تبیان، دستیار زندگی
در مـروت شـیـــر ربـانـیـسـتـی در مـروت خـود که دانـد کیستی در مـروت ابـر مـوسـیـی به تـیه کامد از او خوان و نان بی شبیه ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

در مروت شیر ربانیستی

مدارا و جوانمردی از منظر مولوی

بخش اول

درمروت شیر ربانیستی

مثنوی معنوی جلال الدین محمد مولوی شاهکار شعر عارفانه در زبان فارسی و استمرار شعر عرفانی سنائی ، عطار و عرفان خراسان بزرگ است.

خوارزمی - از اولین مفسران مثنوی – این کتاب شریف را تفسیر کلام حضرت مولی الموحدین قطب الاقطاب العاشقین و امام الحکماء حضرت علی علیه السلام می خواند.( جواهرالاسرار، خوارزمی، ص41). نگاه خوارزمی به مثنوی، نگاهی تاویلی به محتوای باطنی آن است.

مثنوی، توحید نامه منظومی است که چگونگی گذار از مرتبه ی تبتل به مقام فنای فی الله را از طریق عشق به هدایت انسان کامل به تصویر کشیده است. در واقع ترسیم عاشقانه ی مولانا از چهره ی پیشوای عشاق و رادمردان، متاثر از قرآن کریم و معارف اهل بیت (ع) در دریای وجود است. (صفوی، 1386).

مولانا در سرآغاز مثنوی، به شرح قصه ی  پر غصه ی هبوط آدمی از باغ الهی به گلخن دنیا می پردازد:

بشنو این نی چون حکایت می کند/از جـــدائــی هـا شــکـایت می کند

(دفتر اول، بیت 1)

سپس اشتیاق آدمی در بازگشت به اصل خویش و وصال با حضرت محبوب را می سراید:

هرکسی کو دور ماند از اصل خویش/بـاز جــویــد روزگـار وصــل خویش

لیک سفر و بازگشت به ماوای اصلی نیازمند دستگیری انسان "پخته" است. کیست این انسان پخته، که امام ومرشد عاشقان به جانب معشوق است؟ مولانا در اولین داستان مثنوی - داستان شاه وکنیزک - که قصه حال ما آدمیان است، به شرح گرفتار شدن روح در چنگال نفس می پردازد:

بشنویـد ای دوستان این داستان/خود حقیقت نقد حال ماست آن

(دفتر اول، بیت 35)

رهائی از این اسارت، صرفا با راهنمائی حکیم حاذق، امین و صادق که فرستاده ای است از جانب حضرت "هو"، امکان پذیر است:

گفت: ای شـه! مـژده حاجاتت رواست

گــر غــریـبــی آیــدت فـــردا ز ماست

چـون که آیـــد او حـکــیــم حاذق است

صادقش دان، کو امین و صـادق است

(دفتر اول، ابیات 63-64)

سپس از نام مرتضی - لقب حضرت علی(ع) – یاد می کند و توصیفی مختصر از اثرات وجودی نور حق بیان می دارد:

گفت: ای هـدیـه حــق و دفــع حـــرج

مـعـنــی الــصـبــر مفـتـــاح الــفـــرج

ای لقــای تـو ، جــواب هــر ســــوال

مشکل از تو حـل شـود بی قیـل و قال

تـرجمـانی هـر چـه ما را در دل است

دستگیـــری هر که پایش در گل است

مـــرحـبــا یـا مجـتـبــی یـا مـرتـضــی

ان تغب جــاء القـضـا ضـاق الـفـضــا

انت مـولــی الـقــوم مـن لا یـشـتـهــی

قــــد ردی کــلا لـئــن لــــم یــنــتـــه

(دفتر اول، ابیات 95-100)

مولانا در داستان شاه و کنیزک - داستان اول مثنوی - بالاجمال به ضرورت وجود و جایگاه انسان کامل می پردازد و در گفتمان دوازدهم دفتر اول (ابیات 3721-4003) به تفصیل از علو مقام و شان بی همتای حضرت اسدالله الغالب علی (ع) پرده برمی گیرد و سالکان طریق وصال حضرت محبوب را به پیروی از منش"شیر حق" دعوت می کند. (صفوی، 2006):

از عـلـی آمـوز اخـلاص عمـل/شیر حق را دان مطهر از دغل

(دفتر اول،بیت 3721)

هیچ عملی بدون خلوص کامل برای حضرت حق، مقبول درگاه جمال بی همتای حضرت معشوق واقع نمی شود؛ حتی نماز و جهاد. آدمیان علی العموم بر سبیل ناخالصی اند مگر کاملان. بنا به قول برخی از عرفا، اخلاص شامل هشت مرتبه است که ادنی مرتبه ی آن تصفیه عمل، از شائبه ی رضای مخلوق است. (بن: آداب نماز، صص 164-167).

