تبیان، دستیار زندگی
مولانا از زبان علی (ع)، اسطوره ی مدارا و جوانمردی، آن حضرت را چنین توصیف می کند: بنده حق، شیرحق، تیغ الهی، ظل الله، درگاه احدیت، حیات بخش، کوه حلم و صبر وداد، حق بنیاد، کاظم غیظ، غرق نور، گلشن و احب الله. ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اوست اسطوره ی مدارا و جوانمردی

مدارا و جوانمردی از منظر مولوی

بخش اول ، بخش دوم

- علی (ع) از زبان خویش:
اوست اسطوره ی مدارا و جوانمردی

گفت من تیـــغ از پــی حق می زنـم

بنـــده حـقــــــم نـه مـامــور تـنـــــم

شیـــر حـقـــــم نیستـــم شیــر هـــوا

فعل من، بـر دیـن مـن، باشـد گـــوا

مـا رمیت اذ رمـیـتـــم در حــــراب

من چو تیغـــم، و آن زنـنـــده آفتاب

رخت خــود را مـن ز ره بـرداشـتم

غیــــر حـق را مـن عــدم انگاشتـــم

سـایـه یـــــی ام کـدخـــــــداام آفتـاب

حـاجـبــــم مـن نیستــم او را حجـاب

من چو تیغـم پر گهــــرهای وصــال

زنـده گـردانـــم نـه کـُشتـه در قتــال

خـون نـپـوشـد گـوهـــر تـیــــغ مـرا

بـاد از جـا کــی بـرد مـیــــــغ مـرا

کـَه نیـم کوهـم ز حلم و صبر و داد

کـوه را کـِـــی درربـایــد تـنـــد بـاد

آن که از بادی رود از جا خسیست

زان که بـاد نـامـوافـق خود بسیست

بـاد خـشــــم و بــاد شهـــوت بـاد آز

بـرد او را که نـبـــود اهــل نـمــــاز

کـوهــم و هستــی مـن بنیــاد اوست

ور شـوم چـون کـاه بـادم یـاد اوست

جــز بـه بـاد او نجنبــــد مـیــــل مـن

نیست جـز عشق احــد سـرخیــل من

خـشـــم بتر شاهان شه و ما را غلام

خـشـــم را هـــم بستـه ام زیـر لــگام

تـیـــغ حلمــم گــــردن خشمـم زدست

خشـم حق بر من چو رحمت آمدست

غـرق نــورم گـرچه شد سقفم خراب

روضه گشتم گر چـه هستـم بوتـراب

چـون درآمـــد علتـــی انــدر غـــــزا

تیـــغ را دیـدم نهــان کـردن ســـــزا

تـا احـب لله آیــــــــــد نــــــــام مــن

تـا کــه ابـغـض لله آیــــد کـــام مــن

تـا کــه اعطــا لله آیـــد جــــود مـن

تـا کــه امـســک لله آیــــد بـود مـن

بـخـــــل مــــن لله عـطـــا لله و بـس

جـمـلــــه لله ام نـیــــــم مـن آن کـس

وانچـــه لله می کـنــم تـقـلـیــد نیست

نیست تخییـل و گمان جـز دید نیست

زاجـتـهــاد و از تحـــری رسـتـــه ام

آسـتـیـــن بـر دامـن حــق بـسـتـــه ام

گــــر هـمــــی پـرم هـمــی بینم مطار

ور همــی گـــردم همـــی بینـــم مـدار

ور کـشـــــم بـاری بـدانـــم تـا کـجـــا

مـاهـــــم و خـورشـیـــد پـیـشــم پیشوا

(دفتر اول، ابیات 3787 – 3809)

مولانا از زبان علی (ع)، اسطوره ی مدارا و جوانمردی، آن حضرت را چنین توصیف می کند:

"بنده حق"، "شیرحق"، "تیغ الهی"، "ظل الله"، "درگاه احدیت"، "حیات بخش"، "کوه حلم و صبر وداد"، "حق بنیاد"، "کاظم غیظ"، "غرق نور"، "گلشن" و "احب الله".

علی (ع) بنده ی حق است یعنی به مقام تسلیم و رضا رسیده و از غیر خدا رهیده است.

