تبیان، دستیار زندگی
این موضوع درباره سریال‏های تلویزیونی و برنامه‏های رادیویی هم صادق است. تهرانی بودن، بیش از آنکه نشانه سکونت و تعلق خاطر به شهری خاص باشد، گویای شهرستانی نبودن است. ماهیت آن سلبی شده و هر کس برای فاصله گرفتن از تجربه‏های عینی خود به تهران پناه می‏برد. ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شهر شهرها و داستان داستان‏ها

نگاهی به جایگاه تهران در داستان کوتاه معاصر

قصه کوتاه‏ تهران

بخش اول ، بخش دوم ، بخش سوم(پایانی)

- تهران، شهر شهرها و داستان داستان‏ها

شهر شهرها و داستان داستان‏ها

تهران اسمی است که به سختی می‏توان از آن به صفت نسبی رسید. تهرانی بودن ظرف چهاردهه اخیر به تعبیری مشکوک و در مواردی مهمل تبدیل شده است. امیرحسین خورشیدفر به خوبی روی این نکته دست گذاشته که تهران شهری است که ساکنان آن کمتر از همه جا تهرانی هستند. سکونت مستقل از اهلیت، خصیصه اخیر شهرنشینی و به خصوص پایتخت‏نشینی است. تجربیاتی همچون اصلاحات ارضی، انقلاب، جنگ و شرایط اقتصادی در شکل‏گیری این تصور از تهران و تهرانی دخیل بوده‏اند. آنچه بیشتر اوقات از تهران در داستان‏های کوتاه درک می‏کنیم با تجربه زیسته ساکنان این شهر فاصله زیادی دارد. این موضوع درباره سریال‏های تلویزیونی و برنامه‏های رادیویی هم صادق است. تهرانی بودن، بیش از آنکه نشانه سکونت و تعلق خاطر به شهری خاص باشد، گویای شهرستانی نبودن است. ماهیت آن سلبی شده و هر کس برای فاصله گرفتن از تجربه‏های عینی خود به تهران پناه می‏برد. درون تهران هم وضع به همین منوال است. محلات‏ نشان‏دار آن نابود می‏شوند و جای خود را به مجتمع‏ها می‏دهند و خیابان‏ها و بزرگراه‏هایش در هم ممزوج شده‏اند. در تهران با تصاویر متفاوت و متعددی روبه رو هستیم که امکان دسترسی به مرجع آن تصویرها از بین رفته است. از سوی دیگر، این شهر مدام در حال حرکت است و متن آن به حاشیه‏ و حاشیه‏ آن به متن تبدیل می‏شود. زمانی تهران شهری نوساز و ناچیز در مجاور شهر ری بود و ظرف کمتر از یک قرن با معکوس این وضعیت رو به رو شدیم. می‏توان با کمی اغماض ادعا کرد که تهران در مقام تصویر به جلوه ناحیه یا اقلیم در نمی‏آید. اگر قرار باشد این شهر را با دیگر شهرهای ایران مقایسه کنیم و به طرح این پرسش بپردازیم که از چه رو در داستان‏های کوتاه این چند سال اخیر ارزش‏های تهران و زندگی تهرانی‏ها وجه غالب به خود گرفته، لازم است محل برخورد پیکان سوال را دقیق‏تر تعیین کنیم. ارزش‏های تهران در کجا بروز می‏کند؟ در نحوه نگریستن به مکان، در وضعیت استقرار در شهر یا در ریتم زندگی روزمره؟ پدیدارشناس‏ها، میان فضا (space) و مکان (place) تمایز قائل می‏شوند. فضا، مفهومی کاملا هندسی، ابژکتیو و فاقد حضور بدن‏های انسانی است؛ حال آنکه مکان، همواره متاثر از بیننده و موجوداتی است که در آن مستقر هستند. به ازای هر فضا، صرفا یک مکان وجود ندارد. نحوه بروز هر مکان، با ناظری که در آن مکان واقع شده رابطه مستقیم دارد. از سوی دیگر، مکان بر خلاف فضا از ریتم خاص خودش برخوردار است. وقفه‏ها، تکرارها، شتاب‏ها و ایستایی‏ها از ویژگی‏های مکان هستند؛ به بیان بهتر، عامل زمان در مکان موثر است. در فضا همه چیزبی زمان و ساکن است. حرکت و رفتار بدن‏ها در مکان، دلالت‏ها و تاثیرهای مکانی را دگرگون می‏کند. توجه به این نکته از جهت آنکه تهران شکل ثابت و مدونی ندارد و مدام در حال استحاله است، برای تحلیل جایگاه آن در داستان نویسی بسیار موثر است. ممکن است نویسنده‏ای مثل آقای عباسی عبدی در فضا و موقعیت تهران ننویسد و به اتمسفر ناحیه‏ای دیگر- جنوب- گرایش پیدا کند اما با کمی تامل در زاویه دید و سیاست راوی در باز گفت ماجراها، در می‏یابیم که جنوب از چشم یک تهرانی، بازنمایی می‏شود. این حالت را حتی در نویسندگان مهاجر ساکن خارج از ایران هم می‏بینیم. می‏خواهم به این فرضیه برسم که مکانیت تهران بسیار وسیع‏تر از مکان هندسی فضاهای آن است. در مواردی تهران از منظر مکان، بزرگ‏تر از کل ایران شده است. به موازات این بزرگ شدن، نامرئی و دست نیافتنی هم هست؛ به این معنی که وقتی گروهی از نویسندگان اراده می‏کنند داستان شهری بنویسند، به جز انتخاب موقعیت‏هایی مثل کافی شاپ، آپارتمان‏های کم متراژ و انشا‏نویسی درباره خیابان‏ها، بزرگراه‏ها و میدان‏ها به چیز چشم‏گیردیگری نمی‏رسند.