مولانا در گفتمان دوازدهم دفتر اول با طرح دو حکایت و برخورد حضرت علی(ع) با "عمرو بن عبدود" در جنگ خندق و "ابن ملجم مرادی" این شخصیت الهی، اسطوره ی مدارا و جوانمردی را به تصویر می کشد.

مولانا در این دو حکایت به زمامداران و سالکان پیام می دهد: اگر علوی هستید، جایگاه خویش را نسبت به جایگاه علی (ع) دریابید، بلکه تا فرصت هست به تصحیح اعمال خویش بپردازید که فردا دیر است.

در اولین داستان، مولانا برخورد علی (ع) با "عمرو بن عبدود" پهلوان کافران را ترسیم می کند:

حضرت علی (ع) در کشاکش نبرد تن به تن با پهلوان، وی را بر زمین می افکند تا هلاکش گرداند، او در این حال آب دهان خویش بر چهره ی مبارک حضرت می اندازد. علی (ع) بی درنگ شمشیر بر زمین می افکند و در پاسخ دشمن مغلوب که چرا دست از جنگ کشیده می فرماید: "شیر حق و مجاهد راستین هرگز برای انتقام شخصی کسی را نمی کشد و آزار نمی دهد. او تنها بر اراده ی حق گردن می نهد، نه بر امیال شخصی".

در داستان دوم، مولانا جریان گفتگوی ابن ملجم وعلی را به تصویر می کشد:

حضرت پیامبر (ص) به ابن ملجم فرمود: "روزی فرا می رسد که علی را به شهادت می رسانی". ابن ملجم از حضرت علی درخواست کرد پیشاپیش او را بکشد تا این جنایت از او سر نزند، لیکن علی فرمود: "کشتن تو در این زمان، قصاص قبل از جنایت است، نمی توانم ترا بکشم".

محورهای اصلی حکایت:

1- شان علی(ع) در کائنات:

در غـزا بـر پهـلـوانی دست یافت

زود شمشیری بـر آورد و شتافت

او خـدو انـداخت بــر روی علــی

افـتـخـار هـر نبـــی و هــر ولـــی

آن خدو زد بر رخی که روی ماه

سجــده آرد پیش او در سجـده گـاه

(دفتر اول، ابیات 3722-3724)

حضرت علی (ع) در مقام نفس مطمئنه و مَرضی خداوند - یا ایتها النفس المطمئنة ارجعی الی ربک راضیة مرضیة (سوره فجر، آیات 27 – 28) - شان بی همتایی در سلسله ی اولیاءالله دارد. علی (ع) افتخار رسولان و اولیاء الهی است. گیتی نیزکه مستغرق عشق ورزی با محبوب کل است - یسبح له ما فی السموات و الارض (سوره حشر، آیه 24) - در سجده گاه هستی که ظلی است، در برابر صورت علی(ع) که وجه الله است آگاهانه، منقاد و تسلیم است.

حضرت محمد مصطفی (ص) زمان عزیمت به جنگ تبوک، علی (ع) را به جانشینی خویش در مدینه منصوب نمود. علی فرمود: "یا رسول الله آیا مرا بر زنان و کودکان، خلیفه می کنی"؟ حضرت محمد (ص) فرمود: "آیا راضی نیستی که برای من به منزله ی هارون برای موسی باشی، جز آن که پس ازمن پیامبری نیست"؟ علی فرمود: "راضی ام". از این رو آن حضرت ملقب است به مرتضی. (فضایل الخمسه من الصحاح، ج اول صص 299-317، گولپینارلی ص 475)

پیامبر اسلام (ص) در باره ی علی(ع) می فرماید: هر که می خواهد بر علم آدم، ادراک نوح، بردباری ابراهیم، زهد یحیی، سطوت موسی و جمال یوسف بنگرد، به علی (ع) بنگرد. (همان، ج دوم، صص 128 - 130).

2- امیرالمومنین علی (ع) از زبان دشمنان:

الف: صفات اجتماعی علی(ع):

شکوه و عظمت علی (ع) چنان است که دشمن محارب او نیز مقهور بلندای روح والا و عاشق و شیدای اوست. مولانا صفات اجتماعی مقتدای جوانمردان علی (ع) را از زبان دشمن: "شجاعت"، "مروت"، "حلم"، "رحمت"، "کرم"، "کظم خشم" برمی شمارد.

