تبیان، دستیار زندگی
لیک بیغم شو شفیع تو منم خواجه روحم نه مملوک تنم پیش من این تن ندارد قیمتی بی تن خویشم فتی بن الفتی ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

فتی بن الفتی

بخش اول ، بخش دوم :

فتی بن الفتی
فتی بن الفتی

بهترین مثال جنگجوی یک فتی حقیقی هم برای فتیان دوره بعد حضرت علی بن ابی‏طالب علیه‏السلام پسر عم و داماد و جانشین پیغمبر اسلام، حضرت محمد (صلی الله علیه واله وسلم) است. او در حقیقت سرپرست و مشوق واقعی زبانزد خاص و عام بوده به طوری که گفته  شده چندین مرتبه جان خود را در راه پیغمبر اسلام به خطر انداخته است و روی همین اصل مطابق یک حدیث، هاتف غیب گفته است: 1 (لافتی الا علی، لا سیف الاذوالفقار). و این عبارت بعدها شعار عموم فتیان گردید.

مولانا جلال‏الدین در دفتر اول مثنوی در داستان: (گفتن پیغمبر به گوش رکابدار امیرالمومنین علی علیه‏السلام که هر آینه کشتن علی به دست تو خواهد بود)- از قول حضرت امیر چنین می‏فرماید:

گفت: پیغمبر به گوش چاکرم

کاو برد روزی ز گردن این سرم

کرد آگه آن رسول از وحی دوست

که هلاکم عاقبت بر دست اوست

او همی گوید بکش پیشین مرا

تا نیاید از من این منکر خطا

من همی گویم چو مرگ من زتوست

با قضا من چون توانم حیله جست

او همی افتد به پیشم کای کریم

مرمرا کن از برای حق دو نیم

من همی گویم برو حف القلم

زین قلم بس سرنگون گردد علم...

باز آمد کای علی زودم بکش

تا نبینم آن دم و وقت ترش

من حلالت می‏کنم خونم بریز

تا نبیند چشم من آن رستخیز

گفتم ار هر ذره‏ای خوفی شود

خنجر اندر کف بقصد تو بود

یکسر موی از تو نتواند پرید

چون قلم بر تو چنین خطی کشید

لیک بیغم شو شفیع تو منم

خواجه روحم نه مملوک تنم

پیش من این تن ندارد قیمتی

بی تن خویشم فتی بن الفتی 2

به طوری که از ابیات بالا فهمیده می‏شود حضرت امیر خود را (فتی بن الفتی) خوانده است. بعد از آنکه اعراب مسلمان تقریباً بر نصف کشورهای قدیم روی زمین دست یافتند از یک طرف افکار و اعمال آنان- از جمله فضایل یک فتی حقیقی نیز- در آن کشورها و بخصوص در مشرق ایران یعنی خراسان رخنه کرد. بدین ترتیب شاهزادگان ایرانی- که همواره می‏کوشیدند تا افکار خود را منطبق با محیط جدید سازند- تحت تاثیر این افکار و فضایل واقع شدند. کم کم خصایص فتوت با آداب و رسوم ایرانیان آمیزش پیدا کرد. از طرفی دیگر زبان عربی هم قدرت آنرا یافت که دارای مفاهیم مجرد و انتزاعی باشد. از همین رو فضایل مخصوص قدیم اعراب را که لازمه یک جوان کامل عیار بود به واژه فتوت تعبیر کردند 3 در زبان فارسی معادل آن واژه (جوانمردی) را به کار می‏بردند و کسی که به فصایل جوانمردی آراسته بود جوانمرد نامیده می شد.در ادبیات ما واژه های جوانمرد و جوانمردی مورد نظر آنان بوده است. مثلاً شیخ اجل سعدی در باب سوم گلستان گوید: 4 «جوانمردی را در جنگ تاتار جراحتی هول رسید کسی گفت فلان بازرگان نوشدارو دارد اگر بخواهی باشد که دریغ ندارد و چنین گویند که آن بازرگان به بخل معروف بود:

گر به جای نانش اندر سفره بودی آفتاب/تا قیامت روز روشن کس ندیدی جز به خواب

جوانمرد گفت اگر نوشدارو خواهیم از او دهد یا ندهد و گر دهد منفعت کند یا نکند یاری خواستن از او به نقد زهر کشنده است...»