حکیـم سنائی غزنوی گوید:

بنــدگی نیست جز ره تسلیـم /ورندانی بخوان تو قلب سلیـم

خواجـه حافـظ شیرازی فرماید:

برو ای زاهــد و دعـوت مکـنـم سـوی بهشت

که خــدا در ازل از بهــــر بهـشـتــم بسـرشت

تو و تـسـبـیــح و مصـلا و ره زهـد و صلاح

مـن و میخـانـه و ناقــوس و ره دیـر و کنشت

منعم از می مکن ای صوفـی صافی که حکیم

در ازل طیـنـت مـا را بـه مــی نـاب ســرشت

صـوفـی صافـی بهشتی نبـود هـر که چـو مـن

خـرقــه در مـیکـــده ها در گـــرو بـاده نهشت

راحت از عیـش بهـشت و لب خـورش نـبـــود

هـرکـه او دامـن دلــدار خـود از دست بهـشت

"حق" عبارت از ذات الله، وجود محض و واحد به وحدت حقیقیه است.

علی (ع) فرمود: "من تنها برای رضای حق شمشیر می زنم، که بنده ی حقم، نه اسیر امیال نفسانی".

هواهای نفسانی بالاجمال بر دو قسم است: یکی هوای لذت و شهوت و دیگری هوای جاه و ریاست.

هجویری گوید: "آن که متابع هوای لذت باشد، اندر خرابات باشد و خلق از فتنه ی او ایمن بوند. و آن که متابع جاه و ریاست بود فتنه ی خلق باشد". (کشف المحجوب، ص 260).

بر اساس حدیث شریف آخرین حبی که از دل مومن خارج شود حب ریاست است. امام علی خائف مقام رب بود و لذا نفس وی، اسیر هوای او نبود. "و اما من خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی فان الجنة هی الماوی" (سوره نازعات، آیه 40)

"من مظهر "ما رمیت اذ رمیت" (سوره انفال، آیه 17) هستم. در جنگ چون تیغی در دست خداوندم که زننده اش حضرت حق است". از آنجا که علی و پیامبر نور واحدند، مولانا آیه ای را که در شان پیامبر (ص) نازل شده، در شان حضرت علی (ع) نیز بیان کرده است.

"من انانیت خویش در سلوک الهی معدوم کرده ام و غیر حضرت حق را نیستی می انگارم".

قدرت و ریاست امور معدوم اند، نه نابود شونده. فتامل.

"من ضل الله هستم " الم تر الی ربک کیف مد الظل" (سوره فرقان – آیه 45)، که رفتارم همه، برگرفته از حضرت محبوب، نور مطلق وجود و روشنائی بخش ظلمت کده ی کلخن دنیاست. از آن رو که متخلق به اخلاق الهی هستم، حجاب نیستم، بلکه دربان بارگاه زیبای معشوقم؛ که هر آن کس که مرا بنگرد او را بیند". "من رانی فقد رای الله". (صحیح بخاری، ج4، ص135).

"من همانند تیغی هستم از گوهرهای وصال، که در جنگ نمی کـُشم بلکه حیات می بخشم. هوی وهوس بر صفات کمالیه و اخلاق الهی من غالب نمی آید و مرا از رفتار راستین بازنمی دارد".

اکبر آبادی می گوید: تیغ: کنایه از اخلاق الهی، خون و باد: اخلاق نفسانی و تیغ ومیغ: ذات رفیع الدرجات حضرت امیرالمومنین علی است. (اکبرآبادی، دفتر اول، ص 518).

"من کاه نیستم بلکه در بردباری و صبر و داد، کوهی راسخ و استوارم. تند باد امیال زود گذر نفسانی نمی تواند صاحب نفس مطمئنه را از مسیر مستقیم بر کـَنـَد". مراد آن که باد هوای نفس قادر به جدایی صاحب نفس مطمئنه از صراط مستقیم و اعتدال نیست. آن که با وزش بادی از مسیر منحرف شود، خسی بیش نیست.

مولانا خشم، شهوت، حرص و آز را به مثابه ی بادهای مخالف برمی شمارد که آنهایی را که اهل نماز نیستند با خود می بـَرَد، که خداوند می فرماید: "ان الصلوة تنهی عن الفحشاء والمنکر".(سوره عنکبوت، آیه 45) "همانا نماز بازدارنده از زشتی و تباهی است". بدین سان امیال و هواهای نفسانی بر نمازگزار حقیقی سلطه ندارند. اسیر هواهای نفسانی، نماز گزار حقیقی نیست؛ و نماز، صرفا الفاظی است ورد زبان او.

