1 - نحله هاى عقیدتى و سیاسى:
2 - زمینه هاى حكمى و فقهى:اما اصل ماجرا؟
3 - برخورد با زنادقه:4 - بحثهاى تفرقه انگیز:
وحدت و یكپارچگى مسلمانان و لزوم اتحاد و اتفاق كلمه میان ایشان بلكه ضرورت توحید كلمه بر محور كلمه توحید براى همه موحدان و خداپرستان روى زمین، از تعالیم و آموزش هاى اساسى آیین اسلام و از اصول فرهنگ قرآنى است. و بر همین اساس، قرآن كریم یكى از عمده ترین و سازنده ترین اهداف رسالت رسول اكرم صلى الله علیه وآله را تالیف قلوب و ایجاد انس و تفاهم به جاى خصومت و دشمنى بیان مىدارد و اگر كسى در تاریخ، به دیده عبرت بنگرد این معنى را از شاهكارهاى رسالت محمدى صلى الله علیه وآله مىیابد. (1)
«واعتصموا بحبل الله جمیعا ولا تفرقوا»؛ یعنى همگى به حبل و رشته خداوندى چنگ بزنید و پراكنده نگردید. « واذكروا نعمت الله علیكم اذ كنتم اعداء فالف بین قلوبكم فاصبحتم بنعمته اخوانا و كنتم على شفا حفرة من النار فانقذكم منها» (آل عمران/103) ؛ یاد آورید نعمت خداوندى را در حق شما كه دشمنان یكدیگر بودید. او میان دل هاى شما جمع كرد و در پرتو نعمت یكتاپرستى، برادران هم شدید و در پرتگاه آتش قرار داشتید شما را نجات و رهایى داد. |
بعد از رحلت پیامبرعظیمالشان اسلام، اوصیاى معصوم او كوشیدند تا آن وحدت و یكپارچگى را حفظ كنند و آنان از حقوق شخصى خویش چشم پوشیدند و از خدشه دار شدن اتحاد و اتفاق امت مانع شدند. و در درازاى تاریخ، دانشمندان مصلح و همه تلاشگران راستین انسانیت، هم خودشان از عوامل اختلاف و تجزیه پرهیختند و از دامن زدن به آتش خصومت بین مسلمانان، بركنار زیستند و هم دیگران را به اتحاد و تفاهم فراخواندند.
ما مسلمانان به این آیه زیباى قرآن، بیشتر باید بیاندیشیم: « فتقطعوا امرهم بینهم زبرا كل حزب بمالدیهم فرحون»(المؤمنون/53)؛ اهل كتاب و پیروان ادیان آسمانى و اتباع رسولان الهى، گروه، گروه شدند، ضد و دشمن هم گشتند و هر یك به آنچه نزد اوست خرسند و شادمان گردیدند.
مرحوم مغنیه مىنویسد: یكى خود را به موسى علیهالسلام منسوب داشت و دومى به عیسىعلیهالسلام منتسب گردید و ما خود را به محمد صلى الله علیه وآله پیوسته مىدانیم در حالى كه دین و آیین همه پیامبران یكى است و خداى فرستنده و برانگیزنده همه شان هم یكى است. پس این همه دشمنى و عداوت از كجا منشا مىگیرد؟! (2)
ایشان در تفسیر فشرده خود در زمینه آیه سابقالذكر نیز نكتههایى ظریف و احیانا تلخ را یاد آورده است. او در ذیل آن آیه مىنویسد: آیا این آیه (نهى از تفرقه و جدایى) شامل ما مسلمانان هم هست و یا اختصاص به امتهاى نخستین و گذشته دارد! در نهج البلاغه علىعلیهالسلام آمده: « سیاتى علیكم زمان یكفا فیه الاسلام كما یكفا الاناء بما فیه»؛ زمانى براى شما مسلمانان فرا مىرسد كه در آن، اسلام همچون ظرف پُرى كه اگر آن را برگردانند خالى مىشود، خالى و تهى مىگردد، یعنى مورد عمل واقع نمىشود.
او در دنباله كلامش مىنویسد: مردم قبل از اسلام به سبب كفر و شرك پراكنده بودند و در پرتو نعمت اسلام برادر و صمیمى گشتند و امروز به عكس (معالاسف) مردم در زیر لواى كفر متحد و یكپارچهاند. امروز ما مسلمانان در پرتگاه آتش تشتّت قرار داریم اگر چه مدعى اسلامیت هستیم و چگونه ممكن است این دعوى صادق باشد كه اسلام مایه نجات از هلاكت و تباهى است. (3)
به عقیده نگارنده، غالب دسته بندىها و انشعاب ها در زمینه مسایل دینى، مذهبى و عقیدتى و حتى موضوعات سیاسى كه احیانا با عنوان اختلاف سلیقه، توجیه مىشوند، منشا معقول ندارند و سایقه شیطانى و داعیه اهریمنى، آنها را راهبرى مىكند. چنان كه امروزه، جهان استكبار براى دستیابى به اهداف شوم خود، مسلمانان را به بنیادگرا و جز آن تقسیم مىكند و یا انقلابیون مسلمان ایران را با القاء عناوین وسوسهانگیز معتدل و تندرو رده بندى كرده و با ایجاد آشفتگی هاى داخلى، احیانا به مقاصد نامیمونى دست مىیابد و عدهاى شاید ناخواسته به این اهداف جامه عمل مىپوشانند و آب به آسیاى بدخواهان مىریزند هر چند كه خود نیز طرفى نمىبندند و تنها جامعه خود را از پیشرفت و تعالى مطلوب بازمىدارند. |
در حالى كه چه بنیادگرایان و صف مقابل آنان و چه رادیكالیستها و طرف مخالف ایشان یعنى رفورمیستها و بالاخره همه تندروها و كندروها، اگر در محیط آرام و تفاهم بنشینند و به بحث و حتى جدال احسن بپردازند و تجربههاى چندین صدساله تاریخى را هم آینه عبرت قرار دهند مىتوانند به وحدت نظر برسند و یكپارچگى و اتحاد و اتفاق را در حد بالایى حفظ كنند.
