تبیان، دستیار زندگی
بخندید و گفتا که حاتم منم/سر اینک جدا کن بتیغ از تنم مرد عیار در حال پیش پای حاتم بر زمین افتاد و گفت: اگر من گلی بر وجودت زنم/نه مردم که در کیش مردان زنم آنگاه حاتم وسایل سفر آن مرد را فراهم کرد و با مهربانی هر چه تمام‏تر او را روانه ساخت. ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آیین فتوت و جوانمردی1

بخش اول

آیین فتوت و جوانمردی

«"دکتر اسماعیل حاکمی"کتابی دارد با عنوان "آیین فتوت و جوانمردی" که بریده ای از آن را در اختیار کیهان فرهنگی قرار داده است. در این بخش به چگونگی پدید آمدن این گروه،پایگاه اجتماعی آنان ، برخی از ویژگی های و آداب و سنن و طبقات مختلف فتیان پرداخته شده است .

لازم به یادآوری است که به دلیل حجم زیاد آن ، ناچار از حذف قسمت هایی از آن شده ایم بدون آن که به اصل بحث لطمه وارد گردد.»

جوانمردی به معنی راه و روش گروهی است که در زمان‏های قدیم آنها را به عربی فتی و فتیان و به زبان پارسی جوانمرد و جوانمردان و طریقه آنان را به زبان تازی فتوت می‏گفتند، فتیان، جمعیت مخصوصی را تشکیل می‏دادند که پیشوایان خاصی داشتند و در جایگاه مخصوصی گرد می‏آمدند و اساس عقیده آنان این بود که از مردم کارسازی و دستگیری کنند و مهمان نوازی و بخشندگی داشته باشند و از ناتوانان و نیازمندان دستگیری نمایند و به آیین کرم و سخا رفتار کنند.

در کتاب «اسرارالتوحید» تالیف محمد بن منور (مولف در قرن ششم هـ) که در احوال و کرامت شیخ ابوسعید ابوالخیر، حد مولف، نوشته شده چنین آمده است: « در آن وقت که شیخ- قدس‏الله روحه العزیز به نیشابور بود به حمام شد. درویشی او را خدمت می‏کرد و دست بر بازوی شیخ می‏نهاد و شوخ 2 از پشت شیخ بر بازو جمع می‏کرد، چنانکه رسم ایشان است، تا آن‏کس ببیند، در میان این خدمت از شیخ سوال کرد که ای شیخ جوانمردی چیست؟ شیخ گفت: آنکه شوخ مرد پیش روی او نیاری.حاضران انصاف بدادند که کسی در این معنی از این سخنی نگفته است. 3

همین داستان را شیخ عطار (م: 635 هـ) در منطق الطیر به نظم در آورده است:

بو سعید مهنه 4 در حمام بود

قائمش 5 کافتاد مردی خام بود

شوخ شیخ  آورد تا بازوی او

جمع کرد آن جمله پیش روی او

شیخ را گفتا بگو، ای پاک جان

تا جوانمردی چه باشد در جهان؟

شیخ گفتا شوخ پنهان کردنست

پیش چشم خلق ناآوردنست

این جوابی بود بر بالای او

قائم افتاد آن زمان بر پای او

این سخن شیخ ابو سعید ابوالخیر، جوانمردی را به اختصار تعریف می‏کند. اما در حقیقت جوانمردی غیر از این معنی که گذشت معانی دیگری نیز دارد 6 که ما در این کتاب بدان‏ها اشاره خواهیم کرد.

در قرون وسطی در بیشتر کشورهای اسلامی مشرق زمین و بویژه در ایران جمعیت فتیان به وجود آمد که دسته (فتوت) نامیده می‏شد. کلمه فتوت لغتی عربی است و به معنی جوانی و نیز به معنی هنگام شباب و کاری است که مناسب اعمال جوانی باشد. این واژه (فتی) به معنی جوان گرفته شده، گاهی نیز این لغت معنی خدمتکار و برده را می‏داده است. فتوت چندین معنی دیگر هم پیدا کرده: یکبار به معنی حسن اخلاق آمده و شامل فضایلی است. مانند: بزرگواری، سخاوت، رشادت و غیره. که اینها را از یک فتی حقیقی انتظار داشتند. بار دیگر به معنی اجتماعی از جوانان است که دور هم گرد آمده و فضایل مذکور را وظیفه خود دانسته‏‏اند.7 با توجه به دو معنی واژه فتوت باید تکامل فکری و همچنین تکامل اجتماعی آن را (که از دوره خلیفه عباسی الناصرالدین‏الله (525 – 122) این دو جنبه به هم مربوط شده)، مورد بحث قرار دهیم.

