تبیان، دستیار زندگی
آورده اند که زاغی در کوه بر بالای درختی خانه داشت، و در آن حوالی سوراخ ماری بود، هر گاه که زاغ بچه بیرون آوردی مار بخوردی. چون از حد بگذشت و زاغ درماند، شکایت آن بر شکال، که دوست وی بود، بکرد و گفت: می اندیشم که خود را از بلای این ظالم جانشکر باز رهانم. .
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نثر ما در بیراهه گیر افتاده است!

بخش اول ، بخش دوم ، بخش سوم:

نثر ما در بیراهه گیر افتاده است!

نثر فارسی در دوران سلامت خود، یعنی در دورانی که فرهنگ شکوفای ایرانی - اسلامی در اوج بود، ابزاری بود در دست مفسران قرآن، صوفیان، فیلسوفان، و تاریخ نگاران، و مترجمان با ذوق برای بیان آنچه در این حوزه در همه ی این زمینه ها می جوشید و می بالید و در عین حال پلی بود میان دین تازه و زبان آن با پارسی گویان؛ و سده های چهارم و پنجم و ششم هجری روزگار پدید آمدن بهترین آثار نثری این زبان است. این زبان در دست آفرینندگان با ذوق و نبوغ این دوران از زبانی محلی و تنگ میدان به زبانی پخته و رسا و زیبا بدل شد و گنجینه واژگان آن چه با جوشش درونی خود، چه با بهره گیری بجا از عربی و شاید زبان ها و گویش های دیگر گسترش بسزا یافت. اما پسرفت آن از زمانی آغاز شد که زبان، بجای آنکه حامل معانی و بیان باشد، بازیچه ی دست زبان بازان شد و آن مسابقه ی هولناک بر سر آوردن واژه های هر چه غریبتر از عربی (و حتی ترکی) و تراشیدن عبارت های قالبی و دراز کردن زنجیره ی مترادف ها و سجع سازی های خنک درگرفت که حاصل آن فرسودگی زبان و سطحی شدن آن، از دست رفتن حدود روشن معناها و پیچیدگی و دشواری بیهوده آن بوده است که دامنه اش تا به امروز کشیده شده و گرفتاری امروز ماست. در برابر کسانی که از این هجوم نابجای واژه های عربی ترکیب های عجیب و عبارت های قالبی زشت به عنوان میراث زبان فارسی و یا «عربی فارسی شده» دفاع می کنند، باید پرسید که مقصود شما کدام فارسی ست ؟ فارسی ناصر خسرو و غزالی و میبدی و قابوس بن وشمگیر است یا نویسنده ی کلیله ودمنه و تاریخ وصاف و عالم آرای عباسی ؟ برای هر کدام اینها باید حساب جداگانه باز کرد.

کلیله و دمنه ، انشای ابوالمعالی نصرالله منشی را نخستین کتابی شمرده اند که در آن توجه به صنایع بسیار است. این کتاب در حدود 539 هجری پرداخته شده است.«در این کتاب مترادفات و کلمات عربی و تمثل به اشعار و امثال عرب زیاد است ولی سجع های آن کامل نیست.»(مختصری در تاریخ تحول نظم و نثر پارسی، ذبیح الله صفا، تهران، 1353). کالبد شکافی نثر این کتاب نشان می دهد که چگونه این مرد کوشیده است بافت فاسد و زاید واژه ها و عبارت های عربی را به بافت سالم فارسی پیوند بزند، تا بدانجا که نثری ناهموار و دو دست پرداخته است. در کتاب او گاهی پاره هایی یافت می شود که به فارسی رسا و ساده ی نثر همروزگاران اوست و یا عبارت هایی ساده و بی پیرایه و درست که با عبارت هایی پیچیده و بی مزه (که مقصود از آوردن آنها آراستن نثر به انواع صنایع و اصناف بدایع و احزاب خزایف بوده !) به هم جوش داده است. به این پاره دقت کنید که در آن جز یک واژه ی نا آشنا (آنهم لابد برای رعایت ادب) وجود ندارد:

بوزنه ای درودگری را دید که بر چوبی نشسته بود و آن را می برید و دو میخ پیش او. هر گاه یکی را بکوفتی دیگری که پیشتر کوفته بودی برآوردی. در این میان درودگر به حاجتی برخاست. بوزنه بر چوب نشست از آن جانب که بریده بود. انثیین او در شکاف چوب آویخته شد و آن میخ که در کار بود پیش از آنکه دیگری بکوفتی برآورد، هر دو شق چوب بهم پیوست، انثیین او محکم در میان بماند، از هوش بشد. درودگر بازرسید؛ وی را دست بردی سره بنمود تا دران هلاک شد. و از اینجا گفته اند: درودگری کار بوزنه نیست.

