تبیان، دستیار زندگی
«عمّار یاسر» از اصحاب خاص پیامبر(صلی الله علیه و آله) و از نخستین ایمان آورندگان، در مكه و در حدود 44 سال قبل از بعثت به دنیا آمد. پدرش «یاسر» نام داشت كه از مردم یمن بود و بعدها در مكه ساكن گشت.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پیش‎گویی پیامبر در مورد عمار‎

عمار یاسر

«عمّار یاسر» از اصحاب خاص پیامبر (صلی الله علیه و آله) و از نخستین ایمان آورندگان، در مكه و در حدود 44 سال قبل از بعثت به دنیا آمد. پدرش «یاسر» نام داشت كه از مردم یمن بود و بعدها در مكه ساكن گشت.

سمیّه، مادر عمار، كنیز ابوحذیفه بود. او كنیزش را به همسری یاسر در آورد و یاسر از آن زن صاحب فرزندی شد كه نام او را عمار گذاشتند. ابوحذیفه بعدها عمار را از قید رقیّت آزاد كرد و از این رو از موالی بنی مخزوم به حساب آمد.[1]

اسلام آوردن عمار و خاندان او:

بعد از بعثت پیامبر و بعد از دعوت مخفیانه سه ساله، پیامبر (صلی الله علیه و آله) دعوت خود را آشكارا آغاز نمود. عمار به همراه پدر و مادر و برادرش (عبدالله) در سال پنجم بعثت به حضور پیامبر آمد. و مسلمان شدند و اینان سی و چندمین نفری بودند كه اسلام آوردند، در حالی كه عمار حدوداً 48 سالی داشت.[2]

ابن حجر می‌نویسد: «عمار یكی از هفت نفری بود كه اسلام خود را آشكار كردند.»[3]

عمار، همراه پیامبر (صلی الله علیه و آله)

عمار، آنچنان به پیامبر (صلی الله علیه و آله) نزدیك بود كه خود می‌گوید: «كُنْتُ تِرْباً لِرَسولِ اللهِ فی سِنِّهِ، لَم یَكُنْ أَحَدٌ أَقْرَبَ إلیه مِنّی»[7]؛ من دوشادوش رسول خدا بودم، هیچ كس مثل من به آن حضرت نزدیك نبود. شاید بر همین اساس بود كه پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: «إنَّ عَمّاراً جِلْدةٌ بَیْنَ عَیْنی وَ أَنْفی»[8]؛ همانا عمار پوست بین چشمان من است.

پس از هجرت و ورود عمار به مدینه، در ساختن مسجدالنبی بسیار فعال بود، چنان كه پیامبر(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: آنقدر به خود زحمت نده. عمار گفت: دوست دارم در ساختن مسجد شركت كنم. و همانجا بود كه پیامبر(صلی الله علیه و آله) دستی بر شانه‎ی عمار زد و فرمود: «إنّكَ مِنْ أَهْل الجَنَّه تَقْتُلُكَ الفِئَةُ الباغِیَةُ»[9]؛ یعنی تو اهل بهشت هستی، و قوم ستمگر تو را می‌كشند.

سیره‎نویسان، در مورد شركت پرتلاش عمار در جنگ‎ها چنین نوشته‌اند كه «عمار» در همه‎ی جنگ‎های پیغمبر و در بیعت رضوان همراه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شركت نمود. در جنگ بدر قهرمانی‌ها نشان داد و آزمایش‌های رزمی را، چنان كه باید، به انجام رسانید.[10]

موضعگیری عمار یاسر، بعد از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) همچون موضعگیری مولایش امیرمؤمنان علی(علیه‎السلام) بود. در مسأله رهبری، با خلفاء مخالفت شدید نمود. وی از پیشگاهان تشیع بود و نام او در همه جا در كنار سلمان و ابوذر و مقداد، به عنوان اعضای اصلی هسته مركزی تشیّع می‌درخشید.