یك نمونه عینى از آنچه ادعا كردیم روش اخلاقى و فداكارانه امام على امیرالمؤمنینعلیهالسلام است، به هنگامى كه پس از رحلت رسول اكرم صلى الله علیه وآله عباس بن عبدالمطلب و ابوسفیان بن حرب، پیشنهاد بیعت با آن حضرت كردند. و این در موقعیتى بود كه بیعت براى ابوبكر در سقیفه بنىساعده، پیش آمده و امر خلافت و جانشینى به هر حال، به سبكى خاص و با سرعتى تمام، شكل گرفته و خاتمه یافته بود.
مطابق نص نهجالبلاغه، علىعلیهالسلام از پیشنهاد مزبور استقبال نكرد بلكه به مناسبت آن، مردم را پندى حكیمانه فرمود و از ابتلا و گرفتارى به فتنه و آشوب، برحذر داشت.
«ایها الناس شقوا امواج الفتن بسفن النجاة وعرجوا عن طریق المنافرة وضعوا تیجان المفاخرة افلح من نهض بجناح او استسلم فاراح. هذا ماء آجن و لقمة یغص بها اكلها و مجتئى الثمرة لغیر وقت ابناعها كالزارع بغیر ارضه...» (4)؛ اى مردم! موج هاى فتنه و آشوب را با كشتی هاى نجاتبخش بشكافید و پیش بتازید. از راه نفرت و كین روى گردانید و راه مستقیم مهر و وفا را پیش گیرید. تاج هاى تفاخر و منیت و خودخواهى بر زمین نهید. رستگار و پیروز شد آن كه با داشتن نیروى صالح و بال و پر، نهضت كرد و یا اگر نیروى چندان نداشت آرام نشست و مردم را نیز آسوده خاطر ساخت. این حكومت و زمامدارى چند روزه دنیایى، آبى تلخ و لقمه ناگوارى را ماند كه در گلوى خورنده گیر كند و آن كس كه نابهنگام، میوه را مىچیند همان كسى است كه جز در زمین خود مىكارد.
بدین ترتیب امام علیهالسلام دست ابوسفیان را خواند و به پیشنهاد او وقعى ننهاد كه بىتردید ابوسفیان قصد تفرقهاندازى و دامن زدن به آتش اختلاف داشته است و لذا علىعلیهالسلام پندى جانانه و نصیحتى مشفقانه فرمود و در نتیجه به حفظ یكپارچگى جامعه مسلمان و پرهیز از عوامل و انگیزههاى پراكندگى و تشتت تاكید فرمود. در ادامه همین راه راست و خداپسندانه و وحدتآفرین، امام صادقعلیهالسلام با این كه در صلاحیت و كارآیى و در علم و عمل، احدى به پایه او نمىرسید بر خلاف برخى كه به هر قیمت مىخواهند خود را مطرح سازند و به انگیزه نفع شخصى با شیوههاى گوناگون همچون فرقهگرایى شق عصاى مسلمین مىكنند، دعویى طرح نكرد، |
چرا كه زمینه را براى چنان كارى مساعد نمىدید و آن چنان دعوى و اقدام را به گفته جدش امیرالمؤمنین، پریدن بدون بال و پر و كشت و كار در مزرعه غیر، مىدانست و در یك محاسبه عاقلانه، مىدید كه از چنان عملى، دشمنان حق و راهزنان حقوق بشر سود خواهند برد و بس.
نكته جالب توجه آن كه در عصر امام صادقعلیهالسلام، كه عباسیان به بهاى خون علویان و فاطمیان و هواداران ایشان، بر كرسى خلافت دست یافته و همانند اسلاف امویشان براى تحكیم پایههاى سلطه، باز خون مىریختند و به همین هدف مىخواستند مردم را به نوعى، مشغول كنند لذا بازار مكتب هاى گوناگون فقهى، كلامى و فلسفى و حتى الحادى را رواج مىدادند و هر كس با گرد آوردن عدهاى در اطراف خود با اندك مایهاى، مذهبى مىساخت و پیروانى به دنبال خود مىكشید، امام به جهاد فرهنگى پرداخت و در حد توان جلو اختلافات بیشتر را گرفت.
به هر حال امروز جهان اسلام پس از گذشت هزار و اندى سال با نحلهها و مذهب ها و مسلكهاى گوناگون مواجه است. مسلمین به همین سبب، با وجود جمعیتى معتنابه گرفتار ضعفى آشكار شدهاند و با داشتن ثروت هاى عمومى در وضعیتى نامطلوب به سر مىبرند به طورى كه این حالت ضعف و تشتت، مورد توجه برخى مصلحان قرار گرفته و به فكر چاره افتادهاند. در گذشتهاى نه چندان دور « دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیه» در مصر تاسیس شد كه آثار با بركت آن در مجموعه رسالت الاسلام به یادگار مانده است و مقالات آن گرامى نامه بیانگر حسن نیت و فراوانى دانش و آگاهى گردانندگان آن است. امروزه در شرایط سختتر و اوضاع بحرانىتر مسلمین، در ام القراى انقلاب هاى اسلامى، مجمعالتقریب با همین هدف تاسیس یافته و امید است به نتایج مطلوب دست یابد.
