تبیان، دستیار زندگی
مهره ی کثیف و بی اراده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

امیرعباس هویدا
امیر عباس هویدا

مُهره ی کثیف و بی اراده

پدربزرگ هویدا، میرزا رضا قناد از بهائیان مخلص و فداکار و مجذوب عباس افندی است. او که از غضب مردم مسلمان بیم و هراس داشت از ایران به عکا رفت و مستخدم و نوکر دستگاه عباس افندی شد. عباس افندی، حبیب الله پسر میرزا رضا قناد را که پدر وزیر فعلی دارائی بود مشغول تحصیل کرد و دو سال هم او را به هزینه ی خود برای ادامه ی تحصیل به اروپا فرستاد و او به زبانهای انگلیسی و فرانسه تسلط پیدا کرد و به تهران آمد و در دستگاه سردار اسعد بختیاری نفوذ کرد و مترجم شد و در روزنامه رعد نیز سمت مترجمی گرفت و در همین هنگام لقب عین الملک گرفت.

عین الملک دو پسر داشت یکی به نام امیرعباس و دیگری بنام فریدون هویدا، امیرعباس به پیروزی مسلک و عقیده پدر خویش با سران بهائی نزدیک شد و از هیچگونه خدمتگزاری در راه ترویج مسلک بهائی فروگذار نمی کرد. او به حکم سابقه پدر وارد خدمت در وزارت خارجه شد و بخاطر سابقه دوستی که با آقای عبدالله انتظام، وزیر امورخارجه وقت، داشت به سر کنسولگری ایران در هامبورگ منصوب گردید. در مدت مسئولیت او در هامبورگ مقادیر زیادی از تذکره های سفید در بایگانی مفقود شد که بعد معلوم گردید تمام سرمایه دارانی که در هامبورگ محکومت هایی پیدا کرده بودند با در دست داشتن همین تذکره ها فرار کرده اند. بعد از این جریان هویدا به ترکیه (آنکارا) منتقل شد که در زمان مأموریت او در ترکیه تعداد زیادی از خانواده های بهائی ایران به ترکیه مهاجرت کردند و به فعالیت پرداختند. ترکیه با وقوف بر این مسأله جمعی از آنان را بازداشت  از دولت ایران خواست که وی را تغییر دهند. انتظام بار دیگر به کمک هویدا آمد و او را به شرکت ملی نفت منتقل نمود. او با منصور سابقه دوستی داشت بعلاوه چون قرار بود به زودی نسبت سببی پیدا کنند یعنی با جناب آقای نخست وزیر (حسنعلی منصور) باجناق شود و دوستی کهنه تبدیل به خویشاوندی گردد لذا در دولت او به سمت وزیر دارائی منصوب گردید. پس از ترور حسنعلی منصور در تاریخ 7/11/1343 به نخست وزیری رسید و تا دوران اوج گیری انقلاب اسلامی در این سمت باقی ماند. وی در یک مانور نمایشی توسط دولت شاه دستگیر و زندانی شد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، فرصت و امکان فرار نیافت و توسط دادگاه انقلاب اسلامی محکوم به اعدام گردید.

وی در یک مانور نمایشی توسط دولت شاه دستگیر و زندانی شد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، فرصت و امکان فرار نیافت و توسط دادگاه انقلاب اسلامی محکوم به اعدام گردید

رفتار بی شرمانه

امیرعباس هویدا، به عنوان یک «هم جنس گرا» نه تنها در میان «خواص» درباری بلکه در سطح جامعه نیز شهرت کافی داشت و محمدرضا پهلوی از این شهرت به خوبی آگاه بود. ابقاء چنین نخست وزیری عمق تباهی اخلاقی شاه و وابستگان او اوج بی اعتنائی آنها را به کرامت انسانی و ارزشهای اخلاقی و فرهنگی جامعه نشان می دهد و این باور را تقویت می کند که آنان برای هدم اساس اسلام و تحمیل فرهنگ مبتذل غرب از هیچ اقدامی رویگردان نبوده اند.

فردی بنام خلیل انقلاب آذر نامه ای برای هویدا ارسال داشته در پرونده ساواک وی ضبط است ظاهراً نویسنده نامه از هویدا درخواستی داشته ولی از یک پیشنهاد ناشایست او برآشفته و نخست وزیر «آریامهر» را مورد عتاب های تند قرار داده است.

امیر عباس هویدا

4/7/44 – آقای عباس هویدا

من به قدر امکان به اعصاب خود فشار آوردم و حوصله به خرج دادم بلکه این نامه عتابی و عبرت انگیز را برای شما ننویسم ولی ممکن نگردید. شما فردی هستید نه خانواده دارید و نه مردی و نه تقوا و نه نجابت، شما مصداقی از افرادی هستید که امیرالمؤمنین با بیان فصیح خود تعریف کرده است «وقتی برتری و فضیلت در اجتماع فراموش شود اوباش و اشرار پا بر سر حکومت گذارند و زمام امور به مشت گیرند و بر ارباب دین و فرهنگ حکومت کنند». رفتار بیشرمانه شما با من نشان داد که شما هیچگونه علقه و رابطه قلبی و معنوی با فرزندان ایرانی ندارید. شما اسماً ایرانی ولی رسماً ایرانی نیستید. شما با من که سراسر عمر خود را به شرافت گذرانده و هرگز حتی یک لحظه جبهه مبارزه با ظلم و ظالم را ترک نگفته ام و از سلاله قهرمانهائی چون بابک ها، کوراوغلی ها، ستارخان ها، پسیان ها، خیابان ها و الخ هستم آن چنان رفتار بیشرمانه و نانجیبانه کردید که دود از سر و فریاد از دل برخاست. حوادث ایام و گردش روزگار تو را بر اریکه امیرکبیر نشاند که در خواب هم نمی دیدی. همان امیری که اهل آشتیان بود ولی تربیت شده آذربایجان و پرورده ی سرزمین قهرمان ها بود. با این وصف شما خجالت نکشیدید و حیا ننمودید نسبت به کسی که از لحاظ دانشف اخلاق و شخصیت بر شما برتری دارد و در مقام استاد بود به وسیله مرد شریفی پیشنهاد بیشرمانه دادید و مرا به انجام عمل بیشرمانه دعوت کردید. زهی رذالت! زهی بیشرمی! تنها اشتباه و گناه من این بود که خواسته بودم امر مشکل و خطیری را بر من محول نمائید تا کار نمونه انجام دهم و سرمشق اشخاص بیچاره و زاری که در مقام و مسند چاره جویان نشسته اند باشم...


منبع: کتاب قصه ها و غصه ها(جلد اول)

تنظیم برای تبیان: عطاالله باباپور