تبیان، دستیار زندگی
روزی یکی از دوستان کدخدا چشمش درد گرفت و از شدت عذاب، پیش کدخدا رفت و گفت: «راهی نشانم بده تا از این درد خلاص شوم.» کدخدا خیلی خونسرد گفت: «مدتی پیش دندانم درد گرفته بود. من هم آن را کندم و دور انداختم. تو نیز همین کار را انجام بده.»
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

جلد کلنگ(طنز)
خنده

جلد کلنگ

یک روز عده‏ای در راه چکمه‏ای دیدند. به دلیل آنکه تا آن روز هرگز به چنان چیزی برنخورده بودند، هر کدام نظری داد.

اولی گفت: «عصا است.»

دومی گفت: «خرجین است.»

بالاخره آن را به کدخدا نشان دادند و از او سوال کردند که چیست؟

کدخدا نظری به لنگه چکمه کرد و گفت «خب روشن است دیگر این جلد کلنگ است.»

طبابت کدخدا

روزی یکی از دوستان کدخدا چشمش درد گرفت و از شدت عذاب، پیش کدخدا رفت و گفت: «راهی نشانم بده تا از این درد خلاص شوم.»

کدخدا خیلی خونسرد گفت: «مدتی پیش دندانم درد گرفته بود. من هم آن را کندم و دور انداختم. تو نیز همین کار را انجام بده.»

خورشید بهتر است یا ماه

روزی ازمردی پرسیدند: «به نظر تو خورشید بهتر است یا ماه؟»

مرد بعد از کمی تامل گفت: «چه طور شما موضوع به این روشنی را نمی‏دانید؟»

پرسیدند: «حالا به نظر تو کدام مفیدتر است؟»

جواب داد: «خب معلوم است دیگر؛ خورشید چون در روز روشن می‏آید، بی‏فایده است؛ ولی ماه چون در تاریکی شب همه جا را روشن می‏سازد، هزار برابر خورشید سودمند است و بهتر.»

تنظیم : بخش کودک و نوجوان

**********************************

مطالب مرتبط

غش نکنی!

نقل و نمک

قند و نمک

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.