زمينه شكلگيري بُعد سياسي شخصيت آيتاللّه شاهآبادي
پدر آقاي شاهآبادي، مرحوم آيتاللّه ميرزا محمدجواد اصفهاني (م1312ه" " .ق)، از علماي بزرگ اصفهان است كه در عصر ناصرالدين شاه قاجار ميزيسته و در آن ديار به اقامه حدود شرعي الهي مبادرت ميورزيده است. شاه قاجار كه چنين امري را برنميتابيده و آن را مخلّ به اركان سلطنت خود احساس ميكرده، هنگامي كه منعهاي مكرر خود را بيفايده ميبيند، فرمان تبعيد ايشان را به تهران صادر ميكند. ولي در تهران نيز اين مرد بزرگ در برابر مفاسد و ناهنجاريهاي اجتماعي ـ سياسي ساكت نمينشيند و به شاه صريحا پيغام ميدهد كه «گمان ميكردم تو ناصرِ ديني، ولي حالا دانستم كه تو كاسِرِ (شكننده) ديني.»
آن زمينه سياسي ـ مبارزاتي خانوادگي و حريت و آزادمنشي ديني و اهتمام به اقامه احكام و حدود الهي در متن جامعه كه در شخصيت پدر مرحوم شاهآبادي جلوهگر بود، از نخستين عوامل شكلدهي چهره سياسي و يافتن بينش عميق سياسي نسبت به حوادث آن روزگار پرهياهو بوده است.
پس از آنكه آقاي شاهآبادي در تهران، در مركز تحولات ايران پيش از مشروطيت، با مسايل سياسي روز ايران از نزديك آشنا ميشود، راهي نجف شده و در آن ديار با شخصيت والاي عصر مشروطيت و از رهبران اصلي نهضت مشروطه، مرحوم آخوند خراساني آشنا ميگردد و سالها نزد او به تحصيل اشتغال ميورزد. با توجه به عشق وافر شاهآبادي به آخوند خراساني و حوادث مهم مشروطه، شخصيت سياسي ايشان به كمالات ديگري نزديك ميشود. تحليل آقاي شاهآبادي از مرگ مشكوك آخوند خراساني قابل توجه است. او معتقد بود: حكومت وقت، آيتاللّه آخوند ملا محمدكاظم خراساني را مسموم كرد و به شهادت رسانيد، زيرا شبي كه فرداي آن روز، مرحوم آيتاللّه خراساني از دنيا رفت، خود آقاي شاهآبادي نزد آخوند رفته و از صحت مزاج و سلامتي آخوند مطلع شده بود.بدين ترتيب به موازات تكميل مدارج علمي و تحصيل كمالات معنوي در نجف، شخصيت سياسي آيتاللّه شاهآبادي نيز وارد مرحلهاي نوين از بلوغ و رشد ميشود.
و با ورود ايشان به سامرا و شركت در درس مرجع بزرگ آن زمان، آيتاللّه ميرزا محمدتقي شيرازي، ملقب به ميرزاي شيرازي دوم، و آشنايي با چهره مبارزاتي و سياسي آن مرجع و رابطه نزديكي كه ميان آن دو برقرار ميگردد، شاهد مرحلهاي ديگر از رشد سياسي شخصيت او ميباشيم. مرحوم ميرزا محمدتقي شيرازي از رهبران نهضت مردم عراق عليه سلطه انگليسيها بود و در اين خصوص فتاوايي عليه نيروهاي اشغالگر انگلستان نيز صادر نمود. رابطه نزديك آقاي شاهآبادي با مرحوم ميرزا در حدي بود كه وقتي مرحوم ميرزا از تصميم آقاي شاهآبادي مبني بر مراجعت به ايران مطلع ميگردد، شخصا وارد منزل ايشان ميشود و عصاي خود را بر زمين زده و ميگويد: «ميرزا محمدعلي، من سفر به ايران و ترك حوزه را براي تو جايز نميدانم و حرام است بر تو.» البته پس از مطلع شدن از مشكلات خانوادگيِ آقاي شاهآبادي، مانع نميشود و به او ميگويد: عيب ندارد، برو.
ورود آقاي شاهآبادي به تهران كه با حوادث اواخر دوره قاجاريه و روي كار آمدن رضاخان همراه است و مواضع ايشان در برابر تحولات سياسي آن عصر، براي ارزيابي انديشه و رفتار سياسي ايشان بسيار مهم و قابل توجه است. در اين عصر رفتار سياسي اصلي ايشان بر دو محور مبارزه با استبداد داخلي و استكبار خارجي شكل ميگيرد. در مورد بُعد مبارزاتي شاهآبادي، به ضميمه دو بُعد عرفان و فقاهت ايشان، از حضرت امام خميني نقل است:
«آقاي شاهآبادي علاوه بر آنكه يك فقيه و يك عارف كامل بودند، يك مبارز به تمام معنا هم بودند.»
