تبیان، دستیار زندگی
ساده لوحی مبلغی پول به دست آورده بود و خیال داشت آن را در جایی امن مخفی کند. بالاخره بعد از مدتی فکر کردن به این نتیجه رسید که بهتر است پول را داخل کیسه‏ای، در مطبخ پنهان کند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

گوسفندی که سکه ها را خورد
گوسفندی که سکه ها را خورد

ساده لوحی مبلغی پول به دست آورده بود و خیال داشت آن را در جایی امن مخفی کند. بالاخره بعد از مدتی فکر کردن به این نتیجه رسید که بهتر است پول را داخل کیسه‏ای، در مطبخ پنهان کند.

ولی بعد از لحظه‏‏‏ای با خود گفت: «مطمئناً دزدها جای پول‏ها را می‏یابند.»

با این فکر به مطبخ برگشت و پول‏ها را با خود به اتاق دیگری برد و زیرفرش گذاشت. اما باز هم از ترس اینکه دزدها محل پول‏ها را پیدا کنند، آنها را از زیر فرش هم در آورد.

بعد با خود فکر کرد که بهترین و امن‏ترین محل را پیدا کند. بالاخره فکر بکری به سرش زد؛ کیسه پول‏ها را به صحرایی که در کنار خانه‏اش قرار داشت، برد.

در صحرا تپه‏ای مرتفع بود. ساده لوح از آن بالا رفت و به نوک بلندی رسید. بعد هم با عجله گودالی در زمین کند و کیسه را داخل گودال انداخت و با خاک رویش را پوشاند.

پس از پایان این کار، خوشحال و راضی از اینکه توانسته است جای خوبی برای پول‏هایش پیدا کند، به خانه برگشت. غافل از اینکه یک دزد تمام مدت با زیرکی او را زیر نظر دارد. بعد از رفتن ساده لوح، دزد کیسه را از زیر خاک در آورد و محتویات آن را داخل جیب‏هایش خالی کرد و مشتی پشگل گوسفند در کیسه ریخت و درش را بست و دوباره کیسه را در جای اولش گذاشت.

گوسفندی که سکه ها را خورد

تقریباً دو ، سه روز از این جریان گذشت که ساده لوح با فکر سرکشی به پول‏ها سوار بر الاغش، راه صحرا را پیش گرفت.

زمانی که به تپه رسید، با اشتیاق زیاد از الاغ پیاده شد و فوراً سر وقت کیسه‏اش رفت.

اما وقتی به جای دیدن پول‏ها، چشمش به پشگل‏های گوسفند افتاد، با تعجب گفت:

« خیلی جالب است! دوست دارم بدانم این گوسفند چه‏طور خود را به اینجا رسانیده و پول‏های مرا برداشته!»

دزد بی‏گناه

شبی الاغ چوپانی را از طویله‏اش دزدیدند. صبح روز بعد، هنگامی که چوپان از ماجرا باخبر شد، سراسیمه برای پیدا کردن حیوان از در و همسایه شروع کرد به سوال که آیا آنها الاغش را دیده‏اند یا نه؟

مردم به جای کمک کردن به چوپان، همه با هم او را سرزنش می‏کردند: «چرا این‏قدر خوش خواب هستی؟! چرا در طویله را قفل نکردی؟! چرا اصلاً مراقب نبودی؟! چرا دزد را دستگیر نکردی و ... ؟!»

چوپان که از شنیدن و جواب دادن به این چیزها مستاصل شده بود، فریاد زد: «ای وای! با این وصف تمام گناه به پای من نوشته شد و آن دزد نابکار بی‏گناه است.»

تنظیم:بخش کودک و نوجوان

*********************************

مطالب مرتبط

الاغ باسواد تیمور لنگ

با شکم گرسنه نباید آب خورد (طنز)

بهایی سنگین

کدخدا و دوستش

بار خر روی دوش قاطر

کلاغ و کوزه

درس خوب

مگس نامرد

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.