اینك به بحث اصلى یعنى نقش امام صادقعلیهالسلام در تقریب مسلمانان مىپردازیم:
معتزله از جمله فرقههایى بودند كه در آن روزگار با انشعاب و اعتزال و ایجاد تفرقه و جدایى، با نظراتى من عندى و بىپایه، بنیاد فكرى خاصى را پى ریختند. این جمعیت گفتگویى با امام ششم علیهالسلام كردهاند كه نقش تقریب و توحید را به خوبى ترسیم مىكند؛ و اینك به متن گفتگو توجه كنید.
عمروبن عبید، سخنگوى معتزله چنین آغاز سخن مىكند:
مردم شام، خلیفه را كشتهاند و خداوند جمعیت ایشان را درهم ریخته و پراكنده شان فرموده است و ما اندیشیدیم و مردى را جستیم كه داراى مردانگى، عقل و دین است و براى خلافت و رهبرى مناسب و شایسته. و او محمدبن عبدالله بن حسن است. ما در اطراف او گرد آمدهایم و مىخواهیم با او بیعت كنیم و آن گاه هدفمان را آشكار سازیم و دست به انقلاب زنیم و مردم را به پیروى او فراخوانیم. هر كس پذیرفت و با ما شد چه بهتر و هر كه نه بر ما و نه با ما بود ما را كارى با او نیست ولى كسانى كه در برابر ما بایستند و به مخالفت با ما برخیزند با آنان پیكار خواهیم كرد.
ما خواستیم این مطلب را اول بار با شما در میان بگذاریم چون شما پیروان فراوانى دارید و داراى فضیلت و ارزش هستید و ما از مشورت با شما و نظر صائبتان بىنیاز نیستیم.
پس از پایان سخنان نماینده جماعت معتزله، امام صادقعلیهالسلام خطاب به حاضران چنین فرمود: آیا همه شما با اظهارات عمروبن عبید موافق هستید؟ و پس از آنكه پاسخ شنید آرى به حمد و ثناى خداوند و سلام و درود بر پیامبر اكرم، پرداخت و چنین فرمود:
ما اهل بیت پیغمبرصلى الله علیه وآله موقعى كه خداوند معصیت شود، به خشم مىآییم و وقتى مردم از او اطاعت كنند و فرمان ببرند، راضى و خشنود مىگردیم. اى عمرو! به من بگو اگر مسلمانان، حق حاكمیت و رشته زمامدارى را به تو واگذارند و تو بدون زحمت و جنگ، زمام امور را به دست گیرى و به تو گفته شود آن را به هر كه مىخواهى واگذار كن آن را به چه كسى تحویل مىدهى؟
عمروبن عبید گفت: آن را به شور مىگذارم تا مسلمانان پس از رایزنى، فردى را از میان خود برگزینند. امام صادق علیهالسلام فرمود: آیا با همه مسلمانان اعم از فقها و دانشمندان و صلحا و نیكان و قریش و جز ایشان به رایزنى مىپردازى؟ عمرو پاسخ داد. آرى با همه مسلمین به شور مىنشینم و میان عرب و عجم فرقى نمىگذارم. امام صادق علیهالسلام در ادامه سخن چنین فرمود: آیا تو ابوبكر و عمر(خلیفه اول و دوم) را توّلى مىكنى و یا از عملكرد ایشان تبرى دارى؟ عمرو در پاسخ گفت: من آن دو را دوست مىدارم و عملكردشان را درست مىدانم. |
امام فرمود: اگر تو از آن دو و عملكردشان تبرى داشتى؛ مانعى نداشت كه مخالف آنان سخن بگویى ولى پس از آن كه آنها را دوست مىدارى و به عملكردشان خرسندى، چطور برخلاف روش ایشان رفتار مىكنى؟! عمر با ابوبكر بیعت كرد بى آن كه با مردم مشورت كند. سپس ابوبكر هم بدون رایزنى با احدى، خلافت را به عمر برگردانید و خلیفه دوم نیز به هنگام مرگ، خلافت را میان شش تن به شورا گذاشت و از انصار جز شش نفر قرشى را داخل نكرد و درباره اعضاى شورا هم توصیهاى كرد كه گمان ندارم تو و دیگر همفكرانت آن را بپذیرید. عمرو پرسید او چه كرد؟ امام صادق فرمود: او صهیب را فرمان داد كه سه روز با مردم نماز گزارد و آن شش تن به شور بپردازند و جز پسرش احدى در آن رایزنى شركت نكند و خودش حق انتخاب شدن نداشته باشد. عمر تاكید كرد كه اگر سه روز بگذرد و شورا به نتیجهاى نرسد، گردن هر شش نفر زده شود و اگر پیش از سه روز، چهار تن از شش تن وحدت نظر داشته باشند و دو تن دیگر مخالفت كنند گردن آن دو نفر را بزنند. آیا شما با چنین شورایى موافق هستید؟ و آن را درست مىدانید؟! معتزلیان همگى یكصدا گفتند نه ما به چنین شورایى معتقد نیستیم.