کالبد شکافی نثر این کتاب نشان می دهد که چگونه این مرد کوشیده است بافت  زاید واژه ها و عبارت های عربی را به بافت سالم فارسی پیوند بزند، تا بدانجا که نثری ناهموار و دو دست پرداخته است.
نثر ما در بیراهه گیر افتاده است!

اما نمونه هایی از پیوند زبان ساختگی با فارسی راست - و - درست در همان کتاب: ( نشانه | در میان متن برای نشان دادن دو پارگی سبک کتاب است)

پادشاه بر اطلاق اهل فضل و مروت را به کمال کرامات مخصوص نگرداند، لکن اقبال بر نزدیکان خود فرماید که در خدمت او منازل موروث دارند و به وسایل مقبول متحرم باشند | چون شاخ زر که بر درخت نیکوتر و بارورتر نرود و بدانچه نزدیکتر باشد درآویزد.

ملک تا اتباع خویش را نیکو نشناسد و بر اندازه رای و رویت و اخلاص و مناصحت هر یک واقف نباشد از خدمت ایشان انتفاعی نتواند گرفت و در اصطناع ایشان مثل نتواند داد | چه دانه مادام که در پرده ی خاک نهان است، هیچ کس در پروردن او سعی ننماید، چون نقاب خاک از چهره ی خویش بگشاد و روی زمین را زیور زمردین بست ...

و نیز نمونه ی دیگری از فارسی راست - و - درست از همان کتاب:

آورده اند که زاغی در کوه بر بالای درختی خانه داشت، و در آن حوالی سوراخ ماری بود، هر گاه که زاغ بچه بیرون آوردی مار بخوردی. چون از حد بگذشت و زاغ درماند، شکایت آن بر شکال، که دوست وی بود، بکرد و گفت: می اندیشم که خود را از بلای این ظالم جانشکر باز رهانم. شکال پرسید که: به چه طریق قدم در این کار خواهی نهاد ؟ گفت: می خواهم که چون مار در خواب شود ناگاه چشم های جهان بینش برکنم ...

(پاره های کلیله و دمنه نقل از تصحیح مجتبی مینوی است)

باری، کسی که می توانسته به این خوبی و آسانی و روانی فارسی بنویسد، مسوول وارد کردن صدها کلمه ی نابجا و بویژه فعل های ترکیبی ناهنجار به زبان فارسی است، مانند: استخفاف روا داشتن، منقطع شدن، مستزید گشتن، مبالغت رفتن، سعی پیوستن، اقدام نمودن، ترحیب نمودن، محظور داشتن، ملاطفت نمودن، توقف کردن، تقاعد کردن، مسارعت نمودن، تحیر کردن، تفحص کردن، متقسم خاطر شدن، اصطناع فرمودن، تفرج کردن، تجنب نمودن، تلقی نمودن، تقرب جستن، معدود گشتن؛ و ترکیب های اضافی مانند لطایف حیل، بدایع تمویهات، مذهب حمیت، و جز آنها، که از دیدگاه سنت پرستان جزء میراث زبان فارسی و مایه ی توانگری و گشادگی میدان آن شمرده می شود !

