تبیان، دستیار زندگی
اگر در دل انسان هوسی باشد این هوس در جایی راهش را از اولیای خدا جدا می‌كند ولو ممكن است قدم‌هایی همراه با اولیای خدا برود اما آنجایی كه این هوس سر بر می‌دارد راه انسان را از ولیّ خدا جدا می‌كند. تأخیرها, سستی‌ها, كم معرفتی‌ها و... از همه مهم‌تر, تعلق به د
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سفت به دنیا چسبیدند!

علل تنهایی سیدالشهدا(3)

زر و زیور دنیا

در مقاله شماره (1)  و شماره (2) به برخی علل تنهایی امام حسین‎(علیه‎السلام) در واقعه کربلا پرداختیم که در این مطلب برخی علل دیگر را بررسی می نماییم.

3. علت باز ماندن افراد از یاری رسانی ولیّ خدا

مسئله اساسی و عبرت‌آموز دیگر این كه؛ اگر قبلاً انسان خودش را برای همراهی با ولیّ خدا آماده نكرده باشد، عقب خواهد ماند. سیدالشهدا(علیه‎السلام) از ماه‌ها قبل اعلام موضع كردن،‌ یك نمونه آن طرمّاح بود كه در راه با چند نفر دیگر، به حضرت برخوردند (یكی دو منزل با كوفه بیشتر فاصله نداشت) حضرت پرسیدند: «وضع كوفه چگونه است؟»

گزارشی داد كه وضع كوفه خوب نیست،‌ قلوب مردم با شما، اما شمشیرهایشان علیه شماست، ما كه از كوفه بیرون می‌آمدیم، در مخلیه، لشكر انبوهی برای جنگ با شما جمع شده بود كه تاكنون لشكری به این عظمت و وسعت ندیده بودیم،‌ از آن طرف، طرمّاح برای خانواده‌اش آذوقه می‌برد؛ لذا به حضرت عرض كرد: اجازه بدهید آذوقه‌ها را برسانم و برگردم.

حضرت فرمودند: «سعی كن زود بیایی.» رفت، زود هم برگشت ولی وقتی به همین منزل رسید، خبر شهادت سیدالشهدا(علیه‎السلام) را شنید. از ماه‌ها قبل سیدالشهدا (علیه‎السلام) از مدینه خارج شده و اعلام موضع كرده‌اند، بعد از 6 ماه كه حضرت در محاصره دشمن قرار گرفته، تازه ایشان برای زن و بچه‌اش آذوقه می‌برد.

تلقی این آدم را ببینید در مقابل دعوت حضرت حاضر شد؛ مثلاً ماشین آخرین سیستم یا هواپیمای شخصی خود را بدهد كه حضرت سوار شوند و از محاصره ابن زیاد بیرون روند غافل از این كه، حضرت آمده‌اند تا ابن زیاد را محاصره تاریخی كرده، شكست دهند.

نقطه ضعف بالاتر این كه، به حضرت نصیحت می‌كند ـ به این خیال كه حضرت محتاج نصیحت اوست ـ گفت: بیایید به یمن برویم، كوفیان وفادار نیستند من برای شما در كوهستان‌های یمن 20 هزار شمشیرزن آماده می‌كنم تا جنگ را از آنجا شروع كنید.

غافل از این كه 20 هزار شمشیرزن كه مثل شما بخواهند آذوقه زن و بچه را بر سیدالشهدا (علیه‎السلام) مقدم بدارند، به درد سیدالشهدا(علیه‎السلام) نمی‌خورند. پس اگر با تمام وجود آماده نبوده، مشغول آذوقه زن و بچه و نام و نشان باشیم، مسلّم است كه ولیّ خدا تنها می‌ماند.

آنان که به امام کمک نکردند

آنهایی كه به حضرت كمك نكردند، چند دسته بودند:

1- یك دسته كسانی هستند كه در صف دشمن رودرروی سیدالشهدا(علیه‎السلام) ایستادند و تا حدّ ریختن خون ایشان مقاومت كردند.