امام صادق علیهالسلام فرمود: اى عمرو! از این مطلب بگذریم، اگر فرضا مردم با آن كس كه شما براى امامت و رهبرى برگزیدهاید، بیعت كردند و حتى دو نفر هم به مخالفت با شما برنخاستند، هر گاه به مشركان برخوردید و آنها اسلام را نپذیرفتند و جزیه هم نپرداختند، آیا شما و صاحبتان علم و دانش آن را دارید كه به روش رسول خدا درباره آنان عمل كنید؟ عمروبن عبید گفت: البته، آرى. امام فرمود: چه مىكنید؟ عمرو پاسخ داد: آنان را به پذیرش اسلام فرا مىخوانیم و اگر امتناع كردند وادار به پرداخت جزیه مىكنیم. امام فرمود: اگر مجوسى بودند و اهل كتاب نبودند و یا آتش پرست، گاو و گوساله پرست بودند و اهل كتاب نبودند، چطور عمل مىكنید؟ عمرو پاسخ داد: كه برابر عمل مىكنیم و فرقى میان آنها نیست. امام صادقعلیهالسلام پرسید: آیا قرآن مىخوانید و با آن آشنا هستید؟ عمرو گفت: آرى. امام گفت: بخوان، «قاتلوا الذین لایؤمنون بالله ولا بالیوم الاخر ولا یحرمون ما حرم الله و رسوله ولا یدینون دین الحق من الذین اوتوا الكتاب حتى یعطوا الجزیة عن یدوهم صاغرون»( توبة /92) ؛ با كسانى از اهل كتاب كه به خدا و روز آخرت باور ندارند، حرام خدا و رسول را پاس نمىدارند و به دین حق نمىگروند بجنگید و قتال كنید تا با خفت و خوارى جزیه بپردازند.
پس خداوند فقط در مورد اهل كتاب چنان فرموده است لیكن شما بین اهل كتاب و دیگران در پرداخت جزیه فرقى نمىگذارید و همه را برابر مىدانید.
عمرو گفت: نظر ما چنین است. امام پرسید: این علم و دانش را از كى آموختهاى؟ عمرو گفت: همه مردم چنین مىگویند. امام فرمود: از این موضوع هم بگذریم. اگر آنان جزیه نپرداختند و شما با ایشان پیكار كردید و غلبه یافتید و غنایمى به چنگ آوردید، آن غنیمتها را چه مىكنید؟ عمرو گفت: یك پنجم آن را كنار مىگذاریم و چهار پنجم را میان همه جنگجویان و سربازان قسمت مىكنیم؟ امام پرسید: غنایم را به طور برابر میان همه جنگندگان تقسیم مىكنید؟ عمرو گفت: آرى. امام فرمود: تو با این وضع، با عملكرد رسول خدا مخالفت مىكنى و داور میان من و تو در این مساله فقها و دانشمندان مدینه هستند. تو مىتوانى از ایشان بپرسى و آنان اختلاف ندارند كه رسول اكرم با عربهاى بادیه (مشركین) صلح كرد و توافق فرمود كه آنان در سرزمین خود باقى بمانند و هجرت نكنند به این شرط كه اگر دشمنى قد علم كند، آنان پیامبر را در سركوبى دشمن یارى كنند و از غنایم هم بهرهاى نداشته باشند. لیكن تو مىگویى غنایم جنگى میان همه كسانى كه در جنگ شركت جستهاند برابر تقسیم مىشود پس با روش و رفتار پیامبر با مشركان مخالفت مىكنى.
امام صادق علیهالسلام فرمود: از این مطلب نیز بگذریم نظر شما در صدقه چیست؟
عمرو آیه صدقه را تلاوت كرد: «انما الصدقات للفقراء والمساكین والعاملین علیها...»( توبه /60)؛ صدقهها از آن تهیدستان و مستمندان و كسانى است كه آن را گرد مىآورند و كارگزارند.... امام فرمود: درست است. لیكن، چگونه تقسیم مىكنید. عمرو گفت: آن را هشت جزء مىكنیم و به هر یك از هشت گروه یك جزء مىدهیم. امام صادق علیهالسلام فرمود: اگر یك گروه و یك صنف ده هزار نفر بودند ولى صنف و گروه دیگر فقط یك و یا دو و حداكثر سه نفر بودند باز به این یكى، دو و یا سه نفر معادل آن ده هزار نفر مىپردازى؟ عمرو گفت: آرى چنین مىكنیم. |
امام صادق علیهالسلام فرمود: تو میان شهرنشین و صحرانشین فرق نمىگذارى؟ عمرو گفت: نه. امام فرمود: پس تو در همه كارهایت مخالف سیره و عملكرد رسول خدا، عمل مىكنى چون او زكات صحرانشینان را به فقرا و مستمندان روستا و صحرانشینان مىداد و زكوة شهرنشینان را به تهیدستان و فقراى شهرى مىداد و هرگز هم برابر تقسیم نمىكرد بلكه آن را به اندازه موجود براى افراد حاضر تقسیم مىفرمود. اگر در این مساله نیز شك و تردید دارى از فقهاى مدینه مىتوانى بپرسى كه آنان در این موضوع اتفاق نظر دارند.
