تبیان، دستیار زندگی
قرآن داراى دو خصوصیت است: یكى خصوصیت محتواى مطالب كه از آن تعبیر به حقانیت مى‏كند،و دیگر زیبایى. قرآن نیمى از موفقیت‏ خودش را از این راه دارد كه از مقوله زیبایى و هنر است. قرآن فصاحتى دارد فوق حد بشر، و نفوذ خود را مرهون زیبایى‏اش است. (فصاحت و زیبایى
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

فصاحت و زیبایى قرآن

قرآن ، تسبیح

قرآن داراى دو خصوصیت است: یكى خصوصیت محتواى مطالب كه از آن تعبیر به حقانیت مى‏كند،و دیگر زیبایى.

قرآن نیمى از موفقیت‏ خودش را از این راه دارد كه از مقوله زیبایى و هنر است. قرآن فصاحتى دارد فوق حد بشر، و نفوذ خود را مرهون زیبایى‏اش است. (فصاحت و زیبایى سخن، خودش بهترین وسیله است ‏براى اینكه سخن بتواند محتواى خودش را به دیگران برساند.) و خود قرآن كریم به این زیبایى و فصاحت‏خودش چقدر مى‏نازد و چقدر در این زمینه‏ها بحث مى‏كند، و اصلا راجع به تاثیر آیات قرآن در خود قرآن چقدر بحث‏شده است! این تاثیر،مربوط به اسلوب قرآن یعنى فصاحت و زیبایى آن است.

اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ كِتَابًا مُّتَشَابِهًا مَّثَانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ ذَلِكَ هُدَى اللَّهِ یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشَاء (1) .

این حقیقتى را كه وجود داشته و دارد، قرآن بیان مى‏كند: نیكوترین و زیباترین سخنان، كتابى است مثانى (كه مقصود از«مثانى‏» هر چه مى‏خواهد باشد)، تقشعر منه جلود الذین یخشون ربهم آنهایى كه یك عاطفه از خشیت پروردگار در دلشان هست،وقتى كه قرآن را مى‏شنوند به لرزه در مى‏آیند،پوست‏بدنشان مرتعش مى‏شود، ثم تلین جلودهم و قلوبهم الى ذكر الله .

و در آیه دیگرى مى‏فرماید:

 إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَكَّلُونَ (2) .

یا در آیاتى،از افرادى یاد مى‏كند كه هنگام شنیدن قرآن بر روى زمین مى‏افتند: یخرون للاذقان سجدا (3) و یا در باره بعضى مسیحیان مى‏گوید: اذا سمعوا ما انزل الى الرسول ترى اعینهم تفیض من الدمع (4) وقتى كه آیات قرآن را مى‏شنوند اشكهایشان جارى مى‏شود.

اصلا انقلاب حبشه چگونه رخ داد؟ انقلاب حبشه را چه چیز آغاز كرد؟حبشه چرا مسلمان شد و منشا اسلام حبشه چه بود؟ آیا غیر از قرآن و زیبایى قرآن بود؟ آن داستان مفصل كه جعفر بن ابیطالب در حبشه وارد آن مجلس مى‏شود- كه با یك یبت‏خیلى به اصطلاح سلطنتى به وجود آورده بودند- و بعد شروع مى‏كند آیات قرآن (سوره طه) را خواندن و جلسه را یكجا منقلب مى‏كند، چه بود؟! قرآن از نظر بیان و فصاحت، روانى و جاذبه و قدرت تاثیر به گونه‏اى ساخته شده است كه روى دلها اینچنین اثر مى‏گذارد.

قرآن داراى دو خصوصیت است: یكى خصوصیت محتواى مطالب كه از آن تعبیر به حقانیت مى‏كند،و دیگر زیبایى. قرآن نیمى از موفقیت‏ خودش را از این راه دارد كه از مقوله زیبایى و هنر است. قرآن فصاحتى دارد فوق حد بشر، و نفوذ خود را مرهون زیبایى‏اش است.

زیبا خواندن قرآن

باز مساله دیگرى عرض بكنم: خود قرآن خواندن چطور؟ البته قرآن مثل اذان نیست. براى اذان یك نفر بالاى ماذنه مى‏رود و اذان مى‏گوید، و گفته‏اند مؤذن باید یت‏ باشد. ولى قرآن را همه مى‏خوانند، همه كسانى كه مى‏خوانند، موظفند آن را هر چه مى‏توانند زیبا بخوانند. این، هم در روح قارى بهتر اثر مى‏گذارد و هم در روح شنونده. این مساله ترتیل در قرآن و رتل القرآن ترتیلا (5) یعنى چه؟ یعنى وقتى كه كلمات را مى‏خوانى آنقدر تند نخوان كه چسبیده به یكدیگر باشد، آنقدر هم بین آنها فاصله نینداز كه این كلمه از آن كلمه بى خبر باشد،طورى این كلمات را بخوان كه حالت القائى داشته باشد،طورى بخوان كه گویى خودت دارى با خودت حرف مى‏زنى.به قول عرفا انسان همیشه باید قرآن را طورى بخواند كه فرض كند گوینده خداست و مخاطب خودش،و خودش مستقیما دارد این سخن را از خدا مى‏شنود و تلقى مى‏كند.