نیز در باب هفتم گلستان گوید: 5

جوانمردی و لطفت آدمیت

همین نقش هیولایی مپندار

چو انسان را نباشد فضل و احسان

چه فرق از آدمی تا نقش دیوار

فخرالدین عراقی (م: 688) در یکی از غزلیات خود می‏گوید: 6

تا هست ز نیک و بد در کیسه من نقدی/در کوی جوانمردان عیار نخواهم شد

شیخ عطار در تذکرة‏الاولیاء در ذکر حسن بصری می‏گوید: 7

آن پرورده نبوت، آن خو کرده فتوت. آن کعبه عمل و علم ... صدر سنت، حسن بصری رضی‏الله عنه.»

عنصر المعالی کیکاوس بن اسکندر بن قابوس  در قابوس‏نامه در باب جوانمردی 8 می‏نویسد:

«اما آن گروه که ایشان را از صورت مردی تن و جان و حواس رسید، یعنی جوانمردی و راستی و دانش، آن پیغامبرانند... اما تمامتررین آدمی آن مردمست که او را تمامی جوانمردی بود و تمامی جوانمردی آن بود که او را تمامی دانش بود و آن پیغامبران را بود... پس ای پسر جهد کن تا بهر صنعت که باشی پیش باشی و با جوانمردی قرین باشی... و بدان قدر که طاقت داری دروغ مگوی که اصل ناجوانمردی دروغ گفتنست و اگر کسی اعتماد کند بر جوانمردی تو اگر خود عزیزترین کسی باشی و عزیزترین کسی از آن تو کشته باشند و بزرگ‏ترین دشمنی باشد از آن تو چون خود را تسلیم کرد... و از همه خلق اعتماد بر تو کرد اگر جان تو بخواهد شد در آن کار بگذارد تا بشود و باک مدار و از بهر او تا جان بکوش تا ترا جوانمردی رسد...

پس ای پسر جهد کن تا بهر صنعت که باشی پیش باشی و با جوانمردی قرین باشی... و بدان قدر که طاقت داری دروغ مگوی که اصل ناجوانمردی دروغ گفتنست و اگر کسی اعتماد کند بر جوانمردی تو اگر خود عزیزترین کسی باشی و عزیزترین کسی از آن تو کشته باشند و بزرگ‏ترین دشمنی باشد از آن تو چون خود را تسلیم کرد...

بدان که تمام‏ترین جوانمردی آنست که چیز خویشتن را از آن خویشتن دانی و چیز دیگران را از آن دیگران و طمع از چیز خلق ببری 9 و اگر ترا چیزی باشد خلق را نصیب کنی». 10

ملاحسین کاشفی واعظ نویسنده معروف‏ قرن نهم (م 910) و صاحب کتاب: «انوار سهیلی» کتابی در باب فتوت نوشته که یک نسخه در کتابخانه موزه بریتانی و یک نسخه هم در کتابخانه مرحوم ملک‏الشعرا بهار موجود است این کتاب «فتوت نامه سلطانی» نام دارد و به عقیده «ریو» از تالیفات ملاحسین است. 11 در این کتاب راجع به جوانمردی و فتیان هر صنف به تفصیل سخن رفته است 12 در این «جام جم» او حدی نیز راجع به جوانمردی صحبت شده و ما در صفحات بعد چند بیتی از اشعار آن کتاب را نقل خواهیم کرد در «ویس ورامین» فخرالدین گرگانی هم چند جا به جوانمردی اشاره شده است.

تکامل اجتماعی فتوت بر عکس جنبه فکری آن مربوط به اعراب قدیم نیست. بلکه آغاز آن از دسته‏های مخصوص ناشی می‏شود که در تمدن ممالک مشرق زمین و به ویژه ایران وجود داشته‏اند. این دسته‏ها از مردان جوانی تشکیل می‏شدند که خود را فتیان می‏نامیدند و منظور آنها از این واژه آن بود که عقاید و افکار یک فتی حقیقی را به خود بگیرند. ولی این تصمیم کمتر عملی شد چه رابطه با چه رابطه با همنوعان از بین رفت یعنی مهمان‏ نوازی و سایر خصوصیات یک جوانمرد حقیقی جایش را به خوشگذرانی داد و جنگجویی هم فقط برای اسم و شهرت و افتخار  بود و سایر خصوصیات کمتر عملی شد. جوانان زورمند و پهلوانان که شعارشان فدا کردن جان خود در راه دوستانشان بود تغییر کردند و نزاع و کتک کاری را پیشه ساختند و حتی زمانی هم تحت عنوان جنگجویی به راهزنی پرداختند.