آن گاه امام رو به عمروبن عبید و دیگر همراهان و همفكران او كرد و فرمود: «اتق الله یا عمرو! و انتم ایضا ایها الرمط فاتقوا الله فان ابى حدثنى و كان خیر اهل الارض و اعلمهم بكتاب الله و سنة رسوله ان رسول الله قال من ضرب الناس بسیفه و دعاهم الى نفسه و فى المسلمین من هو اعلم منه فهو ضال متكلف» (5)؛ اى عمرو! از خدا بترس و شما اى مردم حاضر، از خدا پروا كنید و از كیفر و خشم او بترسید. پدرم كه بهترین مردم روى زمین بود و به كتاب خدا و سنت رسول او، داناترین بود به نقل ازرسول اكرم فرمود: هر كه شمشیر به روى مردم بكشد و آنان را به سوى خود فراخواند در صورتى كه در میان ایشان كسى وجود دارد كه از وى داناتر است، چنان كس گمراه و متكلف مىباشد.
آیا آموزهاى جامع تر از این براى حفظ وحدت و صیانت اتحاد و اتفاق جامعه مىتوان ارائه داد؟ و آیا امام صادق علیهالسلام در این گفتگوى پربار، روى اصلى ترین مساله اجتماعى انگشت نگذاشته است؟ و چه زیبا فرمودهاند كه اگر نادان ساكت مىنشست و دم نمىزد و ادعایى نمىكرد، اختلاف، براندازى مىشد و ریشهكن مىگردید.چون عمده ترین عامل اختلاف و چندگانگى در هر محیط و جامعهاى از آنجا ناشى مىشود كه فرد و یا افراد بىكفایت مدعى مقام و منصبى مىشوند و بدون صلاحیت لازم و كارآیى متناسب، قدم جلو مىگذارند و در نتیجه خود گمراه مىشوند و جامعهاى را به دنبال خود تباه مىسازند.
آیین اسلام از همان آغاز، به سبب سازگارى تعالیمش با فطرت سلیم انسانى و هماهنگى علمى و عملى آن در وجود آورنده شریعت، پیامبر صلى الله علیه وآله از همه سو مردم تشنه حقیقت را به خود جذب مىنمود و پیروان خود را از لحاظ احكام و انواع حقوق سیاسى، اجتماعى و غیره، راهبرى و اداره مىكرد و به نیازهاى گوناگون آنان پاسخ مىداد.
در زمان رسول خدا، مرجع براى بیان احكام، خود پیامبر بود و سپس به نص روایات معتبر تاریخى، علىبن ابىطالبعلیهالسلام حلال مشكلات حقوقى و قضایى و مرجع رفع معضلات احكام بود، شواهد تاریخى خدشه ناپذیر بیانگر آن است كه امام علی علیه السلام حتى در زمان خلفاى نخست و دوم امام علیهالسلام چنین وظیفهاى را عملا برعهده داشت.
در دوران هاى بعد، با این كه مسایل مورد ابتلا زیادتر و نیاز مردم به دانستن احكام عملى فزونتر گردید و هر چند امامان معصوم از اهل بیت رسولالله مرجعیت كامل داشتند و در همه زمینهها پاسخگوى مشكلات مردم و معضلات جوامع بودند، لیكن سوكمندانه باید اعتراف كرد كه سلطهگران اموى و عباسى و تشنگان قدرت و حكومت چنان وضعى پدید آورده بودند كه مجال مطرح شدن اولیاى معصوم و دانایان شریعت وجود نداشت. حاكمان و ایادى سفاك آنان، به جد، جلو مىگرفتند و در صورت مقاومت به سادگى پاكترین انسانها را مىكشتند. از دیگر سو نیاز به فتوا و بیان احكام، ضرورت بود و لذا دستگاه خلافت بنىامیه و بنى عباس به فكر افتادند و با یك تیر دو نشان زدند: هم در خانه اهل بیت را بستند و هم به مفتى تراشى پرداختند و بر اصل روانى اجتماعى «تفرقه بیانداز، حكومت كن» همه مراكز قدرت اجتماعى را قبضه كردند و براى رسیدن به اهداف شوم خود، عامل پیدایى مذاهب مختلف و گوناگون شدند. از جمله اقدام هاى امام جعفر صادق علیهالسلام كه در سیره او انعكاس كامل دارد، جلوگیرى از چنان جریان ها و رفتارها است. امام در مقاطع مختلف و آن جا كه فرصت مىیافت، افرادى را كه صلاحیت لازم براى تصدى امرى را نداشتند از اقدام بازمىداشت و به موعظه و نصیحت ایشان مىپرداخت كه نمونه مقابله آن امام بزرگوار با سران معتزله از آن نوع است كه پیشتر آوردیم.
نمونه دیگر اقدام نصیحتگرانه امام است در زمینه فتوا و بیان حكم خدا و راه رسیدن به آن كه لازمه آن نیز همانند هر منصب و مقام، صلاحیت و شایستگى است و بدون تردید با نبودن علم و دانش و با فقدان شرایط فتوا و اجتهاد و قدرت استنباط نمىتوان متصدى آن شد. از آن جمله مىتوان به برخورد امام جعفر صادق علیهالسلام با ابوحنیفه پدیدآورنده مذهب فقهى حنفى اشاره كرد كه نكات آموزنده و تكان دهندهاى را در بردارد. با خواندن این رخداد تاریخى كه مورخان و دانشمندان مسلمان همچون كمالالدین محمدبن موسى دمیرى، عباس قمى، محمدباقر مجلسى، شیخ كلینى و احمدبن على طبرسى و دیگران آن را نقل كردهاند معلوم مىشود مطرح شدن هر كس و تحت هر شرایط و فتوا و نظر دادن با معیارهاى من عندى و بىپایه چه اندازه مىتواند در میان مردم شكاف و فاصله ایجاد كند و صفوف را از هم جدا سازد ولى به عكس اگر هر كارى به اهلش واگذار شود و دانایان بلكه اعلمان فتوا دهند، وحدت جامعه حفظ و اختلافات كمرنگ خواهد شد.
