تبیان، دستیار زندگی
حدس زدم هواپیماهای دشمن آمده اند و من متوجه نشده ام و حالا دارند با تیربار به طرفم شلیک می کنند. زدم روی ترمز و پریدم پایین.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

خاطرات ویژه از بمب های شیمیایی

اولین بمب شیمیایی :

سلاح های شیمیایی

... جزیره مجنون که آزاد شد، من هم جزو اکیپ های جمع آوری غنائم و تجهیزات، به آنجا اعزام شدم.

یکی از روزهای آخر ماموریت، در حالی که یک کانتینر12 متری را بُکسل کرده بودم به پشت خودوری تویوتا و داشتم برمی گشتم به طرف مقر، وسط های راه دیدم جلوی ماشین یک چیزهایی است درست مثل حباب روی سطح آب.

حدس زدم هواپیماهای دشمن آمده اند و من متوجه نشده ام و حالا دارند با تیربار به طرفم شلیک می کنند. زدم روی ترمز و پریدم پایین. تا پیاده شدم هواپیماها، اطرافم را بمباران کردند. سریع رفتم زیر تویوتا تا حداقل سنگری داشته باشم. بمب ها صدای چندانی نداشتند وقت منفجر شدن به یکباره نفسم تنگ شد. پیش خودم گفتم؛ حتماً از گاز باروت است.

بمباران که تمام شد آمدم بیرون. هنوز نفسم تنگ بود. بی توجه نشستم پشت فرمان و به مقر رفتم. می خواستم کانتینر را جا به جا بکنم که هواپیماها دوباره آمدند. به قدری سریع که حتی فرصت نکردم از ماشین پیاده شوم. بمباران کردند. یک بمب درست افتاد روی صندلی گریدری که نزدیکم بود. دوباره احساس نفس تنگی کردم، این بار شدیدتر از بار اول. تا آن زمان عراق آن صورت از بمب شیمیایی استفاده نکرده بود و به همین خاطر هیچکداممان از این سلاح اطلاع کاملی نداشتیم. هر چه زمان بیشتر می گذشت حالم بدتر می شد. شب حالم به قدری خراب بود که بچه ها من را به بیمارستان منتقل کردند و اینگونه بود که سرفه و خلط های شیمیایی رفیق راه زندگی ما شد.

راوی: سید محمد رضا تقوی

مسئول اورژانس یک نگاه به بچه ها کرد. بعد سرش را انداخت پایین. گفت ( من یکی می مونم.)

بقیه هم ماندند. عملیات که فروکش کرد، اورژانس را تعطیل کردند. یک جا رفتند بیمارستان .

خاطرات یكی از پزشكان سوئدی از رزمندگان شیمیایی شده ایران در جنگ تحمیلی :

«پروفسور یوستا آرتورسون» از خاطراتش می نویسد: در 27 فوریه سال 1984 پنج نفر از رزمندگان ایرانی كه در جنگ با عراق دچار مصدومیت شده بودند در شبی تاریك و سرد به فرودگاه آرلاندو سوئد رسیدند. هیچ كدام به زبان ما حرف نمی‌زدند و ما نمی‌دانستیم كه از كجا آمده‌اند و چه بر سرشان آمده است.؟ فقط پمادهایی به پوستشان مالیده شده و دیگر هیچ اقدامی انجام نگرفته بود. تاول‌های زیادی روی پوست سربازان جوان دیده می‌شد كه ما را به شدت متاثر كرد.

مترجمی در آنجا حضور نداشت. بنابراین من نقشه‌ای آوردم و خواستم جایی را كه آنها از آنجا آمده‌اند با دست نشان دهند و آنها دست روی ایران گذاشتند.

سلاح شیمیایی

سربازان خونریزی زیادی داشتند و بعضی تمام بدنشان سوخته بود. دو تن از آنها 17 ساله، دو تن دیگر 23 ساله و یكی از سربازان 21 ساله بودند. سه نفر آنها به خاطر استنشاق گاز خردل آسیب ریوی هم دیده بودند كه هر سه در بیمارستان شهید شدند.

با ورود پنج بیمار به بیمارستان، ما به سرعت اقدامت درمانی را آغاز كردیم. از اكسیژن، پماد و دیگر داروهای لازم استفاده كردیم.