علی (ع) چندان جوانمردانه و پاک با دشمنان خویش برخورد می کند که حتی دشمن به صفات برجسته ی او معترف است. او ایستادگی در برابر دشمن را با آئین جوانمردی همراه کرده است. گفته اند: "المروة حفظ الدین و صیانة النفس و حفظ حرمات المومنین و الجود بالموجود". (طبقات، ص 418)

او از سر خشم، خودخواهی ومنافع فردی با دشمن به مقابله بر نمی خیزد، بلکه با حلم و بدون شتاب زدگی - که موجب تصمیم گیری های خام و از بین بردن جان، آبرو و حقوق اشخاص می گردد - با دشمن برخورد می کند. حلم و صبوری با دشمن به معنای مرعوب بودن نیست؛ بلکه با این تدبیر امکان بازگشت به حریم خانواده ی الهی را برای او فراهم می آورد. از آن رو که حضرت "هو" کریم است و علی (ع) نیز ظل الله است؛ لذا هماره با مردمان که مخلوق حضرت حق اند، با کرم برخورد می کند؛ از این رو کار با علی (ع) و علی گونه ها دشوار نیست که: "با کریمان کارها دشوار نیست". علی (ع) حُسن القضاست از پس سوءالقضا.

در مـروت شـیـــر ربـانـیـسـتـی

در مـروت خـود که دانـد کیستی

در مـروت ابـر مـوسـیـی به تـیه

کامد از او خوان و نان بی شبیه

(دفتر اول، ابیات 3722-3723)

ای علی، تو در شجاعت، شیر خدا هستی و در جوانمردی کسی را از بلندای مقام تو آگاهی نیست. تو در جوانمردی همانند ابر موسی در بیابانی که از آن، خوان ونان بی مانند بر قوم بنی اسرائیل نازل شد.

ای علـی که جملـه عقل و دیـده ای

شمـه ای واگــو از آن چه دیـده ای

تیغ حلـمت جان ما را چـاک کـرد

آب عـلـمت خـاک ما را پـاک کـرد

باز گـو دانم که این اسرار هـوست

زآنکه بی شمشیر کشتن کار اوست

(دفتر اول، ابیات 3745-3748)

یا علی، ای همه عقل و بصیرت الهی؛ اندکی از مکاشفات خویش به ما نیز بیاموز. همانا علی "عین الناظره و اذنه الواعیه و یده الباسطه" است. (توحید صدوق، ص167). ای علی شمشیر بردباری تو جان ما را شکافت و آب حیات دانشت نفس ما را از پلیدی ها تطهیر کرد. فعل تو همان فعل حق است که بدون شمشیر می کـُشد.

ب- صفات معنوی علی (ع):

علی(ع) از دید دشمن به روایت مولانا:

"باز عرش"، "چشم غیب"،" باب علم"،" روشنگر عالم"، "باب رحمت الهی" و "راهنمای حیات معنوی" است.

باز گو ای باز عرش خوش شـکار

تا چـه دیـدی این زمان از کـردگار

چـشــم تـو ادراک غـیب آمـوخـتــه

چـشــم های حاضـران بـردوخـتــه

(دفتر اول، ابیات 3750 -3751)

ای باز بلند پرواز عالم لاهوت با شکارهایی همه گوارا، برجسته و معنوی! بازگو این دَم از جانب پروردگار خویش چه دیدی؟ یا علی تو آن انسان کاملی که چشم دلت اسرار عالم غیب را عیان دیده، لیک چشم دل دیگران بر ادراک اسرار غیب بسته است. تفاوت ادراک تو با دیگران بارز ومحقق است؛ که تو روحی قدسی مظهر اسماء مقید الهی هستی.

عـالـم ار هیجـده هـزار ست و فـزون

نیست این هیجده به هر چشمی زبون

راز بـگـشــا ای عـلـــی مــرتـضـــی

ای پس سـوءالـقـضـا حسـن الـقـضــا

(دفتر اول، ابیات 3756 -3757)

بدین سان هر نظری قادر به ادراک اسرار مراتب و مدارج عوالم ناسوت، ملکوت، جبروت وعالم لاهوت نیست.

ای علی مرتضی که راضی شده ای به رضای حق و به واسطه ی انحلال اراده ی تو در اراده ی حضرت دوست، رضای تو، رضای حضرت محبوب هم هست و ای سرنوشت نیک که پس از سرنوشت بد بر من جلوه کرده ای؛ راز بگشا.