اوست اسطوره ی مدارا و جوانمردی

"من در مرتبه ی تمکین و مقام اطمینان همانند کوهم که هستی من از بنیاد حضرت "هو"ست. اگر هم چون کاه باشم، بادی که مرا به حرکت وامی دارد باد اراده ی حضرت حق است. میل من جز به هوای محبت او حرکت نمی کند و سردار قشون وجودم، تنها عشق آن معشوق یگانه است". علی از آن رو که در عشق الهی مستحیل شده و محبت "هو" جانش را لبریز نموده، همه ی وجودش سرشار از مهر الهی است و به هرکجا می رود با خود مهر می برد و از وجودش مهر پرتوافشان می شود. او با وجود سراسر مهر خویش، وجود آدمیان را مهربانانه تسخیر می کند. علی سلطان جانهاست و این سروری را از طریق عطوفت، رافت، عفو، گذشت، مروت، کظم غیظ و پای بر سر خواهش های نفسانی نهادن به دست آورده، لذا امروزه نیز پس از قرن ها علی محبوب، پیشوا و مقتدای رهروان آزادی، عدالت و معنویت است.

علی (ع) می فرماید: "خشم بر شاهان فرمانروا، اما غلام ماست. من خشم را هم به سلطه ی خویش درآورده ام". علی که محو حق است، خشم غلام اوست و او فرمانروای وجود است.

"شمشیر بردباری من گردن خشم را زده و محبوب در من، با وصف حلم و رحمت ظهور کرده، نه با وصف قهر وخشم".

"اگر چه ظاهرم خاک آلود شده، لیکن در دریای انوار حضرت دوست مستغرق شده ام. هر چند ابوترابم، لیک باغ گلهای حقایق واسرار نور مطلق گردیده ام".

حضرت مصطفی(ص)، علی (ع) را با کنیه ی ابو تراب خطاب فرمود. از ابن عباس سبب پرسیدند، گفت: زیرا پس از رسول (ص)، علی (ع) صاحب زمین و حجت پروردگار بود و بقا و سکون زمین به وجود آن حضرت بود. (سفینه البحار، ج اول، ص121، به نقل از گولپینارلی). به این ترتیب حضرت پیامبر (ص) با خطاب ابوتراب به حضرت علی (ع) حدیث: "علی منی و انا من علی". (جامع صغیر، ج دوم، ص 56) "علی از من است و من از علی" را به طریق رمزی بیان فرمود و این نکته را که علی، مظهر حقیقت اوست، رسما اعلام نمود.

علی (ع) به دشمن محارب پاسخ داد: "چون در جنگ با تو، چیزی به جز حب الهی موثر واقع شد، بر زمین نهادن شمشیر را شایسته دانستم؛ تا اسم من "احب لله" و مرادم "ابغض لله" باشد. تا سخا و بخشش من "اعطی لله" و ذات و وجودم "امسک لله" باشد. بخل و عطای من هر دو، از برای خداوند است. همه ی  وجودم از ان خداست و به دیگری تعلق ندارم". اراده ی  علی در اراده ی محبوب فانی شده است.

ابیات سه گانه ی مذکور بر گرفته از این حدیث شریف است: "ما اعطی لله ومنع لله و احب لله و ابغض لله فقد استکمل الایمان". "هر که در راه خدا احسان نموده، در راه حق امساک ومنع کند، برای خداوند دوست بدارد و برای خدا کینه ورزد؛ ایمان خویش را کامل کرده است". (احادیث مثنوی ص37، به نقل از مستدرک حاکم).

علی (ع) فرماید: "آن چه برای خدا کنم بر مبنای تقلید نیست و کاری که انجام دهم از حدس و گمان به دور و محققا بر اساس مشاهده و معاینه ی باطنی است. از فهم ناشی از حدس و گمان، رهائی یافته، قلب و روحم را در حضرت حق فانی نموده ام".

علی (ع) "با گوش محبوب می شنود، با چشم حضرت حق می بیند و با زبان او سخن می گوید".( بر گرفته از حدیث قدسی: "ما یتقرب الی عبدی بشیء احب الی مما....". (رساله لقائیه، میرزا جواد ملکی تبریزی، ص31).

"در پرواز، فضای پرواز را دیده و در گردش، جای گردش را در نظر می گیرم. چون باری بر دوش کشم، دانم کجا بایستی ببرم. من هم چون ماهم و خورشید رهبر من است؛ نور غنی بالذات وجود حضرت محبوب، روشنگر راه و پرواز و عروج معنوی من است".

امام صادق (ع) در کافی فرماید: "روح مومن بیش از پیوستگی و وابستگی پرتو خورشید به آن، با روح خدا اتصال دارد". (رساله لقائیه، ص 30).