بخندید و گفتا که حاتم منم/سر اینک جدا کن بتیغ از تنم

مرد عیار در حال پیش پای حاتم بر زمین افتاد و گفت:

اگر من گلی بر وجودت زنم/نه مردم که در کیش مردان زنم

چنانچه تکامل فکری مفهوم فتوت مورد نظر باشد باید زندگی اعراب قدیم را مورد مطالعه  قرار دهیم، ولی هرگز نباید مفهوم انتزاعی فتوت را در نظر بگیریم زیرا در ادبیات اعراب قدیم، چه در اشعار آن زمان و چه در قرآن این لغت برخورد نمی‏کنیم بلکه باید بیشتر به واژه فتی که به معنی مرد جوان است نظر داشته باشیم. 8

اعراب قدیم به کسی فتی می‏گفتند که به منتهای مفهوم انسانیت رسیده بود، از میان فضایل، بیشتر به سخاوت و شجاعت توجه داشتند و بعدها هم همین دو فضیلت از ارکان عمده فتوت به شمار می‏رفت. در این موارد برای شخص فتی حد و حصری وجود نداشت. فتی در جنگ از فدا کردن جان خود در راه دوستانش مضایقـه نـمی‏کرد. بهترین نمونه برای مهمـان ‏نوازی و سـخـاوت یک فنـی حقیقی حاتـم طائــــی است.‏ 9

گویند قیصر روم که وصف مهمان نوازی حاتم را شنیده بود رسولی به جانب او فرستاد و اسب خاصش را خواستار شد. شبانگاه حاتم از رسول قیصر پذیرایی گرمی به عمل آورد، بامداد که رسول خواسته قیصر را به حاتم بازگو کرد چنین پاسخ شنید.

من آن باد رفتار دلدل شتاب

ز بهر شما دوش کردم کباب

که بد ظلمت ابر در پیش و پس

به سوی رمه ره نمی‏یافت کس

به نوعی دگر روی و راهم نبود

جز آن بر در بارگاهم نبود

چون قیصر از فحوای حال خبر یافت به جوانمردی حاتم اعتراف کرد و گفت: آیین مروت و قاعده فتوت، حاتم را مسلم است. قطعه:

توان گفت امروز نبود به عالم

جز او شهریار دیار مروت

ز روی جوانمردی و مهربانی

بر او ختم شد کار و بار مروت 10

معروفست که حاکم یمن پادشاهی جوانمرد و بخشنده بود و خاص و عام را اکرام می‏کرد.

چو دست جود و بخشش برگشادی/به عالم رسم خواهش برفتادی

از آنجا که نمی‏خواست کس دیگری جز او به سخاوت معروف باشد، هر گاه کسی از اوصاف حاتم سخن میراند بسیار خشمگین می‏شد. روزی جشنی بزرگ برپا ساخت و تمام روز را به زربخشی پرداخت. در اثنای این حال:

در ذکر حاتم کسی باز کرد/دگر کس ثنا گفتن آغاز کرد

به همین علت حسدش فزونی یافت و با خود گفت به هر ترتیب که شده باید نام حاتم را از لوح زندگانی محو کنم:

که تا هست حاتم در ایام من/به نیکی نخواهد شدن نام من 11

در پایتخت او عیار پیشه‏ای بود که برای یک درم به ریختن خود دیگران کمر می‏بست. به همین جهت او را طلبید و به مواعید 12 بسیار دلخوش گردانید. این عیار به قصد کشتن حاتم خارج شد و چون به قبیله بنی طی رسید با جوانی خوشخوی و نیکوروی ملاقات کرد: چون جوان از احوال او جویا شد گفت من از یمن می‏آیم و عزیمت شام دارم. جوان اصرار کرد که چند روزی در نزد او بماند ولی عیار عذرها آورد و گفت:

نیارم شد البته اینجا مقیم/که در پیش دارم مهمی عظیم

آنگاه به جوان اظهار داشت که شنیده‏ام حاتم نامی است که لاف جوانمردی می‏زند و پادشاه یمن را از جود او دغدغه خاطری روی داده، من مردی پریشان روزگارم و از راه عیاری امرار معاش می‏کنم. اگر سر حاتم را برای شاه برم مال زیادی به من خواهد داد. اکنون از تو تمنا دارم که از راه غریب نوازی مرا به محل حاتم راهنمایی کنی. پس آن مرد:

بخندید و گفتا که حاتم منم/سر اینک جدا کن بتیغ از تنم

مرد عیار در حال پیش پای حاتم بر زمین افتاد و گفت:

اگر من گلی بر وجودت زنم/نه مردم که در کیش مردان زنم

آنگاه حاتم وسایل سفر آن مرد را فراهم کرد و با مهربانی هر چه تمام‏تر او را روانه ساخت. چون عیار پیشه صورت واقعه را به عرض رسانید ملک یمن اعتراف کرد که در کرم و جوانمردی کسی را مرتبه حاتم نیست. 13

ادامه دارد ...


پی نوشت ها :

1- حاشیه منتخب قابوسنامه، به تصحیح مرحوم استاد سعید نفیسی، ص 289.

2- شوخ: چرک.

3-  اسرارالتوحید، به تصحیح مرحوم دکتر ذبیح‏ا... صفا، ص 280(نی، رک به چاپ دکتر شفیعی کدکنی)

4- مخفف میهنه، زادگاه شیخ ابوسعید که در خراسان قدیم واقع بوده است و امروزه در جمهوری ترکمنستان قرار دارد.

5- قائم: کارگر و دلاک حمام.

6- دکتر سید ضیاءالدین سجادی، مجله رادیو ایران، شهریور 1338 شماره 38.

7- مقاله پروفسور فرانتس نیشنر، مجله دانشکده ادبیات، دی‏ماه 1335.

8- همان مقاله.

9- همان.

10- اخلاق محسنی، چاپ تهران، صص 90- 91.

11- ایضاً اخلاق محسنی، صفحه 91 به بعد.

12- مواعید: وعده‏ها و موعودها (فرهنگ نفیسی).

13- اخلاق محسنی، صص 91- 96.


دکتر اسماعیل حاکمی

تنظیم برای تبیان : زهره سمیعی