مـاه بـی گـفتـی چـو باشــد رهـنـمـا

چـون بـگـویـد، شـد ضیا اندر ضیا

چـون تـو بـابـی آن مدینـه علــم را

چـون شـعـاعــی آفـتـاب حـلــــم را

باز باش ای باب، بر جـویـای باب

تا رســد از تـو قشـور انـدر لـبـاب

بـاز بـاش ای بـاب رحمت تا ابـــد

بـارگـاه مـا لـــه کـفـــــوا احـــــــد

(دفتراول ، 3763 -3765)

علی (ع) در حکم ماه است که بدون کلام، به صراط حق هادی است، لذا چون سخن بگوید نور علی نور می شود. علی(ع) دارای ولایت قمریه مندرج در ولایت شمسیه است. پیروی از دین مصطفوی و صراط محمدی، پیروی از ولایت و معرفت علوی است؛ چرا که علی (ع) دروازه ی شهر حکمت پیامبر (ص)، صاحب ولایت شمسیه است.

1. پیامبر راجع به مقام عظمای ولایت معرفتی و معنوی علی (ع) می فرماید: "انا مدینة العلم و علی بابها فمن اراد المدینة و الحکمة فلیاتها من بابها". "من شهر علمم و علی دروازه ی آن. هر که خواهد به این شهر و حکمت درآید بایستی از دروازه ی آن علی در آید". (احادیث مثنوی، ص37).

2. امام علی(ع) پرتو بردباری محمدی است. پیامبر باکفار و منافقین نیز با حلم رفتار می کرد.

3. آنان که در عالم صورت و ظاهر مانده اند، با ارشاد و هدایت علی به عالم حقیقت واصل شوند.

4. علی ای دروازه ی رحمت الهی و ای درگه خدائی که هیچ کس نظیر اونیست، تا ابد گشوده باش.

5. حضرت محمد مصطفی (ص) رحمة للعالمین است و علی (ع) نیز درگه رحمت خداوند است.همان سان که رحمت الهی عمومیت دارد، رحمت علی نیز عمومیت دارد. از این رو محمد (ص) و علی (ع)هر دو، نور واحدند و رفتارها و هنجارهایشان، تجلی اسماء وصفات الهی است. بلکه هر دو، مظهر اسماء جلالی و جمالی حضرت محبوب اند. یحبهم و یحبونه.

بـاز گـو ای بـاز پـر افـروخـتـــه

بـا شــه و با سـاعـدش آمـوخـتــه

بـاز گـو ای بـاز عنقـا گیــر شـاه

ای سپاه اشکن به خود نه با سپاه

امت وحـدی یکـی و صـد هــزار

بـاز گـو ای بنـده بازت را شـکار

در محـل قـهـر رحمت ز چیست

اژدها را دست دادن راه کیست؟

(دفتر اول، ابیات 3783 - 3786)

"باز" کنایت از روح قدسی است. فریدالدین عطار گوید:

بـرو بنـد قفس بشکن که بازان را قفس نبود/تو در بند قفس ماندی چه باز دست سلطانی

"عنقاء یا سیمرغ" کنایت از انسان کامل یا بی نشان صرف است. عراقی گوید:

در صـومـعــه نگـنجـد رنــد شـرابخـانـه

عنقـا چگــونـه گنجــد در کـنـج آشیــانــه

عشقم که در دو کون و مکانم پدید نیست

عـنـقـای مغـــربـم که نشـانـم پـدیـد نیست

"امت وحدی" اشاره است به آیه شریفه "ان ابراهیم کان امة قانتا"(سوره نحل، آیه 120) و همچنین حدیث شریف "المومن وحدة جماعة"و سبب این کلیت، وسعت وجود انسان کامل است. (ملا هادی سبزواری، ص 210)

آن دشمن حربی دگر باره گفت: "ای باز بلندپرواز، ای تو دارنده ی بال های درخشان، ای باز الهی که بال و رخت با نور خدا منور گشته، بازگو اسرار را. ای روح قدسی و ای مانوس حضرت شاه حقیقی، بازگو. ای باز سلطانی که سیمرغ شکار می کنی، ای پهلوانی که به تنهائی - نه به یاری سپاه – سپاهی را شکست می دهی؛ تو به ظاهر یک تن، لیک بر حسب باطن، به تنهائی یک امتی، بازگو که من شکار باز توام. سبب این رحمت به جای قهر چیست؟ از چرایی این مهربانی به جای خشم و غضب بگو. این چه منطق بلندی است که به دشمن، فرصت بازگشت به حق می دهی"؟

ادامه دارد ...

دکتر سید سلمان صفوی

تنظیم برای تبیان : زهره سمیعی