به تغذیه آنها رسیدگی كردیم و یكی از آنها را دیالیز نمودیم و در ICU قراردادیم. مغز استخوان آنها آسیب دیده و سلول‌های خونی‌شان كم شده بود. در دو نفری كه زنده ماندند به تدریج مغز استخوان ترمیم شد.

سه نفری كه جان باختند دچار قطع فعالیت مغز استخوان، ریه، كبد و كلیه شدند و بعد از مدتی تمام سیستم بدنی آنها از كار افتاده و عفونت در تمام بدنشان گسترش یافت. نمونه‌هایی از این بیماران گرفتیم و به بیمارستانی در بلژیك فرستادیم تا بفهمیم چه اتفاقی برای این پنج نفر افتاده است.؟

نتیجه‌ای كه حاصل شد به ما فهماند بدون شك گاز خردل، سیاناید و دیگر مواد شیمیایی باعث بروز این مشكلات شده است . در حالیكه غربی‌ها می‌گفتند بر اثر حادثه‌ای در یك كارخانه این مواد پراكنده شده است و هیچ سلاح شیمیایی در كار نبوده است.

ما خیلی متاثر شدیم با ده نفر از اساتید دانشگاه بیانیه‌ای صادر كرده و به عراق فرستادیم و مخالفت خود را با استفاده از اینگونه سلاح‌ها اعلام كردیم و خواستار توقف استفاده از آنها شدیم ولی هیچ وقت پاسخی دریافت نكردیم.

من یکی می مونم :

از اولین گازهایی که دشمن علیه ما استفاده کرد، گاز اعصاب بود .

بچه ها معتقد بودند بهتر است اورژانس تعطیل شود. مسئول اورژانس از روی نقشه یک کم حساب و کتاب کرد.  گفت ( فکر نکنم.)بعد به قرارگاه بی سیم زد که ( منطقه را شیمیایی کرده ند. بهتره اورژانس را تخلیه کنیم.)

جواب دادند ( اون جا اورژانس اصلیه. نمی شه.)

مسئول اورژانس یک نگاه به بچه ها کرد. بعد سرش را انداخت پایین. گفت (( من یکی می مونم.))

بقیه هم ماندند. عملیات که فروکش کرد، اورژانس را تعطیل کردند. یک جا رفتند بیمارستان مریوان، بستری شدند. از آنجا هم سنندج. بعد هم تهران. بخش مصدومین شیمیایی.

بوی شکلات :

توانمندی شیمیایی عراق مدیون چه کسانی بود؟

از اولین گازهایی که دشمن علیه ما استفاده کرد، گاز اعصاب بود. در همین عملیات به علت اینکه بچه ها هنوز آشنایی کاملی با مواد شیمیایی نداشتند، اتفاقات جالبی رخ می داد، از جمله اینکه روز اول که عراق منطقه را شیمیایی کرد، بوی خوشی به مشام رسید. بچه ها می گفتند که کارخانه شکلات سازی عراق را منهدم کرده اند و این بوی کارخانه است، در صورتی که بوی گاز شیمیایی بود و کسی هم آشنایی به آن نداشت.

امدادهای غیبی برای ما امری حیاتی است که نمونه آن را به دفعات در عملیات های مختلف مشاهده نموده ایم.

در عملیات والفجر 8 منطقه درگیری وسعت کوچکی داشت و حملات دشمن هم بسیار زیاد بود. تقریباً روز سوم عملیات بود که دشمن با 30 فروند هواپیما منطقه را آلوده به مواد شیمیایی نمود. حجم و وسعت آن به حدی بود که تا این سوی اروند رود هم کشیده شده بود و تا مدت 3 روز کسی نمی توانست تکان بخورد. همه مستاصل شده بودند و هیچ کس با هیچ وسیله ای قدرت پاکسازی منطقه را نداشت.

خداوند مانند همیشه به یاری رزمندگان اسلام آمد و مدت 2 روز منطقه را باران شدیدی فرا گرفت که به غیر از آن با چیزی دیگر نمی توانستیم رفع آلودگی کنیم.


منبع :

سایت قربانیان سلاح های شیمیایی

تنظیم برای تبیان :

بخش هنر مردان خدا - سیفی