تبیان، دستیار زندگی
به عبارت ساده‏تر، داستان‏ها بیش از آنکه داستان زندگی باشند، داستان باقیمانده‏های زندگی می‏شوند. برای بازگو کردن آنچه از تکاپوی ذهنی رسوب کرده و باقی‏ مانده، ژانری مناسب‏تر از داستان کوتاه پیدا نمی‏شود. زندگی خصوصی مدام مرزهای خود را به حوزه‏های ....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

باقی مانده های زندگی شهری

نگاهی به جایگاه تهران در داستان کوتاه معاصر

قصه کوتاه‏ تهران

بخش اول ، بخش دوم :

- شهرنشینی، نهادهای شهری جدید و داستان کوتاه ایرانی

باقی مانده های زندگی شهری

اعتقاد به داستان کوتاه ایرانی محل بحث است. بعید می‏دانم جمالزاده یا هدایت به داستان کوتاه ایرانی فکر می‏کرده‏اند. از سوی دیگر، ایرانی بودن داستان کوتاه با فارسی بودن آن متفاوت است از طرفداران این تمایز نیستم اما این‏طور به نظر می‏رسد کسانی که از این تعبیر دفاع می‏کنند، این دسته‏بندی را قبول کرده‏اند .وضع این نوع اصطلاحات حاصل مدرن شدن با تاخیر است. جمالزاده حتی به ژانر داستان کوتاه هم فکر نمی‏کرد و از این بابت تلقی او با هدایت فرق می‏کند از این جنبه که بگذریم، ژانرها همواره با فرم حیات مرتبط هستند؛ منتها نباید این ربط و ارتباط را به صورت تناظر جزء به جزء در نظر گرفت. غالباً و به صورت کلیشه‏ای چنین بیان می‏شود که مدرنیته، مشروطیت و... اقتضامی کرد که زبان و ادبیات دستخوش تغییر شوند و لاجرم چنین شد. نگره بینابینی نسبت به آرایش ژانر و فرم حیات، این قضیه را طور دیگری می‏بینید. به همان میزان که زندگی اجتماعی و تجربیات زیسته بر ادبیات و هنر اثر می‏گذارد، از آنها تاثیر هم می‏پذیرد. ادبیات حماسی شوون زندگی فئودالی را در خود نگه می‏دارد و از ارزش‏های درباری پاسداری می‏کند؛ همان‏طور که شاعر غنایی در روابط بینافردی اشراف اثر می‏گذاشت و جنبه نگهدارنده داشت. اگر چه داستان کوتاه فارسی تاثیر فراگیری بر زندگی اجتماعی نداشته اما در الگوسازی و ارائه تصویر از زندگی اخیر کاملا هم بی‏تاثیر نبوده است. داستان کوتاه فارسی حامل تصور خاصی از زندگی است که می‏توان بخشی از صفات آن را شناخت. داستان کوتاه زمانی در ایران متولد شد که اغتشاش ذهنی و سیاسی، ترس‏های گوناگونی را پدید آورده بود. نظمی متلاشی شده بود که هیچ نظمی جایگزین آن نمی‏شد. حتی امروز هم شان داستان کوتاه در مقایسه با رمان در بین نویسندگان ایرانی از تفاوتی چشم‏گیر برخوردار است. در این میان، عده‏ای سعی در زیبایی شناختی کردن این سمپتوم کرده‏اند و به این نتیجه رسیده‏اند که ادبیات ایرانی در داستان کوتاه پیشرفته شده و در رمان هنوز مانده تا به این توفیق دست یابد. این طرز تلقی که ژانرها را در حد تکنیک عریان و سلیقه‏ورزی صرف تقلیل می‏دهد به منشأ مالیخولیایی داستان کوتاه در سیر تحولات تاریخ معاصر ایران توجهی ندارد. اگر به «یکی بود یکی نبود» دوباره نظری بیندازیم آشوب و هراس‏های راوی را در جای‏جای آن پیدا می‏کنیم. آن سوژه‏ای که بتواند جهان پیرامون خود را شکل بدهد و باز‏گو کند، در آن داستان‏ها دیده نمی‏شود. پراکنش‏ هندسه ذهنی از مشخصه‏های داستان کوتاه در ایران بوده و هنوز هم هست. آدم‏های آن داستان‏ها که از مشروطیت به بعد نوشته می‏شدند نه دقیقا رعیت و نوکر هستند و نه به شهروند و سوژه سیاسی بدل شده‏اند؛ به عبارتی اسم این شکاف داستان کوتاه شد. هدایت از زوایه‏ای دیگر و البته با خودانگیختگی بیشتر همین تصور را تعقیب می‏کند. او حامل موقعیتی است که نه می‏تواند مرمت کند و نه آنکه چیزی را تمام و کمال بسازد.