منظور فتیان از این تشکیلات آن بود که فقط به طرز معینی زندگی کنند ولی بیشتر اوقات زندگی آنها جنبه اخلاقی نداشت به این معنی که خوب خوردن و آشامیدن و رقص و بازی و مهمتر از همه روابط بی‏بند و بار جنسی پایه زندگی‏شان را تشکیل می‏داد. بدین ترتیب می‏بینیم که زندگی آنها فقط از لحاظ ظاهر به فتوت شباهت داشت و به هیچ‏وجه جنبه‏های عرفانی در آن دیده نمی‏شد. 13

عده مخصوصی از فتیان هم تشکیل دسته‏های جنگجوی را می‏دادند که افکار سیاسی و مذهبی در سر می‏پروراندند و حتی در جهاد (فی سبیل‏الله) شرکت می‏جستند. روی همین اصل در مشرق ایران یعنی خراسان و ماوراءالنهر به سر دسته مجاهدان (رئیس الفتیان) می‏گفتند. از همین رو کم کم میان مجاهدان و صوفیه روابط متقابلی به وجود آمد. بدین معنی که صوفیه فتوت را از مجاهدان : یعنی فتیان حقیقی با مفهومی که اعراب قدیم از آن درک می‏کردند گرفتند. از طرفی هم فتیان در مراکز نظامی مجاهدان یعنی رباط‏ها با گروه درویشان تماس حاص کردند. بعدها فتیان در اختلافات مذهبی هم دخالت می‏کردند. حضرت علی بن ابی‏طالب (علیه‏السلام) که در شجاعت پیشوای فتیان است، تمایل آنها را به مذهب شیعه جلب کرد. از رحله ابن جبیر برمی‏آید که جنگجویان سنی هم وجود داشته‏اند و در دمشق با وسایل تروریستی علیه فرقه اسمعیلیه مبارزه می‏کردند.

این طایفه اسماعیلیه را در زمان جنگ‏های صلیبی (حشاشین) می‏نامیدند 14 در مقابل مجاهدانی که ذکر شد در شهرهای بزرگ اسلامی دسته‏های کوچک و کم‏اهمیت‏تری نیز دور هم جمع شده و خود را فتیان می‏نامیدند. هدف این دسته‏ها ظاهراً ایجاد یک نوع تساوی و عدالت با زور بدون رعایت نظم و ترتیب مملکت بود. روی همین اصل با مخالفت افکار عامه که تحت تاثیر علمای مذهبی بود واقع شدند و به لقب «عیارون» (در فارسی عیاران) که به معنی راهزنان است 15 ملقب گردیدند.

ادامه دارد ...


پی نوشت ها:

1- متن سخنرانی پروفسور نیشنر، مجله دانشکده ادبیات، سال 4، شماره 2.

2- مثنوی مولوی، چاپ اسلامیه، صفحه 102.

3- مقاله پروفصور نیشنر، مجله دانشکده ادبیات شماره‏ دی ماه 35.

4- گلستان،چاپ مرحوم استاد عبدالعظیم قریب صفحه 100.

5- گلستان سعدی، چاپ استاد قریب، صفحه 172.

6- دیوان فخرالدین عراقی، چاپ دوم به تصحیح استاد سعید نفسی، صفحه 184.

7- تذکرةالاولیاء چاپ تهران، صفحه 34، جلد اول.

8- باب چهل و چهارم قابوسنامه.

9- طمع از چیزی بریدن: بدان طمع نداشتن (حاشیه منتخب قابوسنامه).

10-  برای اطلاع بیشتر از این مطالب رجوع می‏شود به صفحات 312 تا 317 منتخب قابوسنامه.

11- سبک شناسی، مرحوم بهار، جلد 3، صفحه 198- و مجله شرق صفحه 342.

12- ایضا سبک‏شناسی جلد 3- تقریرات استاد سعید نفیسی .

13- رجوع شود به متن سخنرانی پروفسور نیشنر، مجله دانشکده ادبیات، سال 4، شماره 2.

14- مقاله پروفسور نیشنر و تاریخ تمدن اسلام، ترجمه مرحوم علی جواهر کلام، جلد 5 ص 61.

15- ایضاً مقاله پروفسور نیشنر.


دکتر اسماعیل حاکمی

تنظیم برای تبیان : زهره سمیعی