تبیان، دستیار زندگی
ناگفته‌های رهبر انقلاب از آغاز تا انجام نهضت
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ناگفته‌های رهبر انقلاب از آغاز تا انجام نهضت

با نزدیك شدن به دهه مبارك فجر در هر سال معمولاً خاطرات و ناگفته‌هایی به نقل از شخصیت‌های دخیل در پیروزی انقلاب اسلامی مطرح می‌شود. با این حال، به‌دلیل بیان ثابت بسیاری از این مسایل توسط چهره‌های ثابت، نوعی انحصارگرایی، دامان روایت تاریخ انقلاب را گرفته است.

آیت الله خامنه ای

در این میان، اما نكته قابل توجه تواضع رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در نقل خاطره از امام(ره) و انقلاب است، به‌طوری كه ایشان در طی سال‌های حیات پربركت امام(ره) و پس از آن، برخلاف برخی شخصیت‌های سیاسی كه از امام(ره) برای توجیه رفتار خود استفاده می‌كنند و در این مسیر حتی حاضر می‌شوند موارد عجیبی را كه برخلاف محكمات خط امام است، در قالب خاطرات خصوصی به ایشان منتسب كنند، رهبر انقلاب هیچ‌گاه نه تنها چنین نكرده، بلكه از تكرار خاطرات مسلمی هم كه به نقل از دیگران بازگو شده و در شأن خود است، پرهیز دارند.

خاطرات زیر، بخشی از خاطرات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از آغاز تا انجام نهضت انقلاب اسلامی است.

آن وقت‌ها بزرگ‌ترهای ما -كسانی كه در سنین حالای ما بودند – چیزهایی می‌گفتند كه ما تعجب می‌كردیم چه طور اینها این طور فكر می‌كنند؟ حالا می‌بینم نخیر، آن بیچاره‌ها خیلی هم بی‌راه نمی‌گفتند

من خودم جوانی پرهیجانی داشتم، هم قبل از شروع انقلاب به خاطر فعالیت‌های ادبی و هنری و امثال اینها، هیجانی در زندگی من بود و هم بعد كه مبارزات در سال 1341 شروع شد كه من در آن سال، بیست و سه سالم بود. طبعاً دیگر ما در قلب هیجان‌های اساسی كشور قرار گرفتیم. من در سال 42 دو مرتبه به زندان افتادم؛ بازداشت، زندان، بازجویی. می‌دانید كه اینها به انسان هیجان می‌دهد. بعد كه انسان بیرون می‌آمد و خیل عظیم مردمی را كه به این روش‌ها علاقه‌مند بودند و رهبری مثل امام رضوان‌الله علیه را كه به هدایت مردم می‌پرداخت و كارها و فكر و راهها را تصحیح می‌كرد، مشاهده می‌نمود، هیجانش بیشتر می‌شد. این بود كه زندگی برای امثال من كه در این مقوله‌ها زندگی و فكر می‌كردند، خیلی پرهیجان بود، اما همه این طور نبودند...

آن وقت‌ها بزرگ‌ترهای ما -كسانی كه در سنین حالای ما بودند – چیزهایی می‌گفتند كه ما تعجب می‌كردیم چه طور اینها این طور فكر می‌كنند؟ حالا می‌بینم نخیر، آن بیچاره‌ها خیلی هم بی‌راه نمی‌گفتند. البته الآن من خودم را به كلی از جوانی منقطع نكرده‌ام. هنوز هم در خودم چیزی از جوانی را احساس می‌كنم و نمی‌گذارم كه به آن حالت بیفتم. الحمدالله تا به حال نگذاشته‌ام و بعد از این هم نمی‌گذارم، اما آنها كه خودشان را در دست پیری رها كرده بودند، قهراً التذاذی را كه جوان از همة شئون زندگی دارد، احساس نمی‌كردند. آن وقت این حالت بود. نمی‌گویم كه فضای غم حاكم بود، اما فضای غفلت و بی‌خبری و بی‌هویتی حاكم بود.