این گرایش به زبان ساختگی و فضل فروشانه اگر نزد نصرالله منشی هنوز پیوندی ست و او نمی توانسته از زبان نثر سالم فارسی - از بلعمی گرفته تا قابوس و بیهقی و مانندانشان - چندان دور بماند، در زبان وصاف الحضره و کسانی چون او یکباره به زبان بازی مطلق تبدیل می شود و این ویروس همه ی تن و جان زبان فارسی را می گیرد تا کار به اینجا می رسد:

و فارغ از اجزای یوم تجزی کل نفس بما عملت نهارا جهارا بارک الله فی لیله و نهاره آستین معادات برزده و اقدام اصرار در دامن خدلان کشیده غمزه و نمامی چون اظهار ناتمامی می کرد او نیز بر قضیت جنسیت که علت ضم باشد علی الابتدا دلالت رفعی می نمود و به آن چهار سو خود را مضاف الیه می ساخت و نصب تماثیل احتیالی به طریق اضمار علی شریطه التفسیر می فرمود.(از تاریخ وصاف)

و همین مرد در بخش چهارم کتاب خود نامه ای را آورده که به یکی از دوستان خود نوشته بوده. و این نامه به فارسی سره است. و خلاصه، این جماعت کار را به جایی کشیدند که شکایات آن را از زبان یکی از استادان بزرگ زبان فارسی، یعنی ملک الشعرای بهار ، باید شنید:

طریقه ی دیگر کاری ست که از قرن هفتم و هشتم هجری نویسندگان آغاز کرده و یکباره محو زبان عرب شدند و آن این بود که لغات عرب را بجای آنکه به وام بستانند و بقدر احتیاج خرج کنند و با آن مثل ملک شخصی معامله کنند مثل خوان یغما غارت کردند و هر کس تعجیل داشت که بیش از رفیقش برگیرد، و سپس آن لغات را مانند تاج مرصع یا قلاده ی زرین آویزه ی سر و گردن نثر و نظم ساختند و هفت اندام بر جای نماند ! و صرف و نحو فارسی را پیرو لغات و ترکیبات عربی کردند و قواعد عربی را در زبان فارسی به کار بستند تا کار به جایی رسید که کلمات فارسی را با روابط و حروف جر و اسماء تازی، و افعال را به صیغه های اصلی عربی وارد کلام ساختند، و قواعد اعراب و تذکیر و تانیث و صفت و موصوف را مانند صرف و نحو عربی متابعت کردند تا از این میانه «تگرافخانه ی مبارکه» و «همشیره ی نور چشمه» و «خبر واصله» و « نامه ی وارده» و غیره بیرون آمد و بجای «تواند بود»، یمکن از باب امکان و عوض «شاید» لعلَ و بجای «نابود شد» کان لم یکن بکار افتاد.

(سبک شناسی، جلد یکم)

اما عادت های گذشته و سنت نثر نویسی بیراه و کژ - و - کوژ هنوز در لابه لای نثر امروزیان و به ویژه در میان پیروان سنت گذشته، بخصوص در میان اهل علوم و فلسفه سنتی، همچنان پافشاری می کند.
نثر ما در بیراهه گیر افتاده است!

البته، درین چند دهه نویسندگان در پیراستن نثر فارسی و بازآوردن آن به مقام و کاربرد درست خود بسیار کوشیده اند و نثر فارسی از برکت کوشش ایشان توش - و توانی - گرفته است، اما عادت های گذشته و سنت نثر نویسی بیراه و کژ - و - کوژ هنوز در لابه لای نثر امروزیان و بویژه در میان پیروان سنت گذشته، بخصوص در میان اهل علوم و فلسفه سنتی، همچنان پافشاری می کند. برای نمونه به این چند سطر از یک کتاب فلسفی که در روزگار ما به دست یکی از بزرگان اهل تفکر سنتی نوشته شده است، توجه کنید، که بیشتر گرفتاری ها و کژروی هایی که بهار می شمرد، در آن هست، و بی آنکه «نثر مصنوع» باشد، سخت «متصنعانه» است.

ادله حجیت ظواهر، اختصاص به ظواهری دارد که مدلول آن مورد عمل واقع می شود و استقرار طریقه عقلا در مقام اتباع و پیروی از ظواهر، در مواردی است که عدم عمل به ظواهر موجب احتجاج و سبب مذمت کسی که از ظهور پیروی ننموده است می باشد، لذا در عقاید ظهور حجیت ندارد چون درعقاید و مواردی نظیر آن علم مطلوب است و احتمال خلاف قابل الغاء نمی باشد. بدون شک سیره عقلا در مقام عمل به ظواهر از طرف شارع امضاء شده است و طریق خاص در مقام افهام مقاصد شارع اختراع نشده است.

ادامه دارد ....

داریوش آشوری

تنظیم برای تبیان : زهره سمیعی