تبیان، دستیار زندگی
قربان چشمهای زیبایت نگاهمان کن سوز دلمان بده اشک چشممان بده دهه تمام شد و هرچه به خودم می نگرم همان بودم که بودم ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نگاهمان کنید! (صوتی)

ما را نگاه کن ! (صوتی)

دو طرف بین الحرمین

نخل ها

به یادمان وفای تو صف بستند

وفایی که از عمو به ارث برده ای

شاید قد رشیدت هم  به او رفته باشد

جبین ماهتابی ات هم

نشان هاشمی ات هم

به در که می رسم

کلون و می گیرم و می کوبم و می گویم

دخیلک یا فاضل

دخیلک یا فاضل

می بینم دور ضریح دمادم رطوبت می زند

عجب تمثیلی است

اینکه قبر عباس

در ژرفای نهر نهفته

یعنی آب تا جاری باشد دور عباس می گردد

و در هر دور بارها به او غبطه می خورد

و از اینکه اجازه اش نداده اند

خود را به حسین برساند

حسرت به دل

گرد قبر علمدار او سرگردان است

اگر

من نیز بی تو زیستن را مایه ی وهن خویش دانستم

به اباالفضل اقتدا کردم

اگر

پیش تو به خود فراموشی دچار شدم

و همه ی فکر و ذهنم شدی تو

در رکاب عباسم

اگر

در اوج تشنگی حاضر شدم

که لب از آب ببندم

که لب از قطره ای آب ببندم

آنگاه

می توانم دم از جوانمردی بزنم

او جنگاوری صف شکن بود

اما گوشش حلقه ی غلامی به خود داشت

نیامده بود خودی نشان دهد

آمده بود دست به خدمت حسین باشد

این بود که شمشیرگذاشت

و مشک برداشت

آقا جان

این حسینیه را خیمه ای گیردر عرفات

و چادر سیاه ما را سر افراز کن به تشریفت

می خواهم برات روضه ی سقا بخوانم

چه زخمی به دلش چنگ می زد؟

کدام بار بر گردش سنگینی می کرد؟

چرا کلافه بود؟

آیا لب بر چیدن علی اصغر را می دید؟

یا چشمش به زلف سرنگون بنفشه ها افتاده بود؟

تقصیر خودش نبود

آخر دیشب او اولین کسی بود

که سفره ی فنا شدن

که سفره ی فدا شدن

برای حسین را گشوده بود

و حالا می دید

که او تنها مانده و برادر

و همه ی مهمانان تا اوج معراج پرکشیدند

و شاید حق نیز همین بود

آخر میزبانی را هم به او داده بودند

و میزبان اگر کم و کسری آب را ببیند

باید خودش سقایی کند

این بود که مشک ها دست به دامنش شد

و

وا اسفا

که کسی به آنها نگفته بود

اگر یک وقت دستی برای حائل کردن نباشد

شجره ی رشید عباس چگونه به زمین خواهد خورد

اگر

من هم توانستم از آن نوع نصرت که تو می پسندی

انجام بدهم

و آنچه تو فرموده ای بنده وار بپذیرم

اگر

در امر تو چون و چرا نکردم

اگر

برای ماندن با تو

به همه نه گفتم می توانم

ادعا کنم

مرد میدانم

ور نه

نه

صلی الله علیک یا ابا الفضل العباس

صلی الله علیک یابن امیر المومنین

صلی الله علیک یابن ام البنین

امشب شب شماست

شب کرم شماست

شب رحمت شماست

و اینان

و اینان

منتظر کرم شما

یابن امیر المومنین

یا اخی حسین

ما منتظریم

تا دستانمان را پر کنیم

یابن امیر المومنین

قربان صفای شما

قربان صفای حرم تو

قربان آن کاسه های آب

که به جهت ادا شدن نذرها

بر روی قبر تو می ریزند

یابن امیر المومنین

نگاهمان کن

قربان چشمهای زیبایت

نگاهمان کن

سوز دلمان بده

اشک چشممان بده

دهه تمام شد

و هرچه به خودم می نگرم

همان بودم که بودم

یابن امیر المومنین

ما جا ماندیم

ماندیم

ببر ما را

ببر ما را تا ساحل محبت حسین

جواب سوال را در اینجا بیابید.

تنظیم برای تبیان : زهره سمیعی