قسم به آنکه کنون خفته در لحد خاموش
چراغ خون شهیدان نمی شود خاموش
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : چهارشنبه 1388/11/14
فصل پرواز فقط فوز شهادت مى خواست

شهید! ای به شط نور شستشو كرده |
نماز وصل به محراب عشق آورده |
چو سوخت پرده جسمت در التهاب عروج |
شگفت بر لب جانت حدیث ناب عروج |
كنایتی ست كه با آب خنجر جلاد |
ز باغ جان تو جوشد جوانه میلاد |
لطافتی ست دلت را چنان لطافت نور |
كه رفته ای شب تاریك تا ضیافت نور |
ز قید فرع گسستی به اصل پیوستی |
به بزم قرب به معراج وصل پیوستی |
بلوغ خلسه روحانی ات مبارك باد |
نبوغ رجعت پنهانی ات مبارك باد |
قسم به شمع كه در محفل شهادت سوخت |
قسم به عشق كه این شیوه را به ما آموخت |
قسم به آنكه كنون خفته در لحد خاموش |
چراغ خون شهیدان نمی شود خاموش |
زكریا اخلاقی
كه را روى این دست ها مى برند؟ |
خدایا مگر عشق را مى برند؟ |
كسى نیست آیا كه گوید به من |
تن بى كفن را كجا مى برند؟ |
چه در مخملى سبز پیچیده اند |
كه او را به باغ خدا مى برند؟ |
به دوش نسیم سحرگاه عشق |
شهید مرا تا كجا مى برند؟ |
من و كوچه سرد و غمگین تو |
تو را از نگاهم چرا مى برند؟ |
چرا خون نگریم مگر مى شود |
عزیز مرا سر جدا مى برند |
عبدالحسین رحمتى

چقدر شعر نگفتیم كه فرصت مى خواست |
چقدر ما نسرودیم كه جرأت مى خواست |
چقدر در غم پرواز نشستیم و نمى دانستیم |
فصل پرواز فقط فوز شهادت مى خواست |
عقل مى گفت: برو اصل ارادت كافى است |
عشق مى گفت: كه اى كاش ارادت مى خواست |
پشت بر عشق نمودى دگر این بار مگوى |
باز از عطر دعایى كه اجابت مى خواست |
اگر اى دوست تو را دیر زیارت كردم |
به خدا دیدن چشمان تو فرصت مى خواست |
عبدالحسین رحمتى
تنظیم برای تبیان :
بخش هنر مردان خدا - سیفی