تبیان، دستیار زندگی
شما را زمان به وجود آورده و لازم است زمان شما را بشناسد. افرادی که از شما پشتیبانی می کنند مثل خود شما هستند. یک خودخواهی است که از شما به دیگران انتقال یافته، در لباس دوستی یا سایر اغراض اجتماعی. نظر هیچ فردی برای هیچ فرد معنی درست و حسابی نمی دهد. مگر..
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

همزاد امریکایی نیما یوشیج

کریستینا پاکوز Chritina Pacosz

همزاد امریکایی نیما یوشیج

حتی بعد از چاپ ترجمه های متعدد از اشعار حافظ و مولانا در امریکا و اروپا هنوز نام ایران در جغرافیای شعر جهان ناشناخته است. حافظ را که در بیشتر گلچین های ادبی دنیا به عنوان شاعری از مشرق زمین معرفی می کنند و گاه اصلاً هیچ نمی گویند، طوری که انگار این اسم به دوران ماقبل تاریخ اختصاص دارد و توضیح راجع به آن چندان ضرورتی پیدا نمی کند. مولانا را که هم رومی می نامند و به خاطر آرامگاهش در قونیه او را از اهالی همان شهر و دیار می پندارند. تک و توک اهل فن که با ریشه و زادگاه این دو شاعر بزرگ جهانی آشنایند تقریباً هیچ چیز از شعر ایران معاصر نمی دانند. همین باعث شد فکر کنم باید پا به پای ترجمه ی شعر از انگلیسی به فارسی، قدم هایی برای معرفی شعر امروز ایران به جهان بردارم. احتیاج به ویرایشگری داشتم که زبان مادری اش انگلیسی باشد و بتواند ترجمه های مرا از شعرهای فارسی، رنگ و بویی آشنا برای خوانندگان آن سوی مرزها ببخشد. نمونه ی ترجه هایم را برای کریستینا پاکوز Christina Pacosz شاعر شناخته شده ی امریکایی فرستادم که بارها از من خواسته بود او را با شاعران هموطنم آشنا کنم. وقتی شعرها را خواند نیما را برگزید. نوشت: «سپهری خوب است. فروغ هم خوب است اما من نیمای شما را دیوانه وار دوست دارم. انگار همزاد من است» و با شور و شوق پذیرفت که ترجمه های مرا از نیما ویرایش کند. عشقش به نیما کنجکاوی اش را برای شناختن سرزمینی که چنین شاعری را در خود پرورده برانگیخت. به کوچه پس کوچه های یوش رشک می ورزید. از طریق اینترنت عکس هایی از زادگاه نیما یافته بود و درباره ی آن ها از من سؤال می کرد. انگار گمشده ای را می جست.

تک و توک اهل فن که با ریشه و زادگاه این دو شاعر بزرگ جهانی آشنایند تقریباً هیچ چیز از شعر ایران معاصر نمی دانند. همین باعث شد فکر کنم باید پا به پای ترجمه ی شعر از انگلیسی به فارسی، قدم هایی برای معرفی شعر امروز ایران به جهان بردارم.

وقتی نوبت ویرایش ترجمه های من از نامه های نیما به همسر و دوستان و شاعران جوان رسید ارادتش به نیما عمق دیگری گرفت. صدای نیمای ما را مثل صدای راینر ماریا ریلکه شاعر محبوب همه ی دوران ها ابدی می دانست:

  1. «شما را زمان به وجود آورده و لازم است زمان شما را بشناسد. افرادی که از شما پشتیبانی می کنند مثل خود شما هستند. یک خودخواهی است که از شما به دیگران انتقال یافته، در لباس دوستی یا سایر اغراض اجتماعی. نظر هیچ فردی برای هیچ فرد معنی درست و حسابی نمی دهد. مگر نظر فردی که حاصل نظر زمان است و در آن خیلی از خلایق آمده و رفته اند. بگذارید چنان پشتیبانی داشته باشید».
از نامه های نیما

بخشی از کار مشترک من و این شاعر امریکایی بر روی اشعار و نامه های نیما در نشریه ی الکترونیکی جهات Jehaat که به شش زبان منتشر می شود به چاپ رسید:

