تبیان، دستیار زندگی
می‏خواستم لیوان را روی کابینت آشپزخانه بگذارم که لیوان از دستم افتاد و شکست. از آشپزخانه بیرون آمدم و رفتم توی اتاق.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

لیوان را چه کسی شکسته؟

شیشه

می‏خواستم لیوان را روی کابینت آشپزخانه بگذارم که لیوان از دستم افتاد و شکست. از آشپزخانه بیرون آمدم و رفتم توی اتاق. کمی بعد، مادرم مرا صدا زد و گفت: «کی این لیوان را شکسته است؟» من جواب ندادم. مادرم دوباره پرسید: «تو می‏دانی این لیوان را چه کسی شکسته؟» گفتم: «اگر بگویم کی آن را شکسته، شما او را دعوا می‏کنید؟» مادرم گفت: «نه هر چیز شکستنی ممکن است یک روز بشکند، اما دو چیز خیلی مهم را باید به او بگویم.» گفتم: «چه چیز را؟» مادرم گفت: «من هنوز نمی‏دانم چه کسی این لیوان را شکسته است!» گفتم: «من شکستم. از دستم افتاد و شکست.»  مادرم فقط به من نگاه کرد. گفتم: «حالا آن دو چیز مهم را بگویید.» مادرم گفت: «اول این که تو باید می‏آمدی و به من می‏گفتی که لیوان از دستت افتاده و شکسته است. این یعنی راستگویی و خدا همیشه راستگوها را دوست دارد و اما دومین چیزی که تو باید بدانی این است که اگر من متوجه خرده شیشه‏های روی زمین نمی‏شدم، ممکن بود شیشه به پای تو، من یا پدرت برود و باعث ناراحتی و دردسر بشود. گفتم: «حالا خدا مرا دوست ندارد؟» مادرم مرا بوسید و گفت: «خدا تو را خیلی دوست دارد. چون خودت راستش را گفتی! حالا توی آشپزخانه نیا تا من همه جا را خوب جارو کنم.»

دوست خردسالان

تنظیم:بخش کودک و نوجوان

*********************************

مطالب مرتبط

هر جا که مهربانی باشد خانه‏ی خداست

گنج مادربزرگ

خداوند از همه قوی تر

مهمان خجالتی

شوخی تلفنی

حاصل مهربانی 

الان کار دارم

عاقبت قسم دروغ

نباید باعث زحمت کسی شود

با بوسه مادر بخواب رفتم

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.