حضرت رضا(علیه‎السلام) در روایتی به جماعتی كه شیعه ظاهری بودند فرمود: «وای بر شما! همانا شیعه علی (علیه‎السلام) افرادی مانند حسن (علیه‎السلام)، حسین (علیه‎السلام)، ابوذر، سلمان، مِقداد، عمّار و محمد بن أبی بكر هستند، آنان كه هیچگاه، مخالفت با اوامر آن حضرت نهی نمودند و هیچگاه كاری كه مورد قهر آن حضرت بود انجام نمی‌دادند.»[11]

عمار، آنچنان به پیامبر(صلی الله علیه و آله) نزدیك بود كه خود می‌گوید: «كُنْتُ تِرْباً لِرَسولِ اللهِ فی سِنِّهِ، لَم یَكُنْ أَحَدٌ أَقْرَبَ إلیه مِنّی»[7]؛ من دوشادوش رسول خدا بودم، هیچ كس مثل من به آن حضرت نزدیك نبود. شاید بر همین اساس بود كه پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: «إنَّ عَمّاراً جِلْدةٌ بَیْنَ عَیْنی وَ أَنْفی»[8]؛ همانا عمار پوست بین چشمان من است.

همچنین، عمّار از معترضان جریان سقیفه بود و نیز از كسانی بود كه در تشییع پیكر مطهر فاطمه (علیهاالسلام) و نماز بر او شركت نمود.[12]

عمار در شورای عمر و بعد از آن تلاش فراوانی برای تحقق رهبری علی(علیه‎السلام) نمود. از جمله در جایی گفته است: «وای بر شما! نزد علی(علیه‎السلام) بروید و از او پیروی كنید؛ همانا او شریف‌ترین خلایق بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است.»[13]

پس از سقوط عثمان و روی كار آمدن امیرالمؤمنین(علیه‎السلام)، عمّار شاخص‌ترین مدافع حریم ولایت بود. او و قیس بن سعد به عنوان دو كارشناس امین، امور مربوط به بیت المال را به عهده داشتند. همچنین او، در جنگ‎های امیرالمؤمنین(علیه‎السلام) نیز شركت می‌كرد با آن كه حدود 90 سال سن داشت و از امرای لشگر و دستیار نیرومند آن حضرت بود.

از امام باقر(علیه‎السلام) روایت شده است كه وقتی علی(علیه‎السلام) از «ذی قار» به طرف بصره، برای جنگ جمل حركت می‌كرد، دوازده هزار نفر او را همراهی می‌كردند كه عمار یاسر با هزار مرد، فرمانده جناح چپ لشگر و مالك اشتر با هزار مرد، فرمانده جناح راست بود.[14]

عمار بن یاسر

بعد از آن كه ابوموسی اشعری، حاكم كوفه، برای جنگ جمل سربازی برای یاری امام علی (علیه‎السلام) نفرستاد، حضرت دستور عزل او را صادر كرد و فرزندش امام حسن(علیه‎السلام) را همراه عمار به كوفه فرستاد كه آنان با سخنان پرشور حدود نه هزار و ششصد نفر از كوفیان را به سپاه امام علی(علیه‎السلام) ملحق كردند. حضور امام حسن(علیه‎السلام) به عنوان نواده پیامبر(صلی الله علیه و آله) نقش مهمی در تحریك مردم كوفه داشت.

همین طور، عمار كه زمانی حاكم این شهر بوده و به تقوی و پرهیزكاری شهره بوده و مردم بر اساس روایت «الحَقُ معَ عَمّار یَدُورُ مَعَهُ حَیْثَ دار»[15] او را معیار حق و باطل می‌شناختند. توانستند مردم كوفه را بسیج كنند كه در "ذی قار" به امام ملحق شوند.

