هنرگفتاری روحانیت
هنر گفتاري در گفتار و سیره امام علی(ع) الگوی هنر روحانیت
از مهمترين شاخههاي هنر، كه در آن واژه و تعبير، براي بيان زيبا و نافذ وماندگار مقصود و انتقال پيام و انديشه به مخاطب به كار گرفته ميشود، فنّخطابه و هنر نگارش است. قلم و بيان، دو ابزار مهمّ در تأثيرگذاري بر ديگرانبه شمار ميرود، آن هم نه هر نوشته و سخني، بلكه نوشتههاي برخوردار از جلوههاي ادب و هنر و گفتههاي سرشار از عناصر تأثيرگذار و جذّاب و ماندگار.
گفتار و سخنوری یکی از هنرهای اصیل روحانیت و رسالت های خطیر ایشان است. شناخت الگوهای عملی و کاربردی به همه راه اصول سخنوری از لوازم ایجاد و توسعه این هنر اثر بخش است. طلاب گرامی برای آنکه بتوانند اصول سخنوری را دریابند باید زانوی ادب در محضر پیشکسوتان این هنر زنند تا خود خطیبی لایق و هنرمندی سخنور شوند. و برای این کار چه کسی بهتر از مولای متقیان امیر مؤمنان(ع) که سرآمد خطیبان و هنرگویان تاریخ بشریت است. الگوی هنری همراه با اصول اخلاقی دو ویژگی ارزشمند روش امام علی(ع) در اراه خطابه و سخنرانی است که می تواند نمونه ای عالی در جذب مخاطب و تأثیر گذاری بر آنان باشد.
آنچه در ادبيات و علم معاني و بيان به آن «فصاحت» و «بلاغت» گفته ميشود و در علم بديع، به صناعات ادبي اطلاق ميشود، چه در گفتار و چه در نوشتههاي حضرت علي(ع) وجود دارد. علاوه بر آنكه آن حضرت نسبت بهجاذبههاي سخن، حرف و نظر دارد، خودش نيز در بهكارگيري آن عناصر، سرآمد همگان است و امير بيان و پيشواي بلاغت شمرده ميشود.
دربارة زيبايي سخن، چنين معياري ميدهد:
احسنُ الكلامِ مازانَهُ حُسنُ النِظام وَ فَهِمَهُ الخاصّ و العام. زيباترين وبهترين سخن آن است كه نظام نيكو آن را آراسته باشد و خواص وعموم مردم آن را بفهمند.
اين تعبير و معيار، در بردارندة همة ملاكهاي هنرمندي در ارائة يككلام زيبا و سخن جاودانه و دلنشين است. آراستگي كلام به «حسن نظام»، همةعلم بلاغت و فصاحت و خطابه را در برميگيرد.
وي همچنين ميفرمايد:
آفة الكلامِ الاطالة.(1) آفت سخن، طول دادن است.
اين نيز اشاره به يكي از عوامل ضدّ جاذبه در گفتار است.
نوشته و سخن هر كس، ميزان هنرمندي او را در «بيان فكر» و «ترسيمواقعيات» نشان ميدهد. آنچه را كه سعدي گفته است:
تا مرد سخن نگفته باشد عيب و هنرش نهفته باشد
بر گرفته از اين كلام حضرت امير است كه:
المرءُ مَخبوءٌ تَحتَ لِسانه.(2) آدمي مخفي است در زير زبان.
«گزيدهگويي» يكي از هنرهاي كلامي است. مردم از سخنان نغز، كوتاه وپر معني استقبال ميكنند و اينگونه كلمات، در حافظهها ميماند و بهضربالمثل تبديل ميشود.
حضرت علي(ع) در اين زمينه نيز هنري بيبديل دارد، بخشِ سوّمنهجالبلاغه، «كلمات قصار» است.سخنان كوتاه و گويا و پرمعناي او شهرتيبسزا يافته است. در مجموعة ديگري از سخنان وي كه به نام «غررالحكم»معروف است، هزاران كلمة قصار ميبينيم كه در عين اختصار، دريايي از مفاهيم بلند را در خود جا داده است.
«ابن ابيالحديد» نيز در جلد بيستم شرح خود بر نهجالبلاغه، افزون بركلمات قصاري كه در نهجالبلاغه آمده است، تعداد 998 سخن كوتاه ديگرآورده كه به آن امام بلاغت نسبت داده شده است.
