‏ی قدیمی، دوتا درخت بزرگ بود. یکی این طرف حیاط و یکی دیگر آن طرف حیاط.

چند تا مورچه نزدیک درخت این طرف حیاط، توی باغچه زندگی می‏کردند. یک روز مورچه‏ی قرمز که از همه کوچک‏تر بود، به مادرش گفت: «ای کاش می‏شد به باغچه آن طرف  حیاط می‏رفتم تا از درخت بزرگش بالا بروم. به نظر من دنیا از آن طرف حیاط خیلی قشنگ‏تر است!» مادر مورچه‏ی قرمز آهی کشید و گفت: «فکر خوبیه. اما تا وقتی که این مرغ و خروس‏ها توی حیاط هستند، نمی‏توانی از آنجا عبور کنی.

همین چند روز پیش که من از لانه کمی دور شدم، چیزی نمانده بود که غذای آقا خروسه بشوم...» مورچه‏ی قرمز که ناامید شده بود، با ناراحتی مشغول پیدا کردن غذا شد.

آرزوی مورچه ی قرمز

تا اینکه یک روز اتفاق جالبی افتاد! آن روز زنی با یک طناب بلند و یک سبد لباس به آنجا آمد. بعد یک سرطناب را به درخت این طرف حیاط بست و سر دیگر طناب را به درخت آن طرف حیاط .

لباس‏ها را هم یکی یکی پهن کرد روی طناب و رفت. مورچه‏ی قرمز که از لای برگ‏ها نگاه می‏کرد؛ با خودش گفت: «به به، چه راه خوبی! حالا می‏توانم خودم را به درخت آن طرف حیاط برسانم.»

مورچه‏ی قرمز خودش را به طناب رساند و از روی آن شروع به حرکت کرد.  باد آرام وزید و طناب و لباس‏ها را تکان داد.

مورچه‏ی قرمز کمی جلوتر رفت و به لباس سبز رسید. روی لباس پر بود از گل‏های قشنگ، مثل یک دشت سر سبز و پر از گل. باد تندتر شد و طناب و لباس‏ها را شدیدتر تکان داد. اما مورچه‏ی قرمز که هدفش رسیدن به آن درخت بود، محکم‏تر به لباس چسبید تا باد آرام شود. کمی جلوتر که رفت، راه تمام شد و مورچه قرمز به آرزویش رسید.

حالا چند روز است که مورچه‏ها پشت سر هم از بالای سر مرغ و خروس‏ها راه می‏روند.

آن طرف دنیا از بالای درخت آن طرف حیاط، واقعاً جالب و دیدنی بود...!

الهام شهرابی

کیهان بچه‏‏ها

تنظیم:بخش کودک و نوجوان

**************************************

مطالب مرتبط

موش کوچولوی گرسنه

قوقولی قوقو

این طوری بهتر است!

داستان بز دانا

آش

لنگه جوراب

منزل نو مبارک

دوستی ها

مامان گنجشک کوچولو!

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.