عمار وفئه باغیه

ذوالكلاع حمیری با بیست هزار تن كه همگی اهل قبیله‎ی وی بودند به جنگ علی(علیه‎السلام) در صفین آمده بودند و تكیه‎گاه عمده‎ی معاویه همین مرد بود و او تا از همكاری ذوالكلاع اطمینان نیافت، تصمیم به جنگ نگرفت. این سردار فریب خورده، همین كه شنید عمار یاسر همراه علی(علیه‎السلام) است سخت تكان خورد. مبلّغان دستگاه معاویه، خواستند مطلب را بر او مشتبه سازند، گفتند: عمار كجا، صفین كجا؟ عراقیان از ساختن این دروغ‌ها باكی ندارند.

ذوالكلاع، متقاعد نشد رو به عمر و عاص كرد و گفت: آیا پیامبر(صلی الله علیه و آله) چنین جمله‌ای در حق عمار گفته است كه؛ «إنَّك لَنْ تَموتَ حتّی تَقْتُلَكَ اُلْفِئَةُ الباغِیَةُ النّاكِبَةُ عَنِ الحَقّ»[16]؛ تو نمی‌میری تا وقتی كه گروه ستمگر و منحرف از حق تو را بكشد.» فرزند عاص گفت: آری فرموده است، ولی هرگز عمار در سپاه علی نیست. وی گفت: من باید خودم شخصاً تحقیق كنم.

سپس عده‌ای را مامور كرد تا در این باره تحقیقاتی بكنند. در این لحظات حساس معاویه و عمرو عاص دیدند كه اگر او را از وجود عمار در سپاه علی(علیه‎السلام) و یا از شهادت وی در ركاب علی (علیه‎السلام) آگاه شود، ممكن است شكافی در سپاه شام به وجود آید؛ از این نظر، ذوالكلاع را به طریق مرموزی كشتند.[17]

شخصیت عمار و سوابق انقلابی او امری نبود كه بر اهل شام پوشیده باشد. گفته‎ی پیامبر(صلی الله علیه و آله) درباره او عالمگیر شده بود. آنچه بر مردم شام پوشیده بود شركت عمّار در سپاه علی (علیه‎السلام) بود. پس از كشته شدن ذوالكلاع و شهادت عمّار، عمر و عاص خطاب به معاویه گفت: من نمی‌دانم به قتل كدام یك از آن دو باید خوشحال شوم؟ به خدا قسم اگر ذوالكلاع بعد از قتل عمّار زنده می‌بود تمام اهل شام را به جانب علی(علیه‎السلام) باز می‌گرداند.[18]

حضرت رضا(علیه‎السلام) در روایتی به جماعتی كه شیعه ظاهری بودند فرمود: «وای بر شما! همانا شیعه علی(علیه‎السلام) افرادی مانند حسن(علیه‎السلام)، حسین(علیه‎السلام)، ابوذر، سلمان، مِقداد، عمّار و محمد بن أبی بكر هستند، آنان كه هیچگاه، مخالفت با اوامر آن حضرت نهی نمودند و هیچگاه كاری كه مورد قهر آن حضرت بود انجام نمی‌دادند.»

شهادت عمار

عمار یاسر

نقل شده است كه در جنگ صفین، عمّار پیش از شهادتش، بر اثر تشنگی زیاد آب طلبید. مردی گفت: آب در اینجا نیست. در این هنگام پسر بچه‌ای به نام «راشد» شربتی از شیر برای او آورد. عمار به او گفت: «از دوستم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیدم كه فرمود: آخرین ره توشه تو از دنیا قدحی از شیر است.»[19] عمار شیر را نوشید و برای چندمین بار به دشمن حمله كرد تا این كه دو نفر از نفرات دشمن به نام‌های «ابوالعادیه الفزاری» و «ابن جون سكونی» به سوی عمار آمدند اولی ضربتی سخت بر عمار زد كه بر زمین افتاد و دومی سر از بدن عمار جدا كرد.[20]