كم گوي و گزيدهگوي، چون دُر تا از كم تو جهان شود پُر
براستي كه كلمات قصار علي بن ابيطالب، چه در جاذبههاي لفظي وتعبيري و چه از جهت غناي محتوايي، بسي ارجمند و جاودانه است.
گزيدههايي از خطبهها، نامهها و كلمات قصار آن حضرت را كه سيّد رضيگرد آورده است، نام «نهجالبلاغه» بر آن نهاده است و راستي كه شيوه و روشبلاغت و شيوايي گفتار و نوشتار را بايد از علي(ع) آموخت و اين كتابجاودانه، تابلوي زيبايي از كلمات ماندگار آن پيشواي بلاغت و سخنورياست.
به گفتة مورّخان، خطبههاي زيباي آن حضرت، حتّي سالها پيش از آنكه سيد رضي نهجالبلاغه را گرد آورد، مورد توجّه مردم بوده و صدها خطبة او را از حفظ داشتند و عدّهاي از سخنوران مشهور عرب گفتهاند كه فصاحت و سخنوري خويش را مديون صد خطبه از سخنان اميرالمؤمنيناند كه در حافظه داشتهاند.
جالب است بدانيد كه «ابنابي الحديد» كه از ادباي عرب و از مشهورترينشارحان نهجالبلاغه است، دربارة يكي از خطبههاي امام علي(ع) كه دربارةمرگ و عوالم پس از آن و عبرتآموزي از درگذشتگان است، چنيناعتراف ميكند:
«سوگند به كسي كه همة امتها به او سوگند ميخورند، من اين خطبه را در مدّت پنجاه سال تا كنون بيش از هزار بار خواندهام. هيچ بار آن رانخواندم مگر آنكه در من خشيت و خوف و پندي ايجاد كرد و در دلمتأثير نهاد و مرا به لرزه آورد. هيچ بار در آن تأمل نكردم مگر آنكه به ياد مردگان از خويشاوندان و نزديكان و دوستانم افتادم و چنين تصوّركردم كه آن را كه حضرت به توصيف حالش پرداخته، خود من هستم. در اين زمينه بسيار از خطبا و فصحا داد سخن دادهاند و من آنها را مكرّر خواندهام، ولي هيچكدام، تأثير كلام اميرالمؤمنين را بر من نداشته است ....»(3).
مگر «همام» نبود كه وقتي توصيف حضرت را از ويژگيهاي متقين شنيد، تاب نياورد، خروشي برآورد و قالب تهي كرد؟ با آنكه خودش به اصرار ازحضرت خواسته بود كه اهل تقوا را برايش وصف كند.
اين گونه است كه سخن حضرت و جاذبههاي كلامي او، اعصار و قرون را در نورديده و هم به لحاظ ظرافتها و هنرمنديهاي تعبيري در كلام او، و هم به خاطر مفاهيم بلند و ملكوتي سخنانش، در انحصار زمان خويش نمانده است و به جهت چند بطني بودن آن كلمات و ابعاد تو درتو و ژرفش، در عصر غيرخودش هم مخاطب براي پيامهاي او فراوان است. اگر سخن حضرت علي(ع)را پايينتر از كلام خدا و فراتر از كلام بشر دانستهاند، تنها نه از حيثفصاحت و بعد ادبي، بلكه از نظر محتواي متعالي آن نيز چنين است.
اديب فرهيخته و نويسندة فرزانه، استاد محمدرضا حكيمي، دربارة «كلامجاودانة» آن حضرت، سخنها دارد و در آغاز نوشتارش مينويسد:
«سخن گفتن دربارة «سخن علي» نيز دشوار است، به همان اندازه كهسخن گفتن دربارة خود علي(ع). اين «كلام جاودانه» را، كلامي بايد تاآن را بشناساند و در سُرايش عظمتهايش روزگار بگذارد. اينجاپهنهاي و ژرفايي و عظمتي است بيگانه با نهايتها. چه بيشمارانديشمندان و فرزانگان و ژرفنگراني كه خاموش ماندن را سختتردانستند و سكوت را گوياتر شمردند و چه بسيار فرهيختگان وسخنوران و شاعران كه قهرمانان بزرگ و پيروز پهنههاي سخن وسخنوري بودند، ليكن در اين پهنة بيكران و عرصة سترگ نيارستند پوييد ... »(4)
«خطابه»، يكي از عمدهترين هنرهاي گفتاري بشر از دير زمان تا كنون بودهاست، يعني نوعي گفتار هيجانانگيز، تأثيرگذار، بازدارنده يا برانگيزنده، كههم عقل را قانع كند، هم دل را تسليم سازد. فلاسفهاي چون ارسطو و افلاطوندربارة اين فنّ، كتاب نوشته و حدود آن را تعريف كردهاند. يونان قديم وروم، خطيبان چيرهدستي داشتهاند، مانند دموستنس، كاتن، سيسرون،اگوستين، لوتر و در قرون بعدي كساني مانند بوسوئه، بوردالوست، فنلن.