ابن شبرمة مىگوید: همراه ابوحنیفه بر جعفربن محمد وارد شدیم و در معرفى وى به امام گفتم: این مرد، فقیهى از عراق است و حضور شما آمده است. امام صادق علیه السلام فرمود: شاید او همان كس است كه در دین به راى و قیاس مىپردازد. آیا او نعمان بن ثابت است؟ ابن شبرمه گوید: من تا آن زمان اسم كوچك ابوحنیفه را نمىدانستم و او را به ابوحنیفه مىشناختم. ابوحنیفه پس از سخن امام صادق، پیشدستى كرد و گفت: آرى من همانم. نعمان بن ثابت، خداوند زندگى شما را سامان دهد. |
امام جعفر صادق علیهالسلام گفت: اى اباحنیفه! تقوا پیشه كن و دین را با راى و قیاس، مطرح مساز كه نخستین قیاس كننده به هواى خود نظر دهنده، ابلیس بود. آن گاه كه گفت من از آدم بهترم پس با قیاس، راه خطا رفت و گمراه گشت.
آنگاه گفتگوى نسبتا مفصلى بین امام علیهالسلام و ابوحنیفه رد و بدل شده و امام در پایان چنین فرمود:
«اتق الله یا عبدالله! ولا تقس الدین برایك فانا نقف غدا و من خالفنا بین یدى الله فنقول: قال الله و قال رسولالله و تقول انت و اصحابك: سمعنا و راینا فیفعل الله بنا و بكم ما یشاء» (6) ؛ اى بنده خدا! پروا پیشه كن و از خدا بترس و با راى و هوى در دین قیاس مكن زیرا روز قیامت ما و مخالفان ما در پیشگاه الهى مىایستیم. ما مىگوییم خدا فرمود و رسول خدا گفت و شما و یارانتان مىگویید شنیدیم و راى و نظر دادیم پس خدا آن گونه كه بخواهد با ما و شما رفتار كند.
دمیرى پس از نقل این روایت در بیان شخصیت امام جعفر صادق علیهالسلام چنین مىنویسد:
جعفر صادق، همان جعفربن محمدبن الباقر بن على زین العابدین بن حسین بن على بن ابىطالب رضىالله تعالى عنهم اجمعین مىباشد. و جعفر یكى از دوازده امام بر مذهب امامیه از سادات اهل بیت است و بدان جهت لقب صادق یافت كه همواره سخنش راست بود. و او در صنعت شیمى و علوم غریبه رسالهاى دارد.
و در حرف جیم در توضیح لغت جفرة، از ادب الكاتب ابن قتیبه آورده كه كتاب جفر، پوست برهاى بوده كه امام صادق در روى آن، همه نیازمندی هاى بشر و هر آنچه را كه انسان تا روز قیامت بدان احتیاج دارد براى اهل بیتش نوشته است. (7)
و ابن خلكان هم این جریان را نقل كرده است و سخن دمیرى عین آن چیزى است كه ابنخلكان آورده است او در پایان مىنویسد: كشاجم در كتاب «المصاید والمطارد» حكایت كرده كه همین امام جعفر صادق علیهالسلام از ابوحنیفه رضىالله عنه سؤال كرد: در مورد محرمى كه دندان رباعیه آهویى را شكسته باشد چه مىگویى؟! ابوحنیفه گفت: اى فرزند رسول خدا چیزى در آن مورد نمىدانم.
امام فرمود: تو خود را چنان دانا و چیز فهم قلمداد مىكنى ولى نمىدانى كه آهو دو دندانى و داراى ثنائیه است و اصلا رباعیه ندارد! (8)
آیا در همان زمان كه به اقرار همین نویسندگان دانشمند چون دمیرى و ابن خلكان، شایستهترین، داناترین و آگاه ترین افراد، امام صادق علیهالسلام بوده. اگر رشته امور به دست با كفایت او سپرده مىشد و امام جلو قرار داده مىشد و پیشواى مطاع همگان مىگردید فرقه بازى از میان نمىرفت؟!
ملاحده و زنادقه همانند ماتریالیست ها و كمونیست هاى عصر ما و بىخدایان در هر عصر و زمانى و در هر كشور و سرزمینى، از عوامل گسیختگى و آشفتگى فرهنگى و زمینه ساز گسترش تباهاندیشى بودهاند. ملاحده و عناصر ضد خدا در عصر امام صادق علیهالسلام هم وجود داشتهاند كه در محیط هاى اسلامى و بلاد مسلمان نشین و حتى در خود مكه احیانا عرضاندام مىكردند و با اصول اعتقادى مردم خداباور، مخالفت مىكردند كه براساس نصوص تاریخى برخى شاگردان امام از وقاحت و بىحیایى و گستاخى آنان به خشم مىآمدند. |
و وضع آنان را به امام گزارش مىكردند كه رساله توحید مفضل یكى از این ماجراها و حاوى نكات حكمتآموز است. امام صادق علیهالسلام با برخوردهاى حكیمانه خود به ارشاد مىپرداخت و ضمن دفاع از كیان عقیدتى جامعه موحد و خداپرست، آسیبزدایى و سازندگى مىكرد.
زنادقه با این وجود كه به روایات اسلامى و نصوص قرآنى، عقیده نداشتند لیكن با سوء تفسیر هرج و مرج فكرى ایجاد مىكردند و از این راه به مقاصد شوم و اهداف نامیمون خود مىرسیدند.