4- برخورد علی (ع) با دشمنان:

در غـــزا بـر پهلــوانـی دست یافت

زود شـمشـیـری بــرآورد و شتـافت

او خـدو انــداخت در روی عـلــــی

افتخـــار هــر نـبـــی و هـر ولــــی

آن خـدو زد بر رخی کـه روی ماه

سجـــده آرد پیش او در سـجـده گاه

در زمان انداخت شمشیر آن علــی

کـرد او انـدر غــــزااش کاهـلــــی

(دفتر اول، 3722 - 3725)

اوست اسطوره ی مدارا و جوانمردی

من چنان مَـردَم که بر خونـی خـویش

نـوش لطف من نشـد در قـهـــر نـیـش

گفت پیغــامبــر بـه گــوش چـاکـــــرم

کـو بـُـرَد روزی ز گـردن این سَـــرَم

کرد آگه آن رسـول از وحـــی دوست

کـه هـلاکـــم عـاقبت بـر دست اوست

او هـمــی گـویــد بـکــش پیشیـن مـرا

تـا نیـایـتد از مـن ایـن منـکــــر خـطا

من همی گـویـم چو مرگ من ز تست

با قضا من چــون توانــم حیلــه جست

او هـمــی افـتــد بـه پیشـم کای کریــم

مـر مـرا کـن از بـرای حــق دو نیــم

تـا نــه آیــد بـر مـن ایـن انـجاـــم بــد

تا نـســوزد جـان مـن بـر جـان خــود

من هـمــی گــویــم بـرو جـف الـقـلــم

زان قلــم بس سرنگـون گــردد عـلــم

هیـــچ بغضــی نیست در جانــم ز تـو

زان که ایـن را مـن نمــی دانــم ز تـو

آلـت حـقـــــی تـو فـاعــــل دست حــق

چـون زنـم بـر آلـت حـق طـعــن و دَق

گفت او پس آن قصاص از بهر چیست

گفت هــم از حـق و آن ســــر خفیسـت

گـر کنــد بـر فعــل خـود او اعـتــراض

زاعـتـــراض خــود بـرویـانـــد ریـاض

اعـتـــراض او را رســد بـر فعـل خـود

زان که در قهرست و در لطف او احـد

انـدریـن شـهـــر حـوادث مـیــــر اوست

در مـمــالک مـالک تــدبـیـــــــر اوست

آلـت خـــــود را اگـــــر او بـشـکـنــــــد

آن شکـسـتــه گـشـتــه را نیکــــو کـنـــد

(دفتر اول، 3844 - 3858)

گفت امیـرالمومنیـن با آن جوان

که بـه هنـگام نبــرد ای پهلــوان

چون خـدو انداختی در روی من

نفس جنبیـد و تبــه شد خـوی من

نیـم بهـر حـق شـد و نیمـی هــوا

شرکت انـدر کار حـق نبـود روا

تـو نـگارنــده کف مـولـیـسـتـــی

آن حـقــی کــرده ی مـن نـیـسـتـــی

(دفتر اول، 3975 - 3979)

مولانا در گفتمان آخر دفتر اول مثنوی، عاشقانه به ارائه ی تصویر رادمردانه وبا مروت علی (ع) با دشمنان مسلح و محارب می پردازد. رفتار علی (ع) با دشمنانش بر اساس منطق قدرت و اسلوب حکومت های دنیوی نیست. منطق او الهی و برگرفته از ارزشهای خدائی است. او در دوستی و دشمنی هیچ گونه منافع فردی ندارد و خدا در تمامی عملکردهایش حضور دارد، چرا که "علی (ع) با خداست و خدا با علی(ع)".

از ابیات مذکور به نحو ایجاز محورهای ذیل قابل استنتاج است:

  1. الف- علی(ع) در صف اول مصاف با دشمن مسلح است.
  2. ب- علی (ع) جهاد در طریق الهی را بر تامین امیال نفسانی برگزیده است.
  3. د- علی (ع) با دشمنان مسلح نیز با رحمت، مروت و لطف برخورد می کند.
  4. ه- علی(ع) قصاص قبل از جنایت نمی کند.
  5. و- از دیدگاه علی (ع)، دشمن نیز مخلوق خداست، لذا معدوم کردن مخلوق خدا بایستی بر اساس معیارهای استوار و متین و روش های سنجیده وحکیمانه باشد، نه بر اساس هوی و هوس و تصمیمات خام، نسنخیده و عجولانه.

ادامه دارد ...

دکتر سید سلمان صفوی

تنظیم برای تبیان : زهره سمیعی