من و خدا و كتابی و گوشه خلوت
از آنجا که ما ( بخش ادبیات تبیان )در سال پیش برای شما عزیزان یادنامه ای را با نام "فیض سخن" قرار دادیم که در آن به زندگی و آثار و افکار آن عزیز بزرگوار پرداختیم ، در این جا من برای عدم تکرار مطالب پیشین ، برای شما عزیزان، به مناسبت ولادت فیض کاشانی چند شعر از دیوان آن بزرگوار می گذارم ؛ باشد که مورد عنایت و لطف شما بزرگواران قرار گیرد.
فیض نور خداست در دل ما
فیض نور خداست در دل ما |
از دل ماست نور منزل ما |
نقل ما نقل حرف شیرینش |
یاد آن روی شمع محفل ما |
در دل از دوست عقده ی مشکل |
در کف اوست حلّ مشکل ما |
تخم محنت بسینه ی ما کشت |
آنکه مهرش سرشته در گل ما |
سالها در جوار او بودیم |
سایه ی دوست بود منزل ما |
در محیط فراق افتادیم |
نیست پیدا کجاست ساحل ما |
مهر بود و وفا که میکشتیم |
از چه جور و جفاست حاصل ما |
دست و پا بس زدیم بیهوده |
داغ دل گشت سعی باطل ما |
دل بتیغ فراق شد بسمل |
چند خواهد طپید بسمل ما |
چونکه خواهد فکند در پایش |
سر ما دستمزد قاتل ما |
طپش دل زشوق دیدار است |
به از این چیست فیض حاصل ما |
در سفر تا بکی تپد دل ما |
نیست پیداکجاست منزل ما |
بوی جان میوزد در این وادی |
ساربانا بدار محمل ما |
هر کجا میرویم او با ماست |
اوست در جان ما و در دل ما |
جان چو هاروت و دل چو ماروتست |
زاسمان اوفتاده در گل ما |
زهره ی ماست زهره ی دنیا |
شهواتست چاه بابل ها |
از الم های این چه بابل |
نیست واقف درون غافل ما |
کچک درد تا بسر نخورد |
نرود فیل نفس کاهل ما |
فیض از نفس خویشتن ما را |
نیست ره سوی شیخ کامل ما |
زغفلت تو ترا صد حجاب در پیش است
زغفلت تو ترا صد حجاب در پیش است |
صفای چهره ی جانرا نقاب در پیش است |
بسی کتاب بخواندی کتاب خویش بخوان |
زکردهای تو جانرا کتاب در پیش است |
حساب کرده ی خود کن حساب در چه کنی |
که ماند از پس و روز حساب در پیش است |
عذاب روح مکن بهر مال دنیی دون |
عذاب قبر و سوال و جواب در پیش است |
زبهر آنچه زپس ماندت چه میسوزی |
زمین و حشر و تف آفتاب در پیش است |
جواب پرسش اعمال خود مهیا کن |
شدن ز شرم و خجالت چو آب در پیشست |
توانی ار بعبادت شبی بروز آری |
بکن بکن که بهشت و ثواب در پیشست |
توانی ار نکنی معصیت بدار فنا |
مکن مکن که جحیم و عقاب در پیش است |
زمانی ارنکنی خواب در دل شب ها |
شود که در لحدت وقت خواب در پیش است |
نصیحت تو یکی فیض در دلت نگرفت |
ترا زگفته ی خود صد حجاب در پیش است |
عشق در راه طلب راهبر مردانست
عشق در راه طلب راهبر مردانست |
وقت مستی و طرب بال و پر مردانست |
سفر آن نیست که از مصر ببغداد روی |
رفتن از جان سوی جانان سفر مردانست |
ظفر آن نیست که در معرکه غالب گردی |
از سرخویش گذشتن ظفر مردانست |
هنر آن نیست که در کسب و فضایل کوشی |
به پر عشق پریدن هنر مردانست |
همه دلهاست فسرده همه جانها تیره |
گرم و افروخته آه سحر مردانست |
چشمه ی کوثر و سرسبزی بستان بهشت |
خبری از اثر چشم تر مردانست |
گهر اشک ندامت بقیامت ریزد |
هر که در فکر شکست گهر مردانست |
فیض اگر آب حیات از گهر نظم چکاند |
هم از آنروست که او خاک در مردانست |
مرغ خیال کس را کس بال و پر نه بندد
مرغ خیال کس را کس بال و پر نه بندد |
هر جا پرد بر و کس راه گذر نه بندد |
عاشق چو هست صادق یکلحظه نیست بیوصل |
معشوق بر خیالش راه نظر نه بندد |
یاری که دلنشین شد با جان چو جان قرین شد |
بر هجر ره به بندد بر وصل در نبندد |
عارف ز حسن خوبان بیند جمال یزدان |
لیکن به عشق صورت پای نظر نبندد |
از عشق حق نصیبی زهاد را نباشد |
نقش خیال جانان هر بیبصر نبندد |
بهر بهشت بندد زاهد کمر بطاعت |
جز بهر خدمت دوست عاشق کمر نبندد |
خواهی ز راه مقصود نومید بر نگردی |
حاجت بنزد او بر کو بر تو در نبندد |
از عشق باش پنهان تا چشم تو شود جان |
تا در صدف نیاید باران گهر نبندد |
اشکار خشک آرند با وصف بت نگارند |
چون فیض در حقیقت کس |
برگرفته از دیوان فیض کاشانی
تنظیم برای تبیان : زهره سمیعی