آيتاللّه شاهآبادي، پس از بازگشت از عراق، دو دوره در تهران سكني گزيدهاند. دوره اول، از سال 1330 ـ 1347ه" " .ق پيش از رفتن به قم، و دوره دوم، از 1354 ـ 1369ه" " .ق، پس از مراجعت از قم.13
ساليان نخست دوره اول با سالهاي پاياني سلطنت قاجاريه و روي كار آمدن سردار سپه همراه است. رضاخان كه در اين دوره به تدريج قدرت مييافت و وزير جنگ احمدشاه قاجار شده بود، به دينداري و روضهخواني و با پاي برهنه جلوي دستهجات عزاداري حركت كردن و كاه بر سر ريختن، تظاهر ميكرد تا زمينه به قدرت رسيدن خود را فراهم آورد. حتي بزرگاني مثل شهيد سيدحسن مدرس را به اين جمعبندي رسانيده بود كه منافعش را اساسي و مضارّش را فرعي تشخيص دهند. ولي آقاي شاهآبادي كاملاً به رياكاري سردار سپه واقف بود و با درك عميق سياسي، كرارا ميفرمود:
«اين مردك الان كه به قدرت نرسيده است، اين چنين به دستبوسي علما و مراجع ميرود و تظاهر به دينداري ميكند و از محبت اهل بيت(ع) دم ميزند. لكن به محض آنكه به قدرت رسيد به همه علماء پشت ميكند و اول كسي را هم كه لگد ميزند خود شما (خطاب به شهيد مدرس) هستيد.»
پس از سال 1304ه" " .ش هم كه رضاخان به سلطنت رسيد و به تدريج سايه شوم استبداد خود را بر پهنه ايرانزمين گسترش داد و به مخالفت با قوانين اسلامي و مظاهر دينداري از جمله مبارزه با عزاداري سالار شهيدان و كشف حجاب پرداخت، مرحوم شاهآبادي ابتدا تلاش خود را در متحد كردن علماء به كار گرفت و به افشاگري رضاخان و بيداري مردم پرداخت و در ادامه مبارزات، در سال 1305ه" " " .ش، يك سال پس از استقرار رژيم پهلوي، به تحصن در حرم حضرت عبدالعظيم حسني(ع) در شهر ري دست زد و در سخنرانيهاي خود در ايام تحصن به روشنگري مردم پرداخت. اگرچه اين تحصن با استقبال شاياني از سوي علماء مواجه نشد، ولي تأثير خود را در همان ماههاي اوليه حكومت استبدادي و دستنشانده و ضد اسلامي رضاخان داشت. در مدت تحصن، دولت رضاخان تلاش خود را براي جلب رضايت ايشان و شكستن تحصن به كار گرفت و حتي خود رضاخان راضي شد به ملاقات ايشان برود و مذاكره كند. يك بار هم كالسكه شاهي را براي بازگشت ايشان فرستاد ولي آقاي شاهآبادي امتناع ميورزيد و هر گونه همكاري با رضاخان را حرام ميشمرد.
آقاي شاهآبادي با درك عميق تأثير تهاجم فرهنگي و خطري كه رواج فساد و ابتذال در جامعه دارد، دست به اين تحصن زد چون نسبت به كشف حجاب رضاخاني معتقد بود:
«رضاخان خبيث با اِعمال بيحجابي، قصد دارد ريشه اسلام را بزند و اگر صدها روحاني بزرگ را سر ميبريد، يك چنين لطمهاي به اسلام نميزد.»
در نهايت به اصرار شهيد آيتاللّه مدرس و جمعي از علما و مؤمنين تحصن را شكست و به تهران بازگشت و سپس راهي قم گرديد. ايام توقف ايشان در قم، همان ايام طلايي، آشنايي امام راحل با او و كسب فيض از آن وجود پربركت است.
آقاي شاهآبادي، حدود هفت سال در قم متوقف ميشود و سپس به تهران باز ميگردد و به مبارزات و منبرهاي افشاگرانه خود ادامه ميدهد و با حرّيت و آزادگي كامل در آن ايام كه منبر رفتن را به طور كامل ممنوع اعلام كرده بود و جلسات عزاداري به صورت پنهاني پيش از اذان صبح و پشت درهاي بسته برگزار ميشد، آقاي شاهآبادي در مسجد جامع تهران منبر ميرفت و عزاداري داير ميكرد و حتي رييس كلانتري جرأت مخالفت نداشت. وقتي مأموران رژيم پهلوي پاي منبر ايشان ميآمدند، خطاب به آنان ميفرمود:
«اگر ميخواهيد مرا بگيريد و ببريد و كسي نفهمد، قبل از اذان صبح، من از منزل تك و تنها حركت ميكنم و به مسجد ميآيم، و احدي هم با من نيست غير از حق.»
در نهايت رژيم دستنشانده پهلوي منبر ايشان را برداشت تا ايشان سخنراني نكند، ولي ايشان ايستاده، صحبت ميكرد و با شهامت و شجاعت عارفانه خود، خطاب به رضاخان كه از او به چاروادار ياد ميكرد، فرمود:
«من ميخواهم خريّت اين چاروادار را ثابت كنم و آن اين است كه او تصور ميكند اين منبر است كه حرف ميزند. او بايد بفهمد كه من حرف ميزنم نه منبر.»
جناب شاهآبادي، عميقا به جهاد و مبارزه ميانديشيد و اين آزادگي و حرّيت قهرمانانه، در تار و پود انديشه سياسي ايشان حضور دارد. اين جهاد شجاعانه با شكوفايي و تلألؤ خاصي همراه است. لذا وقتي هم عدهاي از عمّال پهلوي براي دستگيري ايشان به مسجد حمله ميكنند، با نهيب او، همه آنها پا به فرار ميگذارند و بيرون مسجد كمين ميكنند. هنگام خروج از مسجد، فرمانده آنها، ميگويد: «آقاي شاهآبادي تو بايد همراه ما بيايي كلانتري.» و آقاي شاهآبادي در پاسخ در حالي كه ابروانش به هم گره خورده بود گفت: «برو به بزرگترت بگو بياد.» و به راه خود ادامه داد.
نویسنده: مصطفي جعفرپيشهفرد
منابع
شذرات المعارف
عارف کامل
گلشن ابرار
تاریخ بسیت ساله ایران
تهیه و تنظیم: فریادرس گروه حوزه علمیه