2- دسته دیگر كسانی بودند كه، بی‌تفاوت نشسته، فقط نصیحت كردند كه، به كوفه نروید اگر بروید كشته می‌شوید، و با كشته شدن شما زمین خالی از حجّت می‌شود.(1) بعضی هم مثل عبیدالله جعفی، از كوفه خارج شده بود تا در جریان نباشد اما حضرت در راه با او برخورد كردند و فرمودند: «عبیدالله، وضع تو به خاطر عثمانی بودن خوب نیست اگر به ما ملحق شوی همه گذشته‌ات جبران می‌شود.» در جواب گفت: من از كوفه خارج شدم تا خیالم راحت باشد، حالا دوباره خودم را گرفتار كنم. نه با شما هستم نه با ابن زیاد، ولی اسب تندرویی دارم كه هر كس سوار بر آن شود، دشمن نمی‎تواند او را بگیرد، آن را به شما می‌دهم كه فرار كنید.

عده‌ای نیز مشغول طواف و تلاوت قرآن بوده‌، از سیدالشهدا(علیه‎السلام) غافل شدند. حال آن كه وقتی سیدالشهدا(علیه‎السلام) راه افتادند که، در كعبه ایستادن، مشكلی را حل نمی‌كند. مسئله اساسی كمبود معرفت است. این كه انسان نفهمد تنها راه، راه «ولیّ خدا» است.

تلقی این آدم را ببینید در مقابل دعوت حضرت حاضر شد؛ مثلاً ماشین آخرین سیستم یا هواپیمای شخصی خود را بدهد كه حضرت سوار شوند و از محاصره ابن زیاد بیرون روند غافل از این كه، حضرت آمده‌اند تا ابن زیاد را محاصره تاریخی كرده، شكست دهند.

3- عده‌ای نیز مشغول طواف و تلاوت قرآن بوده‌، از سیدالشهدا(علیه‎السلام) غافل شدند. حال آن كه وقتی سیدالشهدا(علیه‎السلام) راه افتادند که، در كعبه ایستادن، مشكلی را حل نمی‌كند. مسئله اساسی كمبود معرفت است. این كه انسان نفهمد تنها راه، راه «ولیّ خدا» است، این كه انسان خیرخواهی خود را برای ولیّ خدا از حدّ پیشكش كردن اسب و مانند اینها،‌ جلوتر نبرد،‌ این كه؛ خودش را به اصطلاح فهمیم‌تر از ولیّ خدا بداند و خیال كند این حق را دارد كه ولیّ خدا را موعظه كند، عوامل تنهایی ولیّ خدا و جدایی حساب ما از اوست.

در مقابل، حضرت ابوالفضل(علیه‎السلام) سرآمد همه كسانی بودند كه از روی بصیرت و درایت به حضرت پیوستند، اگر همه مقاتل را بگردید، یك ‌جا نمی‌یابید كه موّرخان نقل كرده‌اند كه حضرت پیشنهادی به امام داده باشند كه مثلاً بروید یا نروید، جنگ كنید یا نكنید،‌ زن و بچه با خودتان ببرید یا نبرید، كاملاً می‌دانند كه سیدالشهدا(علیه‎السلام) موعظه لازم ندارند و اگر انسان می‌خواهد بهره ببرد، باید همراه حضرت شود.

4- عده‌ای هم كسانی بودند كه دیر آمدند؛ چند نفر از بزرگان بلخ وقتی نامه حضرت به دستشان رسید با سخنرانی‌های تند دیگران را تحریك كرده، راه افتادند ولی وقتی رسیدند كه دیگر دیر شد و ماجرای كربلا تمام شده بود؛ چون از قبل آمادگی نداشتند.

در مقابل، حضرت ابوالفضل(علیه‎السلام) سرآمد همه كسانی بودند كه از روی بصیرت و درایت به حضرت پیوستند، اگر همه مقاتل را بگردید، یك ‌جا نمی‌یابید كه موّرخان نقل كرده‌اند كه حضرت پیشنهادی به امام داده باشند كه مثلاً بروید یا نروید، جنگ كنید یا نكنید،‌ زن و بچه با خودتان ببرید یا نبرید، كاملاً می‌دانند كه سیدالشهدا(علیه‎السلام) موعظه لازم ندارند و اگر انسان می‌خواهد بهره ببرد، باید همراه حضرت شود.