در دنياي عرب نيز، چه در عصر جاهليت و چه پس از ظهور اسلام وسدههاي بعد، خطباي برجسته و نامداري بودهاند كه ميتوان از كساني چون:هاني بن قبيصه، اكثم بن صيفي، قسّ بن ساعده، كعب بن لؤي، ابن سّماك،سعيدبن اسماعيل نيشابوري، ابوعلي دقّاق، ابن جوزي، اخطب خوارزم، ابننباته و ... نام برد.
ابن نباته يكي از خطباي زبردست قرن چهارم است و خطابههايش مشهوراست. خطبهاي در برانگيختن بر جهاد دارد. اميرالمؤمنين(ع) نيز در خطبة 27نهجالبلاغه مردم را به جهاد برميانگيزد و خطبة جهاديّة او معروف است. ابنابيالحديد، شارحِ نهجالبلاغه اين دو خطبه را با هم مقايسه ميكند و ميگويد:
«در خطبة ابن نباته را با خطبة امام مقايسه كنيد و از دايرة انصاف دورنشويد، نسبت اين دو با هم مانند نسبت شمشير چوبين با تيغ پولاديناست ...، خطبة ابن نباته، هر چند بهرههايي از صناعات بديعي دارد،امّا در حضيض زمين است و كلام اميرمؤمنان در اوج آسمان است».(5)
ميبينيم كه حضرت علي(ع) در هنر سخنوري و خطابه نيز سرآمد است واگر به او «بزرگترين خطيب تاريخ» لقب دادهاند، گزاف نيست. و اگر او را«خداوند سخن در منبر و خداوند قلم در نهجالبلاغه» شمردهاند، توصيفيبجاست. كيست كه سخنان آن پيشوا را بخواند و بشنود و مسحور جاذبههايكلامي و شيفتة گوهرهاي درخشان نهفته در گنجينة كلمات مولا نشود؟!
ابن ابي الحديد، ميگويد:
«معاويه كه علي(ع) را بنيانگذار فصاحت براي قريش دانسته است،راست ميگويد. اگر همة فصحاي عرب در مجلسي گرد آيند و اينخطبه (اشاره به خطبة 216 كه پيشتر از آن ياد شد) بر آنان تلاوتشود، همه در برابر آن به سجده خواهند افتاد، همان گونه كه شاعران درمقابل مصرعي از شعر «عديّ بن رقاع» به سجده افتادند، و وقتي علّترا از آنان پرسيدند، گفتند: همان گونه كه شما جاي سجدة واجب درقرآن را ميشناسيد، ما هم مواضع سجود در شعر را ميشناسيم!»
آنگاه در اشاره به جامعيت و چند بعدي بودن كلام علي و شخصيتعلي(ع) ميافزايد:
«من همواره در شگفتم از مردي كه به هنگامة نبرد، خطابهاي ميخواندكه طبع حماسي آن با سرشت شيران و پلنگان متناسب است و در همانحال، وقتي زبان به موعظه ميگشايد، سخني ميگويد بهسان سرشت راهبان تارك دنيا كه هرگز نه گوشتي خورده و نه خوني ريختهاند. گاهيدر چهرة بسطام بن قيس و عُتيبه بن حارث و عامر بن طفيل آشكار ميشود، گاهي در صورت سقراط، فيلسوف يوناني، گاهي يوحنّا وگاهي در سيماي الهي مسيح بن مريم!»(6)
سید مهدی موسوی گروه حوزه علمیه
1- غررالحکم.
2- نهج البلاغه حکمت 140
3- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج11ص153.
4- کلام جاوندان، محمدرضا حكيمي، ص20.
5- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج2، ص82 و 84.
6- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 11ص153
منبع:
امام علي(ع) و هنر(دفترسوم از: مجموعه از چشم انداز امام علي(ع))جواد محدّثي، به سفارش كانون انديشه جوان، ناشر: مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، 1385.