امام خمینی، آیت الله خامنه ای

آن وقت من و امثال من كه در زمینة مسائل مبارزه، به طور جدی و عمیق فكر می‌كردیم، همتمان را بر این گذاشتیم كه تا آنجایی كه می‌توانیم جوانان را از دایرة نفوذ فرهنگی رژیم بیرون بكشیم. مثلاً من خودم مسجد می‌رفتم، درس تفسیر می‌گفتم، سخنرانی بعد از نماز می‌كردم، گاهی به شهرستان‌ها می‌رفتم و سخنرانی می‌كردم. نقطة اصلی توجه من این بود كه جوانان را از كمند فرهنگی رژیم بیرون بكشم. خود من آن وقت‌ها این را به «تور نامرئی» تعبیر می‌كردم. می‌گفتم یك تور نامرئی وجود دارد كه همه را به سمتی می‌كشد! من می‌خواهم این تور نامرئی را تا آنجا كه بشود پاره كنم و هر مقدار كه می‌توانم جوانان را از كمند و دام این تور بیرون بكشم. هر كس از آن كمند فكری خارج می‌شد – كه خصوصیتش هم این بود كه اولاً به تدین و ثانیاً به تفكرات امام گرایش پیدا می‌كرد – یك نوع مصونیتی می‌یافت. آن روز این گونه بود. همان نسل هم بعدها پایه‌های اصلی انقلاب شدند. الآن هم كه من در همین زمان به جامعة خودمان نگاه می‌كنم، خیلی از افراد آن نسل را – چه كسانی كه با من مرتبط بودند، چه كسانی كه مرتبط نبودند – را می‌توانم شناسائی كنم.(1)

روز 6 بهمن تهران كاملاً خلوت، گرفته و تاریك بود. افراد پراكنده‌ای را می‌دیدیم كه سر صندوق‌ها می‌رفتند و رأی می‌دادند، حالا از مردم بودند یا از خودشان؟

آغاز

من به فضل الهی از اولین قدم مبارزه و نهضت امام وارد جریان آن شدم. البته حضور ما در مبارزات به چند شكل ساده و ابتدایی بود، بدین صورت كه اعلامیه‌ها را تكثیر كنیم و به دیگران برسانیم، با این و آن كه درك درستی از نهضت و جریان نداشتند بحث كنیم. اعلامیه‌ها را از قم به تهران و از تهران به قم می‌بردیم و به افراد مختلف می‌رساندیم. در اوایل نهضت جلسه نداشتیم. به تدریج جلساتی تشكیل شد كه از طرف مدرسین بود و من در یكی از این جلسات كه در منزل آقای مشكینی برگزار شده بود، شركت كردم. با بعضی از دوستان دیگر بحث و همفكری می‌كردیم. هنوز مشكلاتی بر سر راه نبود و هیچ‌كس احساس وحشت نمی‌كرد. وقتی امام در سر منبر گفت ما مردم را [برای تعیین تكلیف] به صحرای سوزان قم دعوت خواهیم كرد، ما احساس هیجان می‌كردیم و فكر نمی‌كردیم كه مشكلاتی بر سر راه وجود داشته باشد.

به یاد دارم روزی عده‌ای از كسبة قم، در سر درس امام حاضر شدند و گفتند: «اكنون كه دولت جواب آقایان علما را نمی‌دهد، ما دست از كار كشیده‌ایم. شما هم درس‌ها را تعطیل كنید و تكلیف مردم را روشن سازید.» مردم به راستی نگران بودند؛ علما هم نگران بودند. سرانجام دولت بعد از گذشت دو ماه لایحة انجمن‌های ولایتی را الغاء كرد، در روزنامه‌ها هم الغای آن را اعلام كردند. همه خوشحال شدند. جوان‌های قم در خیابان‌ها به ما كه می‌رسیدند، تبریك می‌گفتند. دیگر مسئله‌ای نداشتیم، لیكن ناگاه شاه مواد شش‌گانه را به رفراندوم گذاشت.

در روزهایی كه مسئله رفراندوم شاه مطرح شد، من در مشهد بودم، چون نزدیك ماه رمضان بود. آقای میلانی نامه‌ای برای آقای خمینی داشت. آن نامه را من به اتفاق اخوی سیدمحمد و شیخ‌علی‌آقا به قم بردیم. وقتی كه رسیدیم به تهران، روز 6 بهمن بود و روز قبل از آن، شاه در قم سخنرانی كرده بود. روز 6 بهمن تهران كاملاً خلوت، گرفته و تاریك بود. افراد پراكنده‌ای را می‌دیدیم كه سر صندوق‌ها می‌رفتند و رأی می‌دادند، حالا از مردم بودند یا از خودشان؟ نمی‌دانم. ما بلافاصله به گاراژ شمس‌العماره رفتیم و به طرف قم حركت كردیم. پس از ورود به قم نیز یك راست به خدمت امام رفتیم. در قم نشانه‌های ارعاب از طرف دستگاه كاملاً مشهود بود. اولین باری بود كه فشار دستگاه را از نزدیك مشاهده می‌كردیم. امام در ظرف آن چند روز، چند اعلامیة كوتاه صادر كرده بودند. مردم از رفراندوم شاه استقبال نكردند. وجود صندوق‌ها اصلاً محسوس نبود. در مشهد نیز اصلاً هیچ‌كس از رفراندوم استقبال نكرد. مردم در تهران در مخالفت با مواد شش‌گانه، تظاهرات به راه انداختند.


پی نوشت:

1- گفت و شنود در دیدار با جوانان – 7/2/1377.

منبع: رجا نیوز

تنظیم برای تبیان: عطاالله باباپور