در قدیم، شهرها متولد می‏شدند، به بلوغ می‏رسیدند و سپس به دلایل عدیده می‏مردند. گاهی هم حیات زیسته آنها به بایگانی تاریخ سپرده می‏شد و به مکان‏هایی برای نوستالژی و تداعی، قلب ماهیت می‏یافتند. این حکم در مورد تهران صادق نیست. این شهر همزمان هر سه ویژگی تولد، بلوغ و مرگ شهرهای قدیم را در خود جای داده است؛ یعنی شبیه به اسفنجی است که همه زمان‏ها را جذب می‏کند. در داستان کوتاه‏ها به خصوص در دو دهه اخیر، تهران به هیات فضا و اتمسفری ایستا و ثابت در آمده. برای نوشتن از تهران لازم است به ریتم و نظر گاهی فراتر از آن رسید که در حال حاضر چنین رویکردی دیده نمی‏شود.

در مواردی تهران از منظر مکان، بزرگ‏تر از کل ایران شده است. به موازات این بزرگ شدن، نامرئی و دست نیافتنی هم هست؛ به این معنی که وقتی گروهی از نویسندگان اراده می‏کنند داستان شهری بنویسند، به جز انتخاب موقعیت‏هایی مثل کافی شاپ، آپارتمان‏های کم متراژ و انشا‏نویسی درباره خیابان‏ها، بزرگراه‏ها و میدان‏ها به چیز چشم‏گیردیگری نمی‏رسند.

- داستان نویسی، تهران و فرازهای تاریخ معاصر ایران

هر گاه قرار باشد نسبت زمان و مکان را بر حسب یکدیگر بررسی کنیم، باید مراقب بود که مکان را ظرفی در نظر نگیریم که رویدادها و حوادث زمان‏مند مظروف آن بشود. حداقل هنگام بحث از داستان‏نویسی و ادبیات نمی‏توان زمان را به جنس مکان درآورد و از قبل‏ها و بعدها سخن به میان آورد. بی‏تردید انقلاب مشروطه بخشی از تاریخ تهران است. اما روایت این رخداد می‏تواند به اشکال مختلفی در بیاید. رخدادهای سیاسی، نحوه تجربه زمان را تغییر می‏دهند. انقلاب مشروطیت ریتم‏ و هارمونی زندگی را تغییر داده. کسی نمی‏تواند پس از مشروطیت و قبل از آن را مستقل از رخدادی که تجربه کرده به یاد بیاورد. حافظه، منابع تاریخی، عکس‏ها و فیلم‏ها می‏توانند اتمسفر را بازسازی کنند اما حیثیت زمان‏مند از بین می‏رود و وقتی از تاثیر صحبت می‏کنیم باید حواسمان باشد که حافظه همه تغییرات را گزارش می‏دهد به جز تغییرات خودش را. علاوه بر این، رخدادهای سیاسی با یکدیگر جمع نمی‏شوند بلکه هم‏پوشانی دارند و یکدیگر را حمل می‏کنند. مگر می‏توان تاثیر انقلاب 57 را از مشروطیت و کودتای 28 مرداد ممتاز کرد که بعد به میزان کمتر یا بیشتری از تاثیر این رخدادها رسید. زمان فقط شامل لحظه‏ها نیست، مدت را هم در برمی‏گیرد. ریتم تهران در دهه 60- هنگامه جنگ ایران و عراق- با ریتم تهران دوران سازندگی یکسان نیست. اتفاقا ادبیات داستانی کمک بزرگی است برای مواجهه با سوء تفاهمی که ما از تاثیر رخدادها پیدا می‏کنیم. رخدادها را نمی‏توان با یکدیگر مقایسه کرد. مسلما حوادث تاریخی و سیاسی در نحوه نگرش اثر می‏گذارد. اما این اثرگذاری در زمانی هم هست و مختص ساحت همزمانی‏ها نمی‏شود. سلیقه رایج سعی در به یاد آوردن و احضار از حافظه دارد. داستان‏نویسان مدام می‏کوشند گذشته‏ای را به یاد بیاورند. حال آنکه نوشتن از رخداد مستلزم تلاش برای فراموشی است؛ تلاشی که متمایل به منتفی کردن گذشته‏های ناتمام است. گذشت زمان در شرایط فعلی به تجربه دردناکی مبدل شده. چند سال پیش در یک پژوهش دانشگاهی متوجه شدم که فاصله سنی راوی داستان‏ها از نویسنده‏های آنها قابل توجه است. راوی‏ها به طور میانگینی پیرتر از نویسنده‏ها هستند. این قضیه در مورد نویسنده‏های زن شایع‏تر است. چرا باید برای داستان نوشتن در کشوری که جوان بودن به شکل بحران و خطر فرض می‏شود، خود را این همه پیرتر کرد؟ پس از دوم خرداد، عشق‏های پیرانه سر به یکی از موتیف‏های ادبیات داستانی تبدیل می‏شوند؛ به تعبیری همه می‏کوشند مسن‏تر از آن‏چیزی نشان بدهند که هستند. ساده‏ترین تحلیل و پاسخی که می‏توان یافت شاید این باشد که زمان، ضرباهنگ کند و سنگینی پیداکرده. اما این پاسخ از این بابت قانع کننده نیست که تحولات سایر ژانرها موبد این مطلب نیست. موسیقی، سینما و نقاشی عکس این گفته را نشان می‏دهد. بنابراین علت در خود داستان‏نویسی و سیاست ادبی نویسنده‏هاست. داستان کوتاه ایرانی، شدیداً روی به سپری کردن هر چه زودتر و سریع‏تر فرصت‏ها و موقعیت‏ها دارد و نمی‏خواهد در رخدادها شریک شود. نقش شاهد واقعه را پیشاپیش پذیرفته و از این دریافت تبری می‏جوید که رخداد چیزی است که شاهدی برای آن قابل تصور نیست. وقتی داستان در حد یک عمل فرهنگی تقلیل می‏یابد و بی‏طرفانه قضاوت کردن و به تماشا نشستن به نرم مبدل می‏شود، چاره‏ای نیست جز آنکه گذشته را اکنون فرض کنیم و به توصیفات پارانوئیک و مستقل از شخصیت دست بزنیم. نوشتن تاثیر از رخدادها را ایجاب می‏کند که همین الان خود را در آینده بپنداریم.اگر از چشم‏انداز آینده‏ای وقوع نیافته، اکنون را تخیل کنیم در کنار تاثیرپذیری از رخدادها، می‏توانیم در نفس رخداد هم شریک باشیم. نقطه عزیمت برای روایت و رسیدن به نظر گاه مناسب، مواجهه با دیگری است. در شرایط فعلی تفکر و سلیقه‏ای وجود دارد که از این فرایند پرهیز می‏کند و مناسب‏تر از محافظه کاری تعبیری برایش پیدا نمی‏شود.

پویا رفوئی

تنظیم برای تبیان : زهره سمیعی