اقبال لاهورى مى‏گوید پدرم سخنى به من گفت كه در سر نوشت من فوق العاده اثر بخشید. مى‏گوید: روزى در اتاق خود نشسته و مشغول خواندن قرآن بودم. پدرم آمد از جلوى اطاق من بگذرد،رو كرد به من و گفت:محمد!قرآن را آنچنان بخوان كه گویى بر خودت نازل شده است.از آن وقت،من هر گاه به آیات قرآن مراجعه مى‏كنم و آنها را مطالعه مى‏كنم، چنین فرض مى‏كنم كه این خداى من است كه با من كه محمد اقبال هستم دارد حرف مى‏زند.

در حدیث داریم: «تغنوا بالقرآن‏» (6) كه چندین حدیث دیگر بدین مضمون داریم. قدر مسلم، مقصود این است كه قرآن را با آهنگ هاى بسیار زیبا بخوانید. البته آن آهنگ هایى كه مناسب لهو و لعب و شهوت آمیز و شهوت آلود است، بالضروره حرام و نا مشروع است، ولى هر آهنگى متناسب با حالتى براى انسان است.

قرآن خواندن

اوایلى كه ما طلبه بودیم، در مشهد، پیرمردى بود كه به او آقا سید محمد عرب مى‏گفتند و قارى قرآن بود. این مرحوم آقا سید محمد عرب مرد بسیار متدینى بود و مورد احترام همه علماى مشهد.شاگردان زیادى در قرائت قرآن تربیت كرد و قرائت را به دو گونه تعلیم مى‏داد: یكى اینكه قواعد علم قرائت را مى‏آموخت- كه متاسفانه در ایران نیست و در كشورهاى عربى بالخصوص مصر رایج است-و دیگر اینكه چندین آهنگ داشت (رسما به نام آهنگ) كه اینها را در مسجد گوهر شاد تعلیم مى‏داد. آن روزها آهنگ هایى بود كه اسم آنها شبیه اسم آهنگ هاى موسیقى بود،ولى آهنگ هاى قرآنى بود. شاگردان او این آهنگ هاى لطیف قرآنى را مى‏آموختند.

این خودش یك مطلبى است و باید هم چنین باشد. یكى از معجزات قرآن، آهنگ پذیرى آن است، آنهم آهنگهاى معنوى و روحى نه آهنگ هاى شهوانى، كه در این مورد یك متخصص باید اظهار نظر كند.

قرآن عبد الباسط چرا این قدر در تمام كشورهاى اسلامى توسعه پیدا كرده است؟ براى اینكه عبد الباسط با صدا و آهنگ عالى و با دانستن انواع قرائتها و آهنگها و شناختن اینكه هر سوره‏اى را با چه آهنگى باید خواند،مى‏خواند،فرض كنید خواندن سوره ‏«شمس‏» یا «و الضحى‏» با چه آهنگى مناسب است.

در حدیث،در باره بسیارى از ائمه اطهار از جمله راجع به حضرت سجاد علیه السلام و حضرت باقر علیه السلام داریم كه اینها وقتى قرآن مى‏خواندند آن را با صدا و آهنگ بلند و دلپذیر مى‏خواندند به طورى كه صدایشان به درون كوچه مى‏رسید و هر كسى كه از آن كوچه مى‏گذشت،همان جا مى‏ایستاد به طورى كه در مدتى كه امام در خانه خودش قرآن را با آهنگ لطیف و زیبا قرائت مى‏كرد،پشت در خانه جمعیت جمع مى‏شد و راه بند مى‏آمد. حتى نوشته‏اند آبكش ها (7) كه زیاد هم بودند در حالى كه مشك به دوششان بود، وقتى مى‏آمدند از جلوى منزل امام عبور كنند، با شنیدن صداى امام پاهایشان قدرت رفتن را از دست مى‏داد و با همان بار سنگین مشك پر از آب بر دوش مى‏ایستادند كه صداى قرآن را بشنوند تا وقتى كه قرآن امام تمام مى‏شد. همه اینها چه را مى‏رساند؟ استفاده كردن از وسایل مشروع براى رساندن پیام الهى. چرا امام قرآن را با آهنگ بسیار زیبا و لطیف مى‏خواند؟ او مى‏خواست‏به همین وسیله تبلیغ كرده باشد، مى‏خواست قرآن را به این وسیله به مردم رسانده باشد.

تنظیم : گروه دین و اندیشه - مهدی سیف جمالی

منبع: مطهرى، مرتضى، مجموعه آثار، ج 17، 336


1) زمر/23.

2) انفال/2.

3) اسراء/107.

4) مائده/83.

5) مزمل/4.

6) بحار الانوار،ج 92/ص 191،جامع الاخبار،فصل 23(ص 57).

7) در قدیم معمول بود كه اشخاصى مشك به دوش مى‏گرفتند و مى‏رفتند از چاهها آب مى‏كشیدند و به منازل مى‏بردند.در مدینه فقط چاه بود و نهر نبود،هنوز هم نهر نیست.