تبیان، دستیار زندگی
پس از رفع خطر پیغمبر از غار بیرون آمد و دید كه چوپانى به نام «ابن اریقط‏» پیش مى‏آید. پیغمبر او را خواست و از وى تضمین گرفت كه خبر او را به اهل مكه نرساند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سعادتی برای چوپان
سعادتی برای چوپان

پس از رفع خطر پیغمبر از غار بیرون آمد و دید كه چوپانى به نام «ابن اریقط‏» پیش مى‏آید. پیغمبر او را خواست و از وى تضمین گرفت كه خبر او را به اهل مكه نرساند.

چوپان پرسید: قصد كجا دارید؟ حضرت فرمود: یثرب. چوپان گفت: من شما را از راهى خواهم برد كه هیچ كس اطلاع نیابد.

پیغمبر فرمود: پس برو به شهر و به على بگو توشه و شترى براى من تهیه كند و بیاورد. ابوبكر هم گفت: سرى هم به خانه ما بزن و به دخترم اسماء بگو توشه و دو شتر براى من آماده سازد و عامر بن فهیره آنها را بیاورد. عامر غلام ابوبكر و مسلمان بود.

ابن اریقط به مكه آمد و على علیه السلام را دید و پیغام رسول خدا را رسانید. به خانه ابوبكر هم رفت و سفارش ابوبكر را به دخترش گفت و به دنبال آن على علیه السلام و عام بن فهیره و ابن اریقط با توشه و شتران سر رسیدند.

در آنجا به گفته شیخ طوسى در «امالى‏» پیغمبر پس از تحویل گرفتن آنچه على علیه السلام آورده بود به وى فرمود: یا على! ما به سوى مدینه هجرت مى‏كنیم تو برگرد به مكه و در روز روشن با صداى رسا اعلام كن كه محمد از شهر خارج شده، هر كس امانتى در نزد او دارد یا از وى طلبكار است، بیاید و امانت و طلب خود را بگیرد. پس از استرداد امانات مردم و پرداختن قرض‏هاى من، وسیله مسافرت دخترم زهرا و مادرت فاطمه دختر اسد، و هر كس از بنى هاشم را كه مایل به هجرت باشد فراهم كن و با خود به مدینه بیاور، و بدان كه دیگر گزندى به تو نخواهد رسید.

على علیه السلام به مکه بازگشت و پیغمبر با راهنماى خود ابن اریقط رهسپار مدینه شدند. در میان راه به خیمه «ام معبد» در آمدند و آن زن با كمال از آنها پزیرائى نمود كه خود داستانى مفصل دارد.

پیغمبر در روز 12 ماه ربیع الاول سال یازدهم وارد حومه مدینه و دهكده «قبا» شد. مردم مدینه كه اطلاع یافتند پیغمبر وارد خواهد شد، مرد و زن و پیر و جوان همراه مسلمانان مهاجر تا قبا به استقبال آمده بودند، و چون پیغمبر را دیدند هلهله كنان شادى‏ها نمودند.

زنان و دختران و كودكان مدینه در پشت ‏بامها با صداى بلند سرود پرشور و دلنشینی را مى‏خواندند.

پیغمبر ضمن قدردانى از مردم مدینه از پیران و زنان و كودكان خواست تا به شهر برگردند، و خود با بقیه مردم مدینه و مهاجرین چند روز در قبا ماند، تا اینكه على علیه السلام از مكه رسید و با رسیدن وى پیغمبر آماده شد تا وارد مدینه شود.

ادامه دارد.....

به نقل از کتاب تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت تألیف علی دوانی

تنظیم:بخش کودک و نوجوان

*********************************

مطالب مرتبط

جای پای حضرت ابراهیم(علیه السلام)

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.