عبدالمؤمن انصارى گوید: به امام صادق علیهالسلام عرض كردم عدهاى حكایت مىكنند كه پیامبر اكرم طى روایتى فرمود: «اختلاف امتى رحمة» ؛ اختلاف امت من رحمت است.
امام صادق علیهالسلام فرمود: این روایت، صحیح است.
عبدالمؤمن گفت: منظور آن است كه اگر مردم اتحاد و اتفاق را كنار بگذارند و اختلاف و نزاع نمایند، چنین كارى رحمت است و وقتى اختلاف امت، پسندیده و رحمت باشد در نتیجه، اجتماع و اتفاقشان، عذاب و ضد رحمت خواهد بود و این صحیح به نظر نمىرسد.
امام صادق علیهالسلام فرمود: معنى روایت چنان نیست كه پنداشتهاند، بلكه منظور از واژه اختلاف، تردد و آمد و شد است: «فلولا نفر من كل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فی الدین والینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعلهم یحذرون» (توبه /122)؛ چرا از هر فرقه و جماعتى، گروهى نمىكوچند و از شهر و دیارشان بیرون نمىآیند تا با آموزش هاى لازم، دین را بفهمند و احكام را یاد بگیرند و پس از مراجعت به اوطانشان، به تعلیم و تربیت مردم بپردازند و آنان را هشدار دهند.
بنابراین، مراد رسول خدا از آن روایت، آمد و شد مردم میان بلاد، شهرها و كشورهاست نه اختلاف در دین و نزاع و مخاصمه در آیین و عقیده كه دین حق، یكى بیش نیست. (9)
طبرسى، پس از ذكر روایت در دنباله آن مطالبى از امام ششم نقل مىكند كه همانند یك قانون جهانشمول خط و ربط مشخص مىكند و معیار ارائه مىدهد.
امام صادق علیهالسلام به نقل از رسول اكرم فرمود: «ما وجدتم فى كتاب الله عزوجل فالعمل لكم به ولا عذر لكم فى تركه و ما لم یكن فى كتاب الله عزوجل و كانت فى سنة منى فلا عذر لكم فى ترك سنتى و ما لم یكن فیه سنة منى فما قال اصحابى فقولوا و انما مثل اصحابى فیكم كمثل النجوم بایها اخذ اهتدى و باى اقاویل اصحابى اخذتم اهتدیتم و اختلاف اصحابى لكم رحمة. قیل یا رسولالله! من اصحابك؟ قال: اهل بیتى. (10) ؛ آنچه در قرآن و كتاب خداى عزیز و جلیل مىیابید باید به آن عمل كنید و در ترك آن عذرى ندارید و آنچه در كتاب خدا نباشد (از نظر شما) ولى در سنت من یافته شود، عذرى در ترك عمل به سنت از شما، پذیرفته نیست و هر گاه در موردى نه در كتاب و نه در سنت من راجع به آن چیزى نیابید به آنچه اصحاب من گویند عمل كنید كه اصحاب من مانند ستارگاناند به هر كدام چنگ بزنید و هر كدام را بگیرید، بر هدایت و رستگارى قرار دارید اختلاف و آمد و شد اصحاب من براى شما رحمت است.
از رسول اكرم صلى الله علیه وآله سؤال شد: اصحاب شما كیستند؟ در پاسخ فرمود: اصحاب من، اهل بیت من هستند.
امام صادق علیهالسلام در كلامى دیگر همانند سخنان گهربار همیشگى خویش، قاطع و قانونمند، ریشه بسیارى از مشاجرهها و جبهه بندىها را خشكانده و طرح یك جامعه سالم و به دور از هر نوع پراكندگى و چند گانگى را ریخته است آن جا كه فرمود:
«انما الامور ثلاث بین رشده فیتبع و بین غیه فیجتنب و امر مشكل یرد حكمه الى الله عزوجل و الى رسوله. حلال بین و حرام بین و شبهات یتردد بین ذلك فمن ترك الشبهات نجى من المحرمات و من اخذ بالشبهات ارتكب المحرمات و هلك من حیث لایعلم» (11) ؛ امور زندگانى سه قسماند: آنچه رشد و صلاح و خوبى آن آشكار است. پس باید دنبال شود و دوم آنچه ضلالت و فساد و بدى آن محرز است و باید از آن اجتناب شود و مشكلات میان این و آن كه حكم آنها به خدا و رسول واگذار مىگردد. به عبارت دیگر: حلال بین و آشكار و حرام بین و معلوم و شبهههایى میان این دو، هر كس شبهات را رها كند از حرام ها نجات یابد و هر كه شبههها را بگیرد گرفتار حرام مىشود و ندانسته هلاك مىگردد.
خداوند متعال، براساس حكمت، همه مسایل زندگى بشرى را یكدست و صد درصد واضح و بدیهى قرار نداده است و چنان كه قبلا خاطر نشان ساختیم رشد و هدایت و ضلالت و حق و باطل و بالاخره خوب و بد امور را گاهى مشتبه ساخته است هر چند كه موارد رشد وغوایت و به اصطلاح حق و باطل آشكار هم، كم نیستند. و همین معنا میدان آزمایش و امتحان انسان است و چنان كه در حدیث امام جعفر صادق علیهالسلام آمده است آن خود یكى از فلسفههاى بعثت پیامبران است. |
از جمله نكاتى كه امام صادق علیهالسلام در زمینه یكپارچگى جوامع، در زیر سایه انبیاءعلیهمالسلام، هماهنگ با جدش امیرالمؤمنین على علیهالسلام در نهجالبلاغه، یادآورده (12) دو نكته ذیل است:
1- روشن نبودن حق و باطل و وجود ابهام و آمیختگى میان آن دو.
