تبیان، دستیار زندگی
یه تکه ی پازل روی پیاده رو افتاده خیس شده زیر بارون شاید یه دکمه آبی باشه روی کت زنی که توی لنگه کفش، زندگی می کنه شاید لوبیای سحرآمیز باشه ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

حرف زدن بیشتر از حد مجاز

Shel Silverstein

حرف زدن بیشتر از حد مجاز

شاعر، نمایشنامه نویس، طراح و ترانه نویس معروف، شل سیلورستاین هنرمندی بی نظیر و همه فن حریف بود. شهرت اش را بیشتر از همه مدیون کتاب های نام آشنایی است از قبیل The Giving Tree, Falling Up, A light in the Attic که برای کودکان می نوشتن. وی توانست ده ها میلیون مخاطب سرزنده و سرحال در سراسر جهان برای خودش دست و پا کند. به عنوان یکی از محبوب ترین و معروف ترین نویسنده ی کتاب کودک و نوجوان شناخته شود.

وی در 25 دسامبر 1930 در شیکاگو متولد شد. تربیت وی چنان بود که انگار قرار است مردی بزرگ باشد، اگرچه همیشه ترجیح می داد خیلی کم صحبت کند. در سال 1975 گفت: «وقتی بچه بودم دوست داشتم بیسبالیست خوبی بشوم و یا این که محبوب دخترهای شهر باشم ولی نه می توانستم خوب با توپ بازی کنم و نه این که خوب برقصم برای همین هم طراحی و نویسندگی را انتخاب کردم. خوشبخت بودم که کسی را برای خودم الگو نکردم تا تأثیر بگیرم. و استعداد خودم را خودم درک کردم».

در دهه ی 1950 که دوره ی سربازی اش را در کره و ژاپن می گذراند، اولین کاریکاتورهایش را برای نشریه Pacific Stars and Stripes فرستاد. در آن سال ها مشغول آموختن گیتار و ترانه نویسی بود که بعدها سبب تولید فیلم های پرفروشی مثل A Boy Named Sue و The Cover of the Rolling Stone شد.

شل سیلورستاین هیچ وقت نمی خواست کتاب کودک بنویسد. ولی وقتی آثارش در زمینه ی ادبیات کودک به بیش از 30 زبان ترجمه شد و در همه جهان در دسترس بود، برای خودش هم جالب شد: اوایل دهه ی 1960 شل توسط یکی از دوستانش با اورسولا نوردستروم ناشر آشنا شد و قرار شد کتاب The Giving Tree در سال 1964 به چاپ برسد. ابتدای امر فروش کتاب بسیار کم بود. ولی خیلی زود داستان روح انگیزِ «پسرک و درختی که عاشقش شد» مورد توجه خوانندگان از هر طیف قرار گرفت. امروز که ده ها سال از نشر این کتاب می گذرد با فروشی بیش از پنج ونیم میلیون نسخه هنوز هم محبوب ترین کتاب این نویسنده به شمار می رود.

حرف زدن بیشتر از حد مجاز

اولین مجموعه اشعار وی – در سبک کلاسیک – به نام   Where the Sidewalk ends  در سال 1974 منتشر شد. اشعار و طرح های شل به خاطر روح لطیف و درون مایه هوشمندانه تحسین شده اند. دو مجموعه شعر دیگر هم به ترتیب در سال های 1981 و 1996 با نام های A Light the Attic and Falling Up به چاپ رساند. هر دوی این کتاب ها برای چندین ماه عنوان پرفروش ترین را یدک می کشیدند. و کتاب A Light in the Attic همه رکوردها را شکست و به مدت 182 هفته در لیست نیویورک تایمز باقی ماند. کتاب اشعار او به طور گسترده ای به عنوان پی درآمدی بر شعر در مدارس مورد استفاده است.

آثاری همچون Unicorn Song  و I"m  Checking Out برای تیزرهای تبلیغاتی فیلم سروده شده که موفقتی کم نظیر نصیب اش کرده است. در سال 1991 سیلورستاین نامزد جایزه ی آکادمی شد و به خاطر ترانه هایش را در آلبوم هایش اجرا کرده است و برخی را به ستاره های هموطن اش از جمله، ,Waylon Jennings, Old Dogs and Jerry Reed , Bobby Bare , Mel Tillis سروده است. آخرین نوشتار کودکانه اش را به خواننده، ترانه نویس و رفیق قدیمی اش Pat Dailley تقدیم کرده است.

شل بیشترین اوقاتش را در روستای گرینویچ سپری کرد و تا زمان مرگش در می 1999 به نوشتن نمایشنامه، ترانه، شعر، داستان و طراحی سرگرم بود.

چهار شعر از شل سیلورستاین

خرس اون جاست

خرس قطبی اون جاست

توی یخچال

سرده ولی سرما رو دوست داره

نشسته روی صندلیش

توی گوشت و روبه روش یه ماهیه

پنجه های بزرگ پشمالو

توی ظرف غذای کره ای

اسپاگتی می خوره، یواش یواش

پلو می خوره، ملچ مولوچ کنان

نوشابه رو هورت می کشه

یخ رو لیس می زنه

اگه در یخچالو باز کنم نعره می کشه

من هم می ترسم

حرف زدن بیشتر از حد مجاز

تکه ی پازل

یه تکه ی پازل روی پیاده رو افتاده

خیس شده زیر بارون

شاید یه دکمه آبی باشه روی کت زنی که

توی لنگه کفش،  زندگی می کنه

شاید لوبیای سحرآمیز باشه

شاید چین و چروک قرمز به لباس مخملی قرمز باشه

شاید یه گاز کوچولو از سیبی باشه که

نامادری سفیدبرفی بهش داد

شاید تور عروس باشه

یه شیشه با چند تا جن بد جنسِ توش

شاید چند تار موی کوتاه باشه

رو شکم«بوبو» خرسه

شاید یه تکه از قبای «جادوگر غربی» باشه

که مثل یه دود غیبش زد

شاید ردّ یه اشک، رو صورت فرشته اس

دیگه چی می تونه باشه

جز یه تکه پازل کهنه ی خیس شده، زیر بارون.

زبان از یاد رفته

یک بار به زبان گل ها حرف زدم

فهمیدم، همه حرف های کرم را

خندیدم، دزدکی به دروغ های سار

 و توی تخت ام با مگس هم صحبت شدم

جواب دادم به همه سؤالاتی که جیرجیرک پرسید

گریه کردم

با هر دانه برفی که آب می شد

یک بار به زبان گل ها حرف زدم...

چه طور

خودم هم نمی دانم!

پرنده ی مرموز

زمستان نزدیک است

و پرنده ها به جنوب، مشغول پرواز

ولی پرنده ی مرموز

به شمال می رود

آواز نمی خواند ولی تند تند بال می زند

سرِ سردش را عقب جلو می کند

می گوید: «به شمال نمی روم

تا بادهای سرد را دوست داشته باشم

فقط برای این است که تنها پرنده ی شهر باشم».

 زهرا توحیدی

تنظیم برای تبیان : زهره سمیعی