و مدیر سایت که معاونت وزارت ارشاد لبنان را هم داراست اجازه ی ترجمه ی آن ها را به زبان های فرانسه و عربی از من گرفت. شادی کریستینا بیشتر از من بود. در پوست خود نمی گنجید. با آن که برگزیده ی آثارش توسط یکی از بهترین ناشران امریکا و در رده ی شاعران قابل تأمل امریکا به چاپ رسیده اما با دیدن نامش به عنوان ویرایشگر آثار نیما خود را در عرش می دید. و این مرا به ادامه ی کار بسیار دلگرم کرد. از کریستینا خواستم پیامی برای ایرانی ها بفرستد و او این نامه را برایم فرستاد:

دیدار از جمهوری اسلامی ایران برای من رؤیای بزرگی ست. به راستی چه چیزی به جز شنیدن صدای باد در ویرانه های باستانی پرسپولیس یا جنگل های سرسبز شمال کشورتان می تواند برابری کند با آوای آن نی زنِ که نیما در شعر با شکوه و استوار خود از او یاد می کند:

و همه دنیا خراب و خرد از باد است

و به ره، نی زن که دائم می نوازد نی، در این دنیای ابراندود

راه خود را دارد اندر پیش .

یعنی من هرگز این سعادت را خواهم داشت که در آثار به جای مانده از پرسپولیس راه بروم؟فقط تصور دیدار از موزه ی ایران باستان تپش های قلبم را چند برابر می کند. یافتن شگفتی های شیراز به خصوص در ایام نوروز، تجسم بخشیدن به تصوراتم از بهشت برین است. و چه افتخاری دارد برایم زیارت مقبره ی حافظ، این شاعر شاعران. عکس خواهم گرفت! و دیگر با حسرت نگاه نخواهم کرد به کارت پستالی که تو از آن زیارتگاه عشاق برایم فرستاده ای. این ها همه به کنار. آرزوی بزرگترین ام شنیدن صدای اذان از گلدسته ی مساجد است. چه شعرها که این صدا جاری خواهد کرد بر قلم من! البته دیدار از یوش زادگاه نیمای عزیزِ من اولین کارم خواهم بود.

فقط تصور دیدار از موزه ی ایران باستان تپش های قلبم را چند برابر می کند. یافتن شگفتی های شیراز به خصوص در ایام نوروز، تجسم بخشیدن به تصوراتم از بهشت برین است. و چه افتخاری دارد برایم زیارت مقبره ی حافظ، این شاعر شاعران. عکس خواهم گرفت! و دیگر با حسرت نگاه نخواهم کرد به کارت پستالی که تو از آن زیارتگاه عشاق برایم فرستاده ای.
نیما

به عنوان یک شاعر و نویسنده بسیار آرزومند شرکت در شب شعری هستم برای شنیدن اشعار به زبان فارسی اگرچه جز کلمات معدودی که تو به من آموخته ای هیچ نمی دانم. و البته دلم می خواهد شعرهایم را برای ایرانی ها بخوانم. همین قدر که صدایی را هم بشنویم خوب است. به قول الیوت برای فهمیدن شعر نیازی به معنای کلمات نیست! شوق و ذوق دیگرم برای دیدار ایران به خاطر غذاهای سنتی ست که آرزوی طبخ شان را دارم. یکبار در دیترویت در یک رستوران طعم آن ها را چشیدم و با مراجعه به اینترنت بارها سعی کرده ام فسنجان و قورمه سبزی را درست کنم اما نتیجه ی کار افتضاح شده. حتما  ًزنان ایرانی جادوی خاصی به کار می برند که من باید بیاموزم.

و پربار باز خواهم گشت به میهنم با افزودن بر اطلاعات از فرهنگ و آداب و سنن شما. و در میان خواهم گذاشت این اطلاعات را با شاعران و نویسندگان در مقالاتم و نیز با خوانندگان روزنامه ها و سایت هایی که با آن ها همکاری می کنم. و نشان خواهم داد که مردم دنیا هر جای دنیا که باشند نیازمند صلح و آرامش اند و ملت ها هیچ خصومتی با یکدیگر ندارند.

فریده حسن زاده – مصطفوی

تنظیم برای تبیان:زهره سمیعی