عجیب این كه، آن دو نفر به خاطر دریافت جایزه با هم ستیز كردند و هر كدام می‌گفتند: من عمار را كشتم. عمرو عاص این سخن را شنید و به آنها گفت: «سوگند به خدا، این دو نفر با هم ستیز نمی‌كنند مگر برای آتش دوزخ.»[21] شهادت عمار در ماه ربیع الاول سال 37 (در 93 سالگی) اتفاق افتاد. امیرالمؤمنین(علیه‎السلام) وقتی بین كشته‌ها جنازه عمّار را دید با چشمانی اشكبار فرمود: «انالله و اناالیه راجعون، هر كس قتل عمار را بزرگ نشمرد و غمگین نشود از اسلام حظّ و بهره‌ای نبرده است.»[22] سپس شخصاً بر جنازه عمّار نماز خواند و مطابق وصیّتش، او را با همان لباس جنگی به خاك سپرد. مرقد شریف وی در سرزمین صفین (در كشور سوریه كنونی و منطقۀ رُقّه) قرار دارد.

«عمّار» بی شك بزرگمرد تقوا و كمالات است زیرا پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) فرمودند: «إشْتاقَت الجنّةُ إلی أربعةٍ؛ عَلّیٍ و عَمّارٍ وسَلمانٍ وبِلالٍ»[23] بهشت مشتاق دیدار چهار نفری است و آنها؛ علی (علیه‎السلام) و عمار و سلمان و بلال است.

گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی


1- رشاد، علی اكبر؛ دانشنامه امام علی(علیه‎السلام)، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1385 ش، چاپ سوم، ج 8، ص 516.

2- صدر حاج سید جوادی، أحمد و دیگران؛ دائرة المعارف تشیّع، تهران، نشر شهید سعید محبّی، 1384 ش، چاپ اول، ج 11، ص 460.

3- عسقلانی، ابن حجر؛ الإصابه فی تمییز الصحابه، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، 1328 ق، چاپ اول، ج 3، ص 505.

4- امین، محسن؛ أعیان الشیعه، بیروت، دارالتعارف(أفست سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد)، [بی‌تا]، اول، ج 8، ص 373.

5- ابن هشام؛ السیرة النبویه، بیروت، دارالمعرفة [بی‌تا]، اول، ج 2، ص 143.

6- همان، أعیان الشیعه، ج 8، ص 373.

7- همان، الاستیعاب فی معرفة الصحابه، ج 2، ص 469.

8- مجلسی، محمد باقر؛ بحارالانوار، تهران، المكتبة الاسلامیه، 1386 ق، اول، ج 68، ص 158.

9- همان، بحارالانوار، ج 22، ص 351.

10- مجلسی، محمد باقر؛ بحارالانوار مصجّح؛ محمد باقر محمودی، تهران، نشر مؤسّسه الطبع و النشر، 1368 ش، چاپ اول، ج 33، ص 45.

11- همان، دانشنامۀ امام علی (علیه‎السلام)، ج 8، ص 524.

12- جعفریان، رسول؛ تاریخ خلفاء (از رحلت پیامبر تا زوال امویان)، قم، دلیل ما، 1386 ش، ششم، ج 2، ص 263 (به نقل از "أخبار الطول"، ص 147).

13- امینی، عبدالحسین؛ الغدیر، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، 1397 ق، اول، ج 9، ص 21.

14- سبحانی، جعفر؛ فروغ أبدیت، قم، بوستان كتاب، 1383 ش، بیست و سوم، ص 443.

15-...؛ فروغ ولایت، قم، مؤسسه امام صادق (علیه‎السلام)، 1374 ش، اول، ص 625.

16- المنقری، نصر بن مزاحم؛ پیكار صفین، پرویز اتابكی، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1366 ش، اول، ص 470.

17- همان، پیكار صفین، ص 468.

18- همان، أعیان الشیعه، ج 8، ص 373.

19- همان، بحارالانوار، المكتبة الاسلامیه، ج 33، ص 19.

20- همان، بحارالانوار، المكتبة الاسلامیه، ج 22، ص 341.

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.