الف ـ علاقه به دنیا:

اگر در دل انسان هوسی باشد این هوس در جایی راهش را از اولیای خدا جدا می‌كند ولو ممكن است قدم‌هایی همراه با اولیای خدا برود اما آنجایی كه این هوس سر بر می‌دارد راه انسان را از ولیّ خدا جدا می‌كند. تأخیرها، سستی‌ها، كم معرفتی‌ها و ... از همه مهم‌تر، تعلق به دنیاست كه موجب می‌شود انسان تا مرز ریختن خون سیدالشهدا(علیه‎السلام) پیش برود.

همان كسانی كه برای سیدالشهدا نامه نوشته بودند، برای حفظ دنیا و غنیمت بردن از یكدیگر سبقت می‌گرفتند تا پیش ابن زیاد، عزیز شوند. كار آنها در اثر حبّ دنیا به جایی رسید كه صفشان را از سیدالشهدا(علیه‎السلام) جدا كردند. عمر سعد كسی است كه در لشكر صفین، اگر فرمانده نبوده لااقل شركت داشته است اما حالا فرماندهی لشكر ابن زیاد را قبول كرده!‌ طمع در گندم ری، ریشه این تغییر موضع بود.

وقتی به او پیشنهاد فرماندهی لشكر را دادند یك شب مهلت خواست. در واقع ابن زیاد نوعی تزویر كرد،‌ اول تجهیز كرد و فرماندهی آن را همراه با حكومت ری، به عمر سعد داد چون ری،‌ آن روز بخش عظیمی از منطقه حكومت اسلامی بود، بعد كه برای حركت آماده شد به او گفتند: شورش خوابیده و سركوب شده باید به كربلا بروی.

همان كسانی كه برای سیدالشهدا نامه نوشته بودند، برای حفظ دنیا و غنیمت بردن از یكدیگر سبقت می‌گرفتند تا پیش ابن زیاد، عزیز شوند. كار آنها در اثر حبّ دنیا به جایی رسید كه صفشان را از سیدالشهدا(علیه‎السلام) جدا كردند.

گفت:‌ نمی‌روم، گفتند مهم نیست. حكومت ری را برگردان. گفت: اجازه دهید فكر كنم، تا صبح قدم می‌زد و تأمل می‌كرد و می‌گفت: «می‌گویند» یك آخرتی هست یعنی از لفظ «یقولون» استفاده می‌كرد و بالاخره به جنگ سیدالشهدا(علیه‎السلام) رفت. حضرت بین دو لشكر با او صحبت كردند و فرمودند: چرا در این كار شركت كردی؟!‌ گفت: دنیایم چنین و چنان است. حضرت فرمودند: من تأمین می‌كنم. بهانه‌های زیادی آورد، آخر هم زیر بار نرفت؟

تعلّق خاطر به دنیا در جایی انسان را رودرروی اولیای خدا قرار می‌دهد و این خطر برای همه ما جدی است. بعضی از بزرگان تعبیر خیلی زیبایی داشته، می‌گفتند: یكی از اقسام گریه در مراسم سیدالشهدا(علیه‎السلام) گریه خوف است كه انسان واقعاً خائف باشد، نكند روزی پیش بیاید مثل مدعیانی كه نامه نوشته بودند كه، باغ‌های ما آماده، نهرهای ما جاری و مزارع ما خرم و آباد است، منتظر قدوم شما هستیم اما وقتی كه ولیّ خدا آمد تیغ روی او بكشیم، و بعد از دعوت،‌ او را محاصره كنیم.


پی‎نوشت:

1- خود این سخنان، حجت علیه آنها است. شما كه می‌دانید سیّدالشّهدا(علیه‎السلام) كسی است كه اگر برود زمین از حجت خالی می‌شود چرا او را تنها گذاشتید؟

سید محمد مهدی میرباقری

گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی.

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.