تبیان، دستیار زندگی
جلال حیدری در روز 11 بهمن ماه 57 در راهپیمایی و در مقابل دانشگاه تهران در حالی که با پاره آجری فرمانده گارد شاهنشاهی را هدف گرفته بود با شلیک سه گلوله به گردن،
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

60 هزار تومان برای صدور گواهی دفن

11 بهمن سالگرد شهادت شهید جلال حیدری در بهمن ماه سال 57

جلال حیدری در خرداد ماه سال 1342 و در شهر زنجان واقع در استان زنجان دیده به جهان گشود.

شهید جلال حیدری

وی به علت انتقالی پدرش که در کارخانه ایران خودرو کار می کرد به همراه خانواده در سال 1350 به تهران نقل مکان کرد و دوران ابتدایی و راهنمایی را در منطقه ابوذر (فلاح سابق) به پایان رسانید.

جلال در زمان شهادت، کارگر ایران خودرو بود و همزمان محصل بود. او در بخش ضایعات ایران خودرو کار می کرد که کار بسیار سختی بود. در کنار اینکه عصرها هم به مدرسه می رفت و درس می خواند تا از تحصیل عقب نماند.

روز شهادت :

جلال حیدری در روز 11 بهمن ماه 57 در راهپیمایی و در مقابل دانشگاه تهران در حالی که با پاره آجری فرمانده گارد شاهنشاهی را هدف گرفته بود با شلیک سه گلوله به گردن، دو گلوله به قلب و یک گلوله به بازو به شهادت رسید.

چهار روز بی خبری :

کمال حیدری برادر شهید جلال حیدری در سخنانی می گوید: پس از 11 بهمن ماه 57 من و اعضای خانواده چهار روز از او بی خبر بودیم تا سرانجام پس از جستجوهای فراوان او را در سردخانه بیمارستان لقمان الدوله یافتیم.

60 هزار تومان برای گواهی دفن :

گل لاله

کمال حیدری برادر شهید جلال حیدری می گوید: وقتی برای تحویل جنازه به بیمارستان رفتیم، کادر بیمارستان گفتند که باید 60 هزار تومان به حساب دولت واریز کنیم تا گواهی دفن را صادرکنند و سرانجام به هر مشکلی که بود بناچار پول را تهیه و به حساب دولت واریز کردیم تا جنازه را تحویل گرفتیم و درقطعه 21 بهشت زهرا به خاک سپردیم.

امام (ره) را ندید و رفت :

جلال حیدری عاشق امام خمینی (ره) بود و ارادت ویژه ای به او داشت. هر چند که درست یک روز قبل از ورود امام (ره) رفت. این جملات را کمال می گوید و اضافه می کند: جلال دانش آموز درس خوانی بود ضمن اینکه در هنگام کار نیز بسیار منظم بود. شاید به خاطر این همه خوبی بود که رفت.

جلال هیچگاه از شاه خوشش نیامد و در تمام تظاهرات ها شرکت می کرد. مادرم نتوانست دوری او را تاب بیاورد.

کمال می گوید: مادرم علاقه عجیبی به جلال داشت و بعد از شهادتش  همیشه گرفته و ناراحت بود. تنها دلگرمیش این بود که در راه با ارزشی فرزندش رفته است.

بعد ازشهادت فرزندش، مادر چند بار سکته کرد و سال ها بر روی ویلچر زندگی کرد و در نهایت دو سال پیش به نزد فرزند شهید خود رفت.

روحش شاد .


منبع :

حیات

تنظیم برای تبیان :

بخش هنر مردان خدا - سیفی