2- منع از بحث و جدال هاى بىحاصل كه نه تنها به نتیجه نمىانجامد بلكه آثار سوء نیز باقى مىگذارد.
در مورد نكته نخست، مجلسى روایت مىكند كه روزى مردى شامى با برخى شاگردان آن حضرت با تجویز و نظر خاص وى به بحث و سخن نشسته و نتیجهاى بسیار خوب و عالى گرفته بودند. امام خطاب به آن مرد شامى فرمود: اى برادر كشور شامى! خداوند پارهاى از حق و باطل را در هم كرده و در اختیار مردم گذاشته سپس پیامبران را برانگیخته تا آنها را از هم جدا كنند. خداوند حق و باطل را به طور كامل براى پیامبران شناسانده است و بعثت انبیاء براى تفریق و جداسازى حق از باطل در آن موارد اشتباه است... و اگر حق و باطل در همه موارد روشن و آشكار مىبود، نیازى به بعثت انبیاء نمىشد. (13)
نكته دوم: بحث و گفتگوى علمى و جدال پیرامون موضوعى عقیدتى آن جا كه روشنگر باشد و انسان را از كوره راه هاى پندار و توهم به سرچشمه زلال حقیقت برساند پسندیده و بسیار لازم است. « و جادلهم باللتى هى احسن...» (نحل/125) ؛ با حكمت و پند و اندرز نیكو و جدال احسن به راه پروردگارت بخوان كه او داناترست كه چه كسى گمراه است و كدام فرد بر شاهراه هدایت قرار مىگیرد.
اما، همیشه و هر بحثى به نتیجه مطلوب نمىرسد و هدف را تامین نمىكند بلكه بعكس بر اساس عصبیت و پیش داوری هاى جزمى، آتش لجاجت و خصومت دامن زده مىشود و شكاف ها را فراخ تر و فاصلهها را زیادتر مىكند. این جا است كه بحث و گفتگو نه تنها مجاز نیست بلكه احیانا ممنوع مىباشد.
در این جا یادآورى چند نكته حائز اهمیت است:
اول آن كه، بحث و مناظره براى گرفتن نتیجه مطلوب است. اما وقتى طرف مباحثه ابدا زیر بار سخن حق نمىرود، گفتگو با او چه فایدهاى دارد؟
دوم از شاخى به شاخى شدن از شیوههاى باطلى است كه برخى در مقام صحبت و مناظره، گرفتار آن مىشوند و هدف آن است كه حق را نپذیرند.
سوم تاكید امام بر این معنا است كه حتىالمقدور وحدت و یكپارچگى جامعه حفظ شود و با طرح بحث هاى اختلافانگیز كه فقط به كینهها و دشمنی ها دامن مىزند جامعه را دچار تشتت نكنیم.
پی نوشت ها:
1- ر.ك: به بحثى تحت عنوان فرهنگ وحدت در قرآن و نهجالبلاغه، ارائه شده به كنگره سوم مجمع التقریب كه توسط آن مجمع تكثیر و پخش شده و سپس در مجله میقات حج ، شماره6 به چاپ رسیده است.2- محمد جواد مغنیه، التفسیر المبین، ص392.
3- همان، 69.
4- نهجالبلاغه، خطبه 5، صبحى صالح.
5- ابومنصور، احمدبن على طبرسى، الاحتجاج، 2/362، با تعلیقات خرسان، نجف اشرف / كافى، 5 /25، كتاب الجهاد، رجوع كنید به: محمد حسین مظفر و سید ابراهیم سید علوى، امام جعفر صادق،287، رسالت قلم، تهران، اندك فرقى میان متن كافى و متن احتجاج وجود دارد.
6- الاحتجاج، 2/358، با تعلیقات خرسان.
7- كمالالدین محمدبن موسى دمیرى، حیاة الحیوان، 2/4 و 1/279، مصر1389 ه . ق.
8- شمسالدین احمدبن محمد معروف به ابن خلكان، وفیات الاعیان، 1/327، دارصادر، بیروت.
9- الاحتجاج، 2/355. از جمله مواردى كه اختلاف به معناى آمد و شد است در آیه 190 آل عمران است: «ان فى خلق السموات والارض واختلاف اللیل والنهار لایات لاولى الالباب» اصولا اختلاف مصدر افتعال از ماده خلف است و هر چند كه در مواردى و از جمله در برخى آیات قرآنى، اختلاف به معنى نزاع و كشمكش و چندگانگى آمده و لیكن در آن موارد هم، معناى اصلى كه آمد و شد و جانشینى چیزى بجاى چیزى دیگر و یا شخصى و اشخاصى بجاى شخص و اشخاص دیگر مىباشد و در اختلاف به معناى جنگ و ستیز نیز گویا یكى از طرفین مىخواهد با از بین بردن مقابل جاى او را بگیرد.
10- همان،356.
11- همان،356.
12- نهجالبلاغه در این زمینه، بسیار پربار است. رجوع كنید به: نورعلم، ش36 ابعاد حق و باطل در نهجالبلاغه، سید ابراهیم سید علوی.
13- محمد باقر مجلسى، بحارالانوار،7م، 408، مؤسسه الوفاء، بیروت.