پراکنش‏ هندسه ذهنی از مشخصه‏های داستان کوتاه در ایران بوده و هنوز هم هست. آدم‏های آن داستان‏ها که از مشروطیت به بعد نوشته می‏شدند نه دقیقا رعیت و نوکر هستند و نه به شهروند و سوژه سیاسی بدل شده‏اند؛

با روش‏شناسی تاریخی گرایانه‏ای که همه لحظه‏های زمانی را همگن و یکپارچه فرض می‏گیرد و بر این باور است که اگر داستانهای کوتاه‏ صدساله اخیر را با حوادث سیاسی، اجتماعی مطابقت بدهد، موفق شده به تحلیلی فراگیر و ممتع دست یابد، عمیقا مخالفم. اتفاقاً داستان کوتاه لااقل در حیطه مخاطبان محدودش، بیش از هر چیز در تصور رمانی دخل و تصرف کرده است. از تبعات زندگی شهری در تجربه حاشیه‏نشینان مدرنیته که ما هم در شمار آنها هستیم، اخلال در حوزه عمومی و خصوصی شاید مهم‏ترین این جلوه‏ها باشد. تفاوت شهر و بیرون شهر دچار نوعی تاخوردگی می‏شود و به تفاوت خیابان و خانه، نقل مکان می‏یابد. آنچه در این بین قابل توجه است نامعلوم بودن و لغزندگی این مرزهاست. دقیقا نمی‏توان فاصله بین خیابان و خانه را معین کرد، همان‏طور که حدود زندگی عمومی و خصوصی قابل تشخیص نیست. این حیطه غیرقابل تشخیص وقتی وسعت پیدا می‏کند، باید آن را با چیزی انباشته کرد. داستان کوتاه یکی از مکانیسم‏های این انباشتگی بوده و هست؛ هر چند صورت‏بندی این انباشتگی در لحظه‏های مختلف تاریخی دگرگون شده است.

طی سال‏‏های اخیر از سوی نویسندگان و منتقدان ادبی، این مساله مرتبا گوشزد شده که داستان ایرانی آن‏قدر که در ژانر داستان کوتاه توفیق دارد، در رمان نویسی موفق نیست. عمدتا هم این مساله را یا به کمبود مهارت منتسب کرده‏اند یا به مصائب بختک تاریخی و جدال سنت و مدرنیته. بخش‏هایی از این آسیب‏شناسی بجا و قابل قبول است. اما نگره‏ای که مغفول می‏ماند، ناتوانی در تغییر شکل زندگی و آفریدن زیستن‏های متفاوت است. از طرف دیگر، به شرایط کشف این نارسایی هم باید توجه کرد. در دوران‏های دیگری از تاریخ داستان‏نویسی ایران ظرف یک قرن گذشته، هیچ‏گاه به این شدت وحدت ژانرهای ادبی- به عنوان مثال رمان و داستان کوتاه- محل نزاع و اختلاف نبوده‏اند.

طی سال‏‏های اخیر از سوی نویسندگان و منتقدان ادبی، این مساله مرتبا گوشزد شده که داستان ایرانی آن‏قدر که در ژانر داستان کوتاه توفیق دارد، در رمان نویسی موفق نیست. عمدتا هم این مساله را یا به کمبود مهارت منتسب کرده‏اند یا به مصائب بختک تاریخی و جدال سنت و مدرنیته.

می‏توان موضع سوال را تغییر داد و به تجربه‏های حاشیه‏نشینی از مدرنیته دوباره نظر کرد. در این تجربه، زندگی در مفهوم سیاسی خود به صورت موجی دچار اعوجاج می‏شود و تقریباً هر نسلی گزارش انفجار ایده‏های خود را برای نسل دیگر رقم می‏زند. به عبارت ساده‏تر، داستان‏ها بیش از آنکه داستان زندگی باشند، داستان باقیمانده‏های زندگی می‏شوند. برای بازگو کردن آنچه از تکاپوی ذهنی رسوب کرده و باقی‏ مانده، ژانری مناسب‏تر از داستان کوتاه پیدا نمی‏شود. زندگی خصوصی مدام مرزهای خود را به حوزه‏های عمومی‏تر و جمعی گسترش می‏‏دهد. زیرا از این طریق می‏تواند به زخم‏ها و شکاف‏ها شکل بدهد و حتی در مواقعی آنها را مخفی کند. سمپتوم دیگر این معضل، ناتوانی و فرار از شخصیت پردازی است. ادبیات بر خلاف کلام زیبا به شخصیت‏پردازی بسیار بیشتر از زبان ورزی توجه دارد. شخصیت داستانی گویای تصور و انتظار برای رخ دادن موجودی است که بروز عینی پیدا نمی‏کند. در کلام زیبا، میل به سخن‏‏سازی و تیپ‏سازی بدلیل شخصیت است. با مروری اجمالی در فهرست آثار داستانی منتشر شده- اعم از زمان یا داستان کوتاه- در می‏یابیم که تعداد شخصیت‏های شاخص روایی از تعداد انگشتان دست هم تجاوز نمی‏کند. شخصیت‏هایی مثل دایی‏جان ناپلئون و جلال آریان استثناهای جریان اصلی ادبیات ایران بوده و هستند. تعبیر فلسفی بیلدونگ (Bildung) که آن را به تکوین یا تحول شخصیت ترجمه کرده‏اند، در شرح این نارسایی کارآمد است. شخصیت داستانی در مواجهه با وضعیت، دگرگون می‏شود و از ارزش‏هایی دفاع می‏کند که هستی‏شناسی رمان، تجربه‏های او را قابل گفتن ارزیابی می‏کند. ادبیات داستانی ایران در رمان ضعیف‏تر از داستان کوتاه است زیرا بیلدونگ را سخت و دردناک پشت سر می‏گذارد یا از تجربه آن صرف‏نظر می‏کند.

ادامه دارد ...

پویا رفوئی

تنظیم برای تبیان : زهره سمیعی