تبیان، دستیار زندگی
دوستان دایناسور کوچولو هر یک در جنگل سبز به سویی رفتند. راسو و سنجاب به سمت شمال، میمون به طرف جنوب و آهو به سمت غرب رفت. آنها می‏خواستند هر طور شده موجودی را پیدا کنند که شبیه دایناسور کوچولو باشد. دایناسور کوچولو هم به طرف شرق به راه افتاد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

موجودی شبیه دایناسور کوچولو
موجودی شبیه دایناسور کوچولو(1)

دوستان دایناسور کوچولو هر یک در جنگل سبز به سویی رفتند. راسو و سنجاب به سمت شمال، میمون به طرف جنوب و آهو به سمت غرب رفت.

آنها می‏خواستند هر طور شده موجودی را پیدا کنند که شبیه دایناسور کوچولو باشد. دایناسور کوچولو هم به طرف شرق به راه افتاد.

فقط لاک‏پشت و خارپشت ماندند و به بقیه گفتند: «اگر خبری شد، به ما بگویید!»

میمون که به سمت جنوب رفته بود، به علفزار سرسبزی رسید. همان‏طور که در میان علف‏ها به راهش ادامه می‏داد، صدای عجیبی شنید. گوشه‏ای پنهان شد و از پشت علف‏ها سرک کشید. زمین، زیر پاهای صاحب آن صدای وحشتناک می‏لرزید.

میمون با خودش گفت: «شاید، این همان موجودی باشد که دنبالش می‏گردم.»

صدای بلند، صدای کسی نبود، جز کرگدنی که در علفزار، به دنبال علف‏های سبز و خوشبو می‏گشت. میمون تا چشمش به او افتاد، گفت: «پناه بر خدا! صورت این موجود من را به یاد چیزی می‏اندازد.»

بعد، فرز و چابک به دنبال دایناسور کوچولو رفت.

دایناسور کوچولو از شنیدن این خبر خوشحال شد و دوان دوان به طرف علفزار رفت. وقتی دایناسور کوچولو می‏دوید، زمین زیر پاهایش می‏لرزید.

میمون به او گفت: «آن موجود گنده هم درست مثل تو می‏تواند زمین را بلرزاند.»

دایناسور کوچولو از دور کرگدن را دید و با آغوش باز به سویش دوید. دستش را دور گردن کرگدن انداخت و پرسید: «تو مادر من هستی؟»

کرگدن که از دیدن دایناسور کوچولو یکه خورده بود، با تعجب پرسید: «مادر تو! خوب معلوم است که مادرت نیستم. من اصلاً تو را نمی‏شناسم! شاید قبلاً همدیگر را دیده باشیم، اما من به خاطر نمی‏آورم. نمی‏فهمم، انگار این روز‏ها واقعاً حافظه‏ام را از دست داده‏ام.»

دایناسور کوچولو گفت: «این هم یک شباهت دیگر! واقعاً خوشحالم. من هم مثل تو حافظه‏ام ضعیف است. از وقتی از تخم بیرون آمده‏ام، مدام فکر می‏کنم، اما یادم نمی‏آید چه موجودی هستم.»

کرگدن نگاهی به سرتا پای دایناسور کوچولو انداخت و گفت: «چه طور چنین چیزی ممکن است؟»

دایناسور کوچولو گفت: «البته من می‏دانم که خرس، زرافه، کرگدن، مورچه‏خوار، اسب آبی، پرنده و سنجاب نیستم.»

کرگدن خندید و گفت: «موضوع کم کم دارد جالب می‏شود.»

دایناسور کوچولو ادامه داد: «من حتی مادرم را هم ندیده‏‏ام. دوستانم می‏خواهند تمام جنگل را بگردند و موجودی پیدا کنند که شبیه من باشد و حالا شما رو به روی من هستید. میمون شما را پیدا کرد.»

شعبانی آذر

تنظیم : بخش کودک و نوجوان

******************************************

مطالب مرتبط

تدبیر موش

فیل به